این کتابها که چندی پیش مجموعه انیمیشنی آن هم در ایران دوبله و از تلویزیون پخش شد، هنوز در خاطر خیلیها مانده است. در همان سالهایی که هنوز اینترنت مثل امروز فراگیر نشده بود، پویا بهاری خرم؛ یکی از دهها جوان علاقه مند به کتاب و کتابخوانی سایتی را راهاندازی کرد تا در آن همه آنچه را که لازم بود دوستان همسن و سالش از این مجموعه بدانند، بگوید. گفت و گوی ما با پویا، پزشک 26 ساله امروز به تورق تن تن و خاطرات آن روزها اختصاص دارد:
آقای بهاری، تن تن و میلو چه زمان به ایران آمد؟
- اگر منظورتان انتشار رسمی کتابهای تن تن باشد، خرداد سال 1350. در این تاریخ نخستین کتاب ترجمه شده تن تن در ایران؛ یعنی «جزیره سیاه» در کتابخانه ملی با شماره 268 ثبت شد. ناشر هم چاپخانه مدرن، مربوط به انتشارات یونیورسال به مدیریت آقای ماردیک بوقوسیان بود.
اما احتمال زیادی وجود دارد که تن تن پیش از این به صورت غیر رسمی پایش به ایران باز شده باشد. جالب است بدانید دوست مسنی به بنده میگفت که در دوره کودکی او؛ یعنی دهه سی شمسی، چند داستان تن تن با عنوان «بهروز و برفی» در کیهان بچهها به چاپ رسیده بود.
در کنار کتابها، انیمیشن معبد خورشید، محصول تلویزیون فرانسه، و مجموعه انیمیشنی محصول انگلیس نیز در ایران دوبله و از تلویزیون پخش شدند.
تفاوت این اثر با آثاری که در آن زمان منتشر میشد، در چه بود؟
- تفاوتها در چند جنبه بود. اول ماهیت خود این داستانهاست. ماجراهای تن تن هم از جنبه داستان پردازی و هم طراحی، ویژگیهای منحصر به فردی دارند. از یک سو شما را به تخیل وا میدارند و از سوی دیگر به دنیای افسانههای دروغین پشت میکنند. مسأله دیگر نو بودن تجربه چاپ کتابهای کامیک رنگی و در قطع بزرگ در ایران بود که بسیار برای کودکان و نوجوانان آن دوره جذاب بود. در کنار این موضوعات من همیشه به ترجمه روان و خلاقانه آقای خسرو سمیعی هم اشاره میکنم. گمان میکنم مقایسه تن تنهای یونیورسال با دیگر ناشران، اهمیت این موضوع را نمایانتر کند.
معمولاً چه قشری با این اثر بیشتر ارتباط برقرار میکردند؟
- «هرژه» در جایی گفته، تن تن برای سنین 7 تا 70 سال است. ولی کودکان و نوجوانان مخاطبان اصلی این کتابها بودند. تن تن تبلور قهرمان دست یافتنی دنیای کودکان است. برای تن تن شدن نیازی به جادوگری، جذابیت ظاهری، معجون نیروزا و... نیست. تمام آن چیزی که تن تن را در دنیای ماجراجویی پیروز میکند؛ خلاقیت، پشتکار، دانش و البته همراهی دوستانش است.
علاقه شما به پیگیری ماجراهای تن تن دلیل خاصی دارد؟
- کتابهای تن تن از دایی بنده به دست ما رسید و تا حدودی جنبه ارثی پیدا کردند! ولی گمان میکنم من هم همان احساسی را نسبت به این کتابها دارم که دیگر تن تن خوانهای نسل اول و دوم در ایران داشتهاند. نوعی جذابیت تمام عیار توأم با نوستالوژی سالهای کودکی و البته نوستالوژی دنیایی که تن تن در آن زندگی میکند. دنیایی که فقط در آن کادرهای پر از جزییات جریان دارد. لابهلای کاغذهای بزرگی که هرگز با بزرگتر شدن ما کوچک نشدند.
سایت تن تن در ایران هم تلاش صادقانهای برای ارضای این احساس بود. زمانی که کار سایت را شروع کردم، اینترنت هنوز اینقدر فراگیر نشده بود. ویکیپدیا و بسیاری منابع دیگر وجود نداشتند و تنها منبع من چند سایت عمدتاً فرانسوی و دوستانی عمدتاً غیر ایرانی بود.
بهرغم استقبال از ماجراى تن تن در ایران چرا این کتابها را یونیورسال در آن وقت تجدید چاپ نکرد؟
- تغییر شرایط نشر در ایران و تعطیلی انتشارات یونیورسال سبب شد که تنها 13 کتاب تن تن از این ناشر به جا بماند. در سالهای بعد کتابهای باقی مانده توسط ناشرانی چون ونوس، ارغوان، اورانوس، اورجینال (که بعید نیست نامهای مختلف یک ناشر باشند) و... با ترجمه نه چندان دلنشین اسمردیس چاپ شد و استقبال نسبتاً خوبی هم از آنها به عمل آمد.
چرا در حال حاضر آثاری از این دست کمتر دست به دست میچرخد و اقبال عمومی پیدا میکند؟
- کامیک بوکها هنوز بخش مهمی از رسانههای تفریحی دنیا را تشکیل میدهند، ولی در ایران نقششان چندان جدی گرفته نشده. در مورد تن تن، عامل زمان نقش چندان زیادی ندارد. داستانهایی که در دهه سی میلادی طراحی میشدند، برای کودکان دهه هفتاد و هشتاد هم قابل پذیرش بودند. من در بچههای نسل جدید علاقه به تن تن را سراغ دارم. بویژه از طریق کتابهای چاپ شده توسط نشر رایحه اندیشه و پخش انیمیشنهای دوبله شده جدید و صد البته فیلم اخیر اسپیلبرگ. اما خوب شرایط تغییر کرده است. رایانه، تلفن همراه، انیمیشنها، بازیهای رایانهای و... کمتر جایی را برای علاقه به کتابهای کامیک باقی میگذارد. البته به نظرم به طور کلی کتاب سهم ناچیزی از تفریح و آموزش خارج از مدرسه کودکان ما را تشکیل میدهد که دلایل و نتایج آن جای بررسی دارد.
خاطرهای از آن روزها دارید؟
- از دوره قحطی تن تن خاطره کم نیست. در کتابخانه دبستان ما، یک جلد از کتاب گل آبی چاپ ونوس بود که همیشه به من چشمک میزد. با وجود اینکه بسیار کهنه و خیلی از صفحاتش ناقص و خط خورده بود، دلم میخواست هر طور شده به دستش بیاورم. تا اینکه سرانجام معلم پرورشی مدرسه به من قول داد که اگر در امتحان استعدادهای درخشان قبول شوم، کتاب را به من جایزه بدهد. البته من در آن آزمون قبول شدم، ولی جایزه کتابی بود به نام لانهسازی حیوانات. و من در حسرت گل آبی ماندم.
نظر شما