«هرکجا باشم، به تو فکر میکنم»
این محتوای ساده و تکراری، نهتنها هیچنشانی از شعر ندارد، بلکه بهعنوان یک جمله ساده عاشقانه هم نمیتواند هیچ معشوق سنگدلی را راضی و نرمدل کند!
اما همین محتوای پیشپاافتاده نثری، وقتی از دهان پیراهنی شنیده شود که به کسی فکر میکند، لباس شعر میپوشد. آن هم پیراهنی که دور دنیا گشته است!
محتوای شاعرانه همیشه فراواقعی، اما براساس منطق متن، باورپذیر است. «محمد عسکریساج» بهعلاوه منطق متن که براساس صنعت تشخیص سامان یافته، از یک شگرد دیگر برای راستنمایی اثر بهره برده است که بیشتر در داستاننویسی (آنهم در داستانهای رئالیستی) کاربرد دارد و آن توصیف جزءنگرانه صحنههای روایت است. «عسکری» این نوع توصیف را تا حد ذکر اسامی خاص پیش میبرد و با اینکار صورتی مدرن و اینزمانی به شعر میبخشد؛ چراکه میداند مضمون شعرش اصلاً تازه نیست و در تاریخ شعر فارسی بسیار پربسامد است.
در خاتمه میتوان از شاعر پرسید: در تشبیه عاشق به پیراهن چه وجهشبهی وجود دارد؟ و بهعبارت دیگر علاقه بین طرفین تشبیه چیست؟
و در پاسخ میتوان گفت: این تشبیه هم چندان تازه و بیسابقه نیست. در آیه 187 سوره بقره خداوند، زن و مرد را به لباس یکدیگر تشبیه مینماید: «و هن لباس لکم و انتم لباس لهن» که بس عمیق، نامنتظره و بکر بهنظر میرسد.
* مزارع پنبه شیلی/ محمد عسکریساج/ نیماژ/ 1395/ صفحه 31.
نظر شما