قدس آنلاین/ پورافضلی: شیعیان اهل بیت علیهم السلام همواره مورد عنایت و توجه ایشان بوده اند تا جاییکه آنان را شاخ و برگ درختی می دانند که به خودشان مربوط می شود، در دنیا گرفتاری هایشان را حل می کنند و در آخرت از آنان شفاعت می کنند.<BR>

ماجرای نامه امام جواد علیه السلام به فرماندار سیستان

در باره اهتمام اهل بیت علیهم السلام به امور مسلمین بخصوص شیعیان سخن فراوان است . در این زمینه بسنده می کنیم به فرمایش امام صادق علیه السلام به ابوبصیر که فرمود : « . . . و عرفنا شیعتنا کعرفان الرجل اهل بیته » .(1) ما شیعیان خود را می شناسیم ، همانگونه که یک فرد ، خانواده خود را می شناسد .
در همین ارتباط داستان عنایت امام جواد (ع) به یکی از شیعیان جالب است. مردی از اهالی سیستان که در یک سفری با امام محمدتقی(ع) همراه شده، خاطره ای شنیدنی از آن سفر را گزارش کرده است، او می گوید: در سال اول خلافت معتصم من با امام نهم همسفر شدم. در همه موارد با هم بودیم. روزی در سر سفره غذا نشسته بودیم که عرض کردم: فدایت شوم! فرماندار شهر ما، یکی از دوستان و شیفتگان شما اهل بیت علیهم السلام است. مأمورین او برای من مالیات نوشته و پرداختن آن برایم سنگین است. شما لطف کنید و نامه ای برای او بنویسید که با من مدارا کند. امام فرمود: من او را نمی شناسم. گفتم: فدایت شوم! همان طوری که عرض کردم، او از محبین شما اهل بیت است. نامه شما برای من در نزد او خیلی کارساز و مشکل گشا خواهد بود. امام کاغذی را برداشته و چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما بعد، حامل این نامه به تو، نکته زیبائی را یادآور شد که تو به آئین پسندیده ای گرایش داری! مطمئنا تو در مقابل عمل نیک، پاداش نیکی خواهی داشت. به برادرانت احسان کن و بدان خداوند عزیز و جلال از ریزترین اعمال و رفتارت سؤال خواهد کرد.
مرد می گوید: قبل از رسیدن من به سیستان، حسین بن عبدالله نیشابوری (فرماندار سیستان) از نامه امام باخبر شده بود و هنگامی که من به شهرم نزدیک می شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود که به استقبالم آمد. نامه را به او دادم او آن را بوسیده و روی چشمانش گذاشت و به من گفت: چه می خواهی؟ گفتم: در دفتر محاسبات شما برای من مالیاتی نوشته اند که توان پرداخت آن را ندارم. دستور داد آن را برای من ببخشند و اضافه کرد: تا زمانی که من فرماندار شهر شما هستم، تو را از خراج و مالیات معاف کردم. سپس از خانواده ام پرسید و من وضعیت اقتصادی خود و خانواده ام را برایش شرح دادم. او دستور داد که در مورد مشکل معیشتی من اقداماتی انجام شود و مقداری هم اضافه به من کمک کرد. تا او زنده و در منصب فرمانداری سیستان بود، از من مالیات و خراج نگرفتند و احسان و عطایایش را تا آخر از من قطع نکرد. (2)
پانوشتها:
1. بحارالانوار ، ج 26 ، ص 124
2. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 433
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • موسي IR ۱۱:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۲/۳۱
    1 0
    ياجوادالائمه ادرکني
  • مريم IR ۱۱:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۲/۳۱
    2 0
    جالب بود، مرسي.
  • ساناز IR ۱۲:۵۰ - ۱۳۹۲/۰۲/۳۱
    2 0
    داستان تاثير گذاري بود، از شما بابت نشرِ معارف اهل بيت عليهم السلام سپاسگزاري مي كنم.
  • قنبر IR ۱۵:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۲/۳۱
    1 0
    خوب بود