گروه جامعه  / مهدی نصیری - اگر قرار باشد همین حالا کمی فکر کنیم و قهوه‌خانه‌هایی که در محدوده محله و شهرمان می‌شناسیم را به یاد بیاوریم،  ...

دود بطالت در فضای بی‌هویت کافی‌شاپها

احتمالا آنچه به یاد آورده می‌شود از شمار انگشتان یک دست تجاوز نمی کند. درست است!

بی‌آنکه متوجه آن بوده باشیم، قهوه خانه‌های ایرانی با آن شکل و ساختار قدیمی و سنتی شان به موزه‌های انگشت شماری در شهر تبدیل شده‌اند که احتمالا سماورها و قوری و فنجان‌هایشان نسل به نسل به آخرین قهوه‌چی‌های امروزی رسیده‌اند. منظورم از این قهوه خانه‌ها همان کانونهای ترویج فرهنگ سنتی است که زمانی آیینه جامعه ایرانی بودند. قهوه خانه‌های ایرانی که نه خود آن و نه مشتری‌هایشان چندان شبیه  به قهوه‌خانه و قهوه‌خانه‌نشین‌های امروزی نبودند.

 

  قهوه خانه؛ کانون فرهنگ و اجتماع

رواج قهوه خانه‌ها به شکلی که امروزه آن را با هویت و فرهنگ و جامعه ایرانی می‌شناسیم به دوران صفویه و دوران پایتختی قزوین و اصفهان در سالهای (1038 – 930 ق) بازمی گردد. به همین دلیل قهوه‌خانه‌ها تا چند سال پیش رنگ و بوی فرهنگ و هنر ایرانی را که دوران صفویه یکی از نقاط اوج آن است در خود داشتند.

قهوه خانه‌های سنتی ایرانی تنها محلی برای نوشیدن چای و کشیدن قلیان نبوده‌اند. در واقع این قهوه خانه‌ها مراکز و کانونهای مهم اجتماعی بوده‌اند که روح جامعه ایرانی در آنها جاری بوده است. در ایران قدیم هر جا بازار و محله‌ای وجود داشت، قهوه خانه‌ها هم به عنوان نماد جامعه سنتی ایرانی وجود داشته‌اند.

یکی از آیین‌های سنتی در قهوه‌خانه‌ها، ترنابازی بود که حتما قدیمی‌ها آن را بخوبی به یاد دارند. آیین‌های سخنوری، شاهنامه‌خوانی، پرده‌خوانی و مرثیه‌سرایی نه تنها وقت مشتریان را به نحو مطلوب و در اجتماعی کوچک پرمی‌کردند، بلکه تقریبا هیچ‌گاه فرصتی برای بطالت و وقت‌گذرانی بیهوده برای آنها باقی نمی گذاشتند.

 

  قهوه‌خانه‌ها چگونه کافی شاپ شدند؟

امروز اما بر اثر غلبه فرهنگ مدرنیسم، قهوه‌خانه‌ها نیز یا به کافی‌شاپهای مجلل تبدیل شده‌اند و یا کافه‌هایی که هیچ نشانی از سنتهای پدران خود ندارند. مشکل بزرگتر اما، کارکرد این کافه‌ها و کافی‌شاپها یا قهوه‌خانه‌های رنگ باخته دیروزی است. بیکاری و بطالت و اتلاف وقت! کافه‌ها به محلی برای وقت‌گذرانی جوانانی تبدیل شده‌اند که باید در اوج نیروی جوانی، هم و غمشان کار باشد و تلاش برای امروز و فردایشان. اما اگر سری به این کافی‌شاپها و کافه‌ها بزنید، انبوه جوانهایی را می‌بینید که در دود قلیانهای میوه‌ای و غیر‌میوه‌ای گم شده‌اند و انگار نه غم امروز دارند و نه دغدغه فردا!

 

 دختران و پسران بی‌خیال و بی‌دغدغه

جلو در قهوه خانه‌ای در خیابان کارگر شمالی شمار بسیار زیادی موتورسیکلت پارک شده است. تا چشم کار می‌کند قلیان است که روی میز فلزی در سه گوشه آن چیده شده است. بوی زغال و تنباکوی معطر عربی از چند متری به مشام می‌رسد. تقریبا همه آنها که کیپ تا کیپ کنار هم نشسته‌اند جوان هستند. هیچ هویت و روحی در فضا وجود ندارد. آدمها یکی یکی و بندرت دو یا سه نفری می‌آیند، قلیان و سیگاری می‌کشند و می‌روند. جایی دیگر و کمی پایین تر از چهارراه ولیعصر، در میان همهمه فروشگاه‌های کفش و لباس، قهوه خانه‌ای با برچسب سنتی در طبقه بالا قرار دارد. اینجا فضا بازتر است و مهمتر اینکه مخصوص آقایان هم نیست! چند دختر جوان گوشه‌ای نشسته‌اند و قلیان می‌کشند و چایشان را با شاخه نبات هم می‌زنند. زن و شوهر جوانی سمت دیگر نشسته‌اند و آرام صحبت می‌کنند. چند پسر جوان در سمتی دیگر قلیان به دست، می‌گویند و می‌خندند. صدای قل قل قلیان و جوانهایی که بی‌خیال و بی‌توجه به هر چیز دیگر مشغول کشیدن و بیرون دادن دود هستند.

 

  فضای بی‌هویت و ترویج بی‌هویتی

این پاتوقهای دنج که این روزها از گوشه و کنار همه شهرها سر بر آورده‌اند تنها نام قهوه‌خانه را با خود به همراه دارند. فضای این پناهگاه‌های نیمه متروک هیچ هویتی ندارد. هر چه مکان دنج تر و 
پنهان تر باشد بهتر است.

مشتریان تنها فرصتی می‌خواهند که در آن خلوتی داشته باشند و قلیانی بکشند و از آن خارج شوند. قهوه خانه‌ها هم به دنبال جذب همین مشتریان جوان و بی‌تفاوت هستند.

کسانی که بیایند و بی‌توجه به همه چیز چندی بنشینند، کم یا زیاد پولی بپردازند و بروند. قهوه خانه‌های سنتی که حالا به سفره خانه‌ها و یا قهوه خانه‌هایی با ظاهر قدیمی تبدیل شده‌اند و در شکل مدرنتر آن با رشد قارچ گونه به کافی شاپهای مدرن تغییر چهره داده‌اند و برعکس هویت قبلی، تنها به مکان و فرصتی برای وقت‌گذرانی و ملاقاتهای دو نفره و بطالت تبدیل شده‌اند.

حالا دیگر در شهرهای بزرگ، نشانی از کانونهای فرهنگی و اجتماعی قدیمی وجود ندارد. قهوه خانه‌ها به سرعت و همزمان با مدرن شدن جامعه ایرانی رنگ عوض کرده‌اند و نمادها و نشانه‌های فرهنگی و مذهبی ایرانی، جای خود را به رنگ و لعاب پناهگاه‌هایی به نام قهوه خانه و سفره خانه داده‌اند که نشانی از هویت ایرانی ندارند.

بیشترین مشتریان این فضاها هم جوانانی هستند که شاید اگر فرصت اشتغال و ازدواج داشتند، وقتشان را جاهای بهتری صرف می‌کردند و به این فضاهای دود آلود و تیره که زادگاه بسیاری از آسیبهای اجتماعی است، پناه نمی‌آوردند.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.