گروه معارف قدس آنلاین - صدیقه رضوانی نیا : فت‌و‌گو با دکتر «دلال السلطی» پزشک فلسطینی ساکن شهر دمشق، در یک نیمه شب آرام شهریورماه و در فضای ملکوتی حرم مطهر امام رضا(علیه السلام)  انجام شد.

  امام رضا(علیه السلام) مسیر زندگی ام را تغییر داد

 

این بانوی فلسطینی که ساکن زینبیه دمشق است-شهری که این روزها کانون حادثه و درگیری و یکی از پر‌آشوب‌ترین شهرهای جهان شناخته می‌شود- از شیعه شدنش می‌گوید و اینکه با رساله ذهبیه امام رضا(علیه السلام)  با مکتب تشیع آشنا و مأنوس شده است...

 

خانم دکتر شما احتمالاً جزو آوارگان فلسطینی ساکن سوریه هستید، این طور نیست؟

بله، سال‌ها پیش، پس از اشغال سرزمین‌مان به دست صهیونیست‌ها، پدر و مادرم به عربستان مهاجرت کردند. من در آنجا تحصیلات ابتدایی‌ام را گذراندم، اما وقتی می‌خواستم وارد دانشگاه شوم، دانشگاه دمشق را انتخاب و به سوریه مهاجرت کردم. اکنون هم در شهر دمشق و در جوار حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) در منطقه (زینبیه) سکونت دارم و در یک درمانگاه به کار طبابت مشغولم. البته تخصص من زنان و زایمان است.

 

پیش از گفت‌وگو متوجه شدم در ابتدا شیعه نبودید. چه شد که با اهل بیت(علیهم السلام) بخصوص امام رضا(علیه السلام)  آشنا شدید؟

درست است، من چیزی از مکتب اهل بیت(علیهم السلام)  نمی‌دانستم تا اینکه وقتی به عنوان دانشجوی پزشکی در دانشگاه دمشق مشغول تحصیل شدم، آنجا درباره طب اسلامی شروع به تحقیق کردم. پایان‌نامه من درباره تاریخ علم پزشکی بود که فصلی از آن به علم پزشکی در روایات اسلامی اختصاص داشت. در حین مطالعه، از قضا به رساله ذهبیه امام رضا(علیه السلام)  برخوردم که در آن عقاید امام درباره طب آمده بود. این موضوع برایم دلنشین بود و سبب شد من به اهل بیت(علیهم السلام)  و امام رضا(علیه السلام)  علاقه پیدا کنم و همین زمینه شیعه شدن مرا فراهم کرد. هر چند تا شیعه شدنم ماجراهای فراوانی را پشت سر گذاشتم.

چه ماجراهایی؟

هنگامی که درسم تمام شد، برای گذراندن دوره موظفی به یک اردوگاه آوارگان فلسطینی رفتم. آنجا پزشکی عراقی حضور داشت که شیعه بود. یک روز با او درباره حدیث ثقلین صحبت و مباحثه کردیم؛ او گفت در حدیث ثقلین آمده، «کتاب الله و عترتی» و من بسیار تعجب کردم و گفتم نه کتاب «الله و سنتی» آمده است تا اینکه او قانع نشد و به من گفت، برو و بیشتر مطالعه کن. با اینکه استاد راهنمای پایان‌نامه من مسیحی بود، اما کتابخانه‌اش پر از منابع اسلامی بود. هنگامی که به کتابخانه او مراجعه کردم، در کمال تعجب دیدم که بیشتر منابع معتبر همان سخن دکتر عراقی را ذکر کرده‌اند. این تلنگر جدی برای من بود و سبب شد تا افزون بر کتاب «المعجم الحدیث»، کتاب «المراجعات» سید‌عبدالحسین شریف‌الدین را که شرح مناظرات یک عالم شیعه با عالم اهل سنت است نیز مطالعه کنم. ضمن اینکه ارتباطم را با آن پزشک شیعه عراقی ادامه دادم و در نهایت نیز با مطالعات و تحقیقات فراوانی که در این زمینه انجام دادم، شیفته مکتب اهل بیت(علیهم السلام)  شدم و مسیر زندگی‌ام عوض شد.

در رساله ذهبیه به چه نکاتی برخوردید که این قدر تأثیرات عمیق روی شما گذاشت و شیعه شدید؟

(دلال با لبخند می‌گوید) راستش تسلط علمی امام رضا(علیه السلام)  برایم فوق‌العاده بود. بعدها وقتی شنیدم لقبشان عالم آل محمد است، ساعت‌ها به این عنوان فکر کردم و گریستم و بارها خدا را به این لقب امام قسم داده‌ام. من آن زمان می‌دیدم که ایشان بسیاری از حقایق پزشکی را قرن‌ها پیش بیان کرده‌اند. حتی نکته‌هایی گفته‌اند که بعد قرن‌ها تازه در دوران معاصر ما کشف شده است. این مسأله فوق‌العاده بود و مرا به وجد می‌آورد. حیرت می‌کردم وقتی ذهبیه را می‌خواندم و ته قلبم آرزو می‌کردم کاش من هم از شاگردان و دوستداران این انسان بزرگ بودم. در واقع رساله ذهبیه امام رضا(علیه السلام)  مرا شیعه کرد.

هنوز هم ذهن و قلبتان پیش رساله ذهبیه است؟

بله! من روی این کتاب تحقیقات زیادی انجام دادم و متوجه شدم مأمون از امام رضا(علیه السلام)  خواست تا دیدگاه‌های پزشکی‌شان را مکتوب کنند و آن قدر این سخنان زیبا بوده که مأمون آن را ذهبیه؛ یعنی طلایی نامیده است. مانند حدیث سلسلة الذهب که باز از ایشان است و سلسله‌ای طلایی است. البته من پس از مطالعات فراوان روی رساله ذهبیه، کتابی در شرح آن نوشتم که منتشر شد.   وقتی جنگ خانمان‌برانداز سوریه پیش آمد، به دلیل اینکه بیشتر وقتم را مجبور بودم در درمانگاه بگذرانم، نتوانستم تحقیقاتم را کامل کنم. البته اوضاع سوریه نسبت به قبل قدری آرام شده و من امیدوارم که بتوانم به کارم ادامه دهم.

خانواده‌تان با شیعه‌شدن‌ شما مشکلی نداشتند؟

خانواده من همگی در عربستان زندگی می‌کردند و پیش از مهاجرت من به دمشق حتی نام مذهب شیعه هم به گوششان نخورده بود! باورتان می‌شود من خودم تا آن زمان اصلاً نمی‌دانستم مذهب دیگری هم وجود دارد. وقتی درسم در دمشق تمام شد، پدرم از من خواست به عربستان برگردم؛ من بر خلاف میل باطنی‌ام- بخصوص که می‌دانستم زنان در عربستان امکان فعالیت اجتماعی ندارند- به خاطر اطاعت از پدر برگشتم تا اینکه برادرم به سوریه رفت و این مسأله زمینه بازگشت دوباره مرا فراهم کرد. تا اینکه بلافاصله پس از بازگشت به سوریه ازدواج کردم و برای همیشه در دمشق ماندگار شدم.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حمید IR ۰۴:۳۴ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۲
    0 0
    مامون الرشید هم رساله ذهبیه را بسیار خوانده بود.