۱۶ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۷
کد خبر: 244502

قدس انلاین_ مصطفی لعل شاطری: هویت «انقلاب اسلامی ایران» و آرمان‌های متعالی آن گویای آن است که این انقلاب بیش از آنکه یک انقلاب اجتماعی باشد، یک انقلاب مذهبی است،

محرم و صفر و نقش آن در انقلاب اسلامی

 انقلاب بزرگ اسلامی که پس از قرن‌ها مجاهده ملت مسلمان شیعه و تلاش علمی و عملی علماء آنان بدست آمده است. در این انقلاب فرهنگ عاشورا و مراسم سوگواری حسینی نقش مهم و بسزایی داشته است و این حقیقتی می ‌باشد که بارها از زبان بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای بیان شده است.ملت ایران در تمامی تحرکات سیاسی فرهنگی خود به نحوی تحت تأثیر پیام عاشورا است و این طبیعی ‌ترین بستر تحولات انقلابی در ایران اسلامی به شمار می‌آید. نگاهی به تحولات ایران در دوره رضاخان و محمدرضا پهلوی که هر دو به ستیز با اسلام و اقامه شعائر دینی در ایران برخاسته بودند و سرنوشت آن پدر و پسر از یک طرف و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری یک زعیم دینی از سوی دیگر تأثیر مذهب و مؤلفه های دینی را در تحولات سیاسی اجتماعی ایران آشکار می‌ سازد؛ چنانچه لاله فرزین فر در این باره می نویسد: در بررسی سیاست دینی عصر پهلوی، اغلب مورخان معتقدند بی توجهی سران این رژیم به فرهنگ مذهبی و باورهای اعتقادی مردم و تلاش آن ها برای حذف ظواهر دین از سطح جامعه، عامل مهمی بود که به تزلزل و سرنگونی دودمان پهلوی انجامید. به خصوص اگر از دیدگاه آسیب شناسی دینی، به این نظریه اعتقاد داشته باشیم که اساساً دین هنگامی ظرفیت انقلابی و رادیکال پیدا می کند که نظام سیاسی غیردینی و یا یک ایدئولوژیک سیاسی رقیب، آن را مورد تهاجم قرار داده و مجبور به دفاع از خود کند، می توان گفت هر گامی که رژیم پهلوی در ستیز با دین برمی داشت، موجب تشدید روحیه ی انقلابی دینداران می شد.

اقدامات خصمانه علیه دین، به ویژه مذهب تشیع، در سراسر دوران حکومت رضاشاه و پسرش محمدرضا جریان داشت؛ البته، به استثنای مقطع کوتاهی در فاصله کودتای سوم اسفند 1299 تا پایان ریاست الوزرایی رضاخان. در این دوره، سرکرده ی نوظهور قزاق که به سختی از منازعات جمهوری خواهی جان سالم به در برده بود، اهمیت و قدرت رهبران مذهبی را دریافته و به هیچ وجه قصد نداشت در ادامه ی بازی قدرت، خود را با آنان درگیر سازد. پس بهترین راه را برای صعود بر اریکه ی سلطنت، تظاهر به دینداری و جلب نظر علما یافت. رضاخان در این فاصله همه جا خود را طرفدار روحانیت و فردی مذهبی نشان می داد و در نهایت ارادت و خضوع در کلیه ی مراسم مذهبی شرکت می کرد تا جایی که هیچ کس در دینداری او شک نداشت.

شرکت در عزاداری های ماه محرم که سردار سپه در آن ها به مانند مردم عادی، پای پیاده شرکت می جست و کاه و گل بر سر می ریخت، نمونه ای از این نمایش های مذهبی بود.

ترفندهای رضاخان در امر عوام فریبی بسیار مؤثر افتاد و باعث شد مردم و حتی بسیاری از شخصیت های علمی و مذهبی، برای مدتی، هویت واقعی او را نشناسند. اما از سال 1306، یعنی دو سال بعد از تاجگذاری و زمانی که پایه های حکومت دیکتاتوری مستحکم شده بود، حملات شدید سرسلسله ی دودمان پهلوی به اسلام و مظاهر دینی آغاز شد.

عناد رضاشاه با مذهب، بیش از همه از آنجا ناشی می شد که پس از تفوق او بر اشراف قاجار و سران قبایل، اینک علما تنها قدرتی بودند که می توانستند در برابر سلطه ی بلامنازع او مقاومت کنند. نیروی مقتدر روحانیون که از نفوذ اجتماعی فوق­العاده نیز برخوردار بودند، همواره در طول تاریخ ایران، عامل مهمی در صحنه قدرت به شمار می آمد. اما شاه خودکامه ای همچون رضاشاه، دیگر نه تنها خود را نیازمند حمایت این نیروها نمی دید، بلکه آنان را مانع کار خود می دانست.

از این زمان به بعد رضاشاه با خشونت تمام سعی کرد مظاهر مذهبی را در جامعه محو و نابود کند. مبارزه او با آیین ها و سنت های مذهبی شیعی، مانند مجالس یادبود، وعظ، روضه خوانی و سوگواری در ایام محرم، از جمله ی اقداماتی بود که برای زدودن اسلام و مذهب شیعه از عرصه ی سیاست و اجتماع، انجام گرفت.

عملکرد شدید و توأم با خشونت عمال پهلوی در اجرای دستور ممنوعیت مجالس عزاداری محرم به اندازه ای بود که آثار آن، هیچ گاه از خاطر مردم پاک نگردید.

تصمیم رضاخان برای نابودی شعائر اسلامی، به جلوگیری از اجرای مراسم عاشورا نیز محدود نشد. از سال 1315 به بعد، دولت، سران اصناف و بنگاه ها را مجبور ساخت تا همزمان با ماه محرم، کارناوال شادی به راه بیندازند و در سال 1319، جشن با ایام تاسوعا و عاشورا مصادف گردید. در آن شب، عده ای عمله طرب و فواحش، سوار بر کامیون های روباز، به رقص و پایکوبی در خیابان ها پرداختند و حکومت پهلوی امیدوار بود به این طریق بتواند، خاطره قیام و شهادت سالار شهیدان را از دل مردم بزداید. اجتماع عصر رضاشاهی نیز به قدری در رعب و خفقان فرورفته بود که کسی جرأت اعتراض علیه این اقدامات وقیحانه را نداشت.

اما سرانجام رضاشاه همان طور که با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم و جلب نظر روحانیون مذهبی به قدرت رسیده بود، پس از آشکار کردن چهره ی واقعی خود، چند صباحی بیشتر و آن هم به زور سرنیزه، حکومت نکرد. بی توجهی او به فرهنگ و ارزش های دینی جامعه و مقابله ی آشکار با مذهب عامه ی مردم موجبات زوال مشروعیت حکومت را فراهم نمود و طولی نکشید که دیکتاتوری سقوط کرد.

 

عوام فریبی محمد رضا پهلوی

پس از برکناری رضاشاه در شهریور 1320، مردم را به صورت خودجوش در صدد تغییر وضعیتی برآمدند که دستگاه پهلوی، به زور آن را به وجود آورده بود. زنان حجاب هایشان را بازیافتند. تکیه ها و حسینیه های تعطیل که برخی به انبار تبدیل شده بود، دوباره گشوده شد و برای برگزاری مراسم محرم آماده گردید. همچنان که پرچم ها، علم ها کتل ها نیز از غربت بیرون آمد.

شکست استبداد به نیروهای مذهبی حیاتی دوباره بخشید و آن ها را به صحنه ی سیاست و اجتماع کشاند. به خصوص که شاه جوان پس از تجربه تلخ پدرش، فعلاً قصد نداشت اقدامی به منزله ی مخالفت آشکار با اسلام یا توهین به مقدسات دینی انجام دهد. محمدرضا پهلوی، حتی پس از کودتای 1332 کوشید روابط بین دولت و روحانیت را بهبود بخشد و با آیت­الله بروجردی به عنوان برجسته ترین نماینده جریان روحانیت، از در دوستی درآید. به خصوص که ایشان به عنوان مرجع تقلید شیعیان، طرفدار عدم دخالت در امور سیاسی بود و شاه با اتکا به این موضوع خود را از جبهه ی روحانیت مصون می پنداشت. الطاف ملوکانه به حدی شامل حال شعائر مذهبی می شد که در کاخ گلستان مراسم عزاداری برپا می کرد، سپهبد تیمور بختیار- ریاست ساواک- برنامه ی خاصی برای حضور در مجالس سوگواری داشت و بسیاری از سران مملکتی شب های محرم را تا دیروقت در تکایا و مساجد به سر می بردند.

هدف رژیم این بود که با چنین اقداماتی وانمود کند فرزند رضاخان، برخلاف پدر، پایبند مسائل مذهبی است و بدین طریق، مشروعیت از دست رفته ی خود را بازیابد. با همین تصور بود که ساواک شادمانه گزارش می دهد حضور بختیار در مجلس عزاداری «با شور و احساسات مردم مواجه» شده، «تأثیر به سزایی در روحیه ی افراد شرکت کننده در مراسم داشته» و مهم تر اینکه «کلیه ی مجالس با دعاگویی به ذات اقدس شهریاری خاتمه» یافته است. ناگفته نماند که تمامی مجالس سوگواری ایام محرم تحت نظارت شدید سازمان اطلاعات قرار داشت و کوچک ترین حرف و حدیثی که اندکی بوی اعتراض از آن به مشام می رسید، بلافاصله گزارش می شد تا مبادا به سایر تکیه ها و مساجد سرایت کند و جنبشی میان مردم پدید آورد.

این روش، مادامی که رژیم پهلوی از طرف مجالس عاشورایی احساس خطر نمی کرد و حضور مردم را در عزاداری محرم، تهدیدی برای حکومت خود نمی دانست، ادامه پیدا کرد. هیأت ها تحت نظارت ساواک برقرار بود و برنامه هایشان به ذکر مصیبت و گریه و سوگواری محدود می شد. روضه خوانی، شور و هیجان دسته های عزاداری هم تنها در سینه­زنی، زنجیرزنی و قمه­زنی نمود پیدا می کرد. دیگر کسی به یاد نمی آورد که نهضت حسینی، الگوی قیام است. اما در همین زمان که روح یأس و ناامیدی بر مراکز مذهبی حاکم بود و زمزمه های شوم «شاه سایه خداست» و «مبارزه با حکومت، مشت بر سندان کوفتن است» مردم را از جهاد و مبارزه با سلطنت نامشروع پهلوی برحذر می داشت، مردی از تبر حسین (ع) برخاست تا بار دیگر «پیروزی خون بر شمشیر» را به جهانیان اثبات نماید.

 

امام خمینی و احیای عاشورا

امام، از طریق همان پایگاه های سنتی که توان آن ها به فراموشی سپرده شده بود، در مقابل دستگاه تبلیغاتی حکومت ایستاد و افکار عمومی را به سمت مبارزه ی مذهبی کشاند. او با تمسک به پیام عاشورا به زدودن باورهای نادرست در جامعه پرداخت و قدرت نهفته در شعائر مذهبی را آشکار ساخت. در نهضت انقلابی که امام آغازگر آن بود، سوگ و مرثیه سرایی برای حسین (ع) جای خود را به مبارزه جویی و مقاومت داد و مجاهد انقلابی دریافت که در جهاد با ظالم باید قمه را بر سر دشمن فرود آورد، نه خود.

لاله فرزین فر  می نویسد: با آغاز دهه ی چهل و علنی شدن مخالفت امام به عنوان مرجع تقلید شیعیان با حکومت پهلوی، سیاست های مذهبی رژیم نیز تغییر کرد. امام اساس حرکت خود را بر مبنای احیای احکام و قوانین اسلامی قرار داده بود و برای روشنگری مردم نسبت به این مسئله، از تجمعات محرم و صفر، نهایت بهره را می برد. طلاب جوانی که در محضر آن حضرت تلمذ می کردند، ناشرین تفکر اسلامی در سراسر کشور بودند و وظیفه داشتند برای احیای ارزش های اسلامی در پرتو رهبری آیت­الله خمینی، آمادگی عمومی ایجاد کنند. با این وصف، رژیم دیگر نمی توانست نسبت به فرارسیدن ماه محرم بی تفاوت باشد و تصور کند مراسم ایام عاشورا به سوگواری و سینه زنی محدود خواهد شد.

یک سال پس از آنکه امام حرکت روحانیون را از قالب پند و اندرز خارج نموده و با اعتراض علیه تصویب نامه انجمن ها، قوانین مصوب حکومت را به زیر سئوال برد، در محرم سال 1342، عاشورا پس از سال ها، مفهوم خود را بازیافت.

رژیم از مدت ها پیش احساس کرده بود که خطر تا بالای سرش رسیده است و خود را برای مقابله با جریانات احتمالی ماه محرم آماده می کرد. اقدامات وسیعی جهت اعزام وعاظ مورد اعتماد به شهرستان ها، بخش ها و قصبات انجام شد و مأموران دولتی موظف شدند در مورد برنامه های روحانیون مرید امام، اطلاعات به دست بیاورند. وقتی معلوم شد نهضت روحانیت قصد دارد از مجالس وعظ و خطابه در ایام محرم، جهت ترغیب مردم به مخالفت با اصلاحات ارضی و معرفی شخصیت امم بهره ببرد، سرلشکر پاکروان، رئیس سازمان اطلاعات به ساواک های سراسر کشور دستور داد در تمامی شهرها و روستاهای دور و نزدیک، از پخش هرگونه اعلامیه و عکسی که به آیت­الله خمینی مربوط باشد، جلوگیری کنند و عناصر محرک را نیز در این زمینه شناسایی و دستگیر نمایند.

همزمان با فرا رسیدن محرم 1383 (خرداد 1342)، ساواک تمامی مساعی خود را برای جلوگیری از هرگونه تشنج و حادثه در روزهای آینده به کار گرفت و حتی برای مقابله با پیش­آمدهای احتمالی، کمیسیون امنیت تشکیل داد.

تک تک روحانیون که در آن سال بنا بود مجلس وعظ داشته باشند، می بایست التزام­ نامه ای را امضا می کردند و به موجب آن متعهد می شدند از «ایراد بیانات خارج از برنامه ی مذهبی» ذکر نام آیت­الله خمینی و انتقاد از اصلاحات ارضی، اجتناب کنند. اما انتشار اعلامیه ی امام خطاب به گویندگان اسلامی و سران هیأت های عزاداری همه ی تهدید و تطمیع های دستگاه حکومت را بی اثر ساخت. در دهه ی اول محرم آن سال، اغلب واعظین، به رغم تعهداتی که سپرده بودند، نظام استبدادی پهلوی و عوامل آن را مورد حمله قرار داده و نابسامانی های جامعه را متذکر می شدند.

به گزارش ساواک، در تمام مجالس به عناصر بهایی دربار پهلوی و یهودی ها حمله می شد و علما اظهار می کردند «تا ما زنده هستیم و روحانیت وجود دارد، نخواهیم گذارد مملکت اسلامی ما زیر بار یهودی ها و اسرائیل برود؛ مگر اینکه تمام روحانیون را بکشند.» تنها حسینیه ی مشیرالسلطنه بود که در جلسات روضه­خوانی آن «چندان حملاتی به دولت و اولیای امور» نشد.

 

عاشورایی که رژیم را به وحشت انداخت

با نزدیک شدن عاشورا، خروش مردم فزونی می یافت. توده های انقلابی، آن سال محرمی دیگر را تجربه می کردند و چنین به نظر می رسید که در سالروز قیام سرور آزادگان، فرصتی برای اظهار خشم و نفرت خود به حکومت جائر پهلوی یافته اند. روز عاشورا، مقارن با 13 خرداد، حدود صدهزار نفر از مردم تهران، در حالی که عکس های امام را در دست داشتند، به خیابان ها ریختند. هیأت های سینه ­زنی در نوحه هایشان به مسایل سیاسی می پرداختند. رویداد حادثه ی فیضیه که در دوم فروردین آن سال رخ داده بود، بیش از همه مورد توجه عزاداران حسینی بود و درباره ی آن شعارهای زیر به گوش می رسید: قم گشته کربلا/ هر روز است عاشورا/ فیضیه قتلگاه/ خون جگر علما/ واویلا، واویلا.

مردم برای نخستین بار علیه اسرائیل به طور علنی شعار می دادند و دسته های عزاداری چنین می خواندند: عمال اسرائیلی رسوا/ کشتند از کین بی پناهان را/ در تربت اعلا/ شد موج خون برپا.

جالب آنکه به گزارش ساواک در تمامی مدتی که دسته ها در حال حرکت و شعارگویی بودند، مأمورین انتظامی و پلیس، هیچ ممانعتی در مقابل آن ها انجام نداده و اگر افسر یا پاسبانی به طور تصادفی با آن ها برخورد می کرد راه خود را تغییر داده و خود را از نظر مخفی می کرد.

تظاهر کنندگان که ساعت 8 صبح حرکت خود را از مدرسه حاج ابوالفتح واقع در میدان شاه سابق آغاز کرده بودند، حدود ساعت 1 بعد از ظهر، پس از یک راه­پیمایی طولانی به مقابل کاخ مرمر رسیدند. اما طی این مسافت و تفتگی این هوا نه تنها از شور و هیجان آن ها نکاسته بود، بلکه چنان شهامت و جسارتی به جمعیت داد که در مقابل محل اقامت شاه، شعارها به طرزی بی سابقه اوج گرفت و سیل خروشان تظاهرکنندگان یک صدا فریاد می زد «مرگ بر دیکتاتور».

در ایام محرم آن سال، هیچ یک از روحانیون و وعاظ، طبق قرار قبلی، در مجلس روضه­خوانی کاخ گلستان شرکت نکردند. این امر اعتماد و اتحاد محکمی میان روحانیون ایجاد کرد و چون به حمایت مردم اطمینان داشتند، همه جا چه در منابر و چه در برخورد با دیگران با شجاعت خاصی اظهار می کردند که «هرچه از سازمان امنیت به ما تلفن کردند، هرچه تهدید و تطمیع کردند، ما نرفتیم و در مراسم سوگواری دربار شرکت نکردیم.»

مأمور ویژه ی ساواک در گزارش خود می افزاید مردم شماره حساب 10 بانک صادرات قم و 3128 بانک ملی قم را جهت دریافت کمک های مالی برای تجدید ساختمان فیضیه اعلام کرده اند و ظف چند روز حدود یک میلیون تومان پول به این حساب ها واریز شده است.

صبح روز یازدهم محرم، بار دیگر مسجد امام خمینی [شاه سابق] مملو از جمعیت شد و شور حسینی یک بار دیگر جمعیت را تا مقابل کاخ مرمر کشاند. در واقع عزاداری ماه محرم به تظاهرات سیاسی علیه دولت و رژیم شاه تبدیل شده بود و گویا پایانی برای آن وجود نداشت. حتی خبرنگاران خارجی که جریان بی سابقه ی تظاهرات مردمی را از نزدیک مشاهده می کردند متوجه شده بودند که محرم امسال چه اندازه با سال های گذشته متفاوت است.

استقبال چشمگیر توده مردم از این سخنرانی ها ی امام، بیش از همه شاه و هیأت حاکمه را وحشت زده و نگران کرده بود. دستگاه جاسوسی رژیم بارها با سخنگویان مذهبی وارد مذاکره شد و از آنان خواست تا دست کم در حمله و انتقاد و اعتراض به حکومت، حد و مرزی قایل شوند، تا پیش از عاشورا نیز دربار تمام نیروی خود را برای بازداشتن از نطق تاریخی حضرت امام به کار برد و از هر طریق ممکن سعی کرد ایشان را از ایراد سخنرانی منصرف نماید. ولی امام در مقابل موج رعب و وحشت دستگاه حکومتی سرسختانه مقاومت کرد و نه تنها از سخنرانی صرف ­نظر ننمود، بلکه طی آن رسماً رویاروی شاه قرار گرفته و او را «بدبخت» و «بیچاره» نامید. شاه هم وقتی دید طرف او در نبرد کسی است که با تهدید و تطمیع از میدان بیرون نمی رود، چاره ای جز دستگیری امام ندید، هرچند می دانست این کار توهین به مرجعی است که حمایت توده مردم را پشت سر خود دارد و برای او و حکومتش ارزان تمام نخواهد شد.

 

ساواک در تکاپو و ترس

سرکوب خشونت آمیز قیام 15 خرداد، ساز و کار مبارزه ی نیروهای مذهبی را عوض کرد. مخالفان حکومت به این نتیجه رسیدند که اعتراض قانونی و پند و اندرز راه به جایی نخواهد برد. مراجع هم از این تاریخ به بعد با صراحت، مردم را به مبارزه علنی فرا می­خواندند.

در مقابل، نیروهای امنیتی و نظامی نیز فشار خود را بر مساجد و جلسات مذهبی افزایش دادند و با کنترل شدید آن ها و دستگیری عوامل فعال، سعی می کردند از بروز شرایط انقلابی جلوگیری کنند. شاهد این مدعا، نمونه های اسناد موجود درباره ی آماده باش نیروهای ساواک و تمهیدات امنیتی، پیش از آغاز محرم سال 1343 است.

در آن سال، سازمان امنیت با توجه به تجربه ی سنگین محرم گذشته، از مدت ها پیش نیروهای خود را برای مقابله با فعالیت های مذهبیون بسیج می کرد. حتی ساواک شهرستان ها هم به شدت به تکاپو افتاده بود و مأموران آن جه رویارویی با «اتفاقات ناگوار» احتمالی، طرح و برنامه می دادند. برای مثال، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت خراسان، سرتیپ بهرامی، با اعتقاد به این که «روحانیون تسلیم پول و قدرت هستند» تصور می کرد که با اخذ بودجه ای معادل 500 هزار ریال می تواند طی دو ماه محرم و صفر، آرامش استان پهناور خراسان را حفظ کند.

علاوه بر اقدامات امنیتی، رژیم این بار سعی کرد در برابر سیل تظاهرات عزاداری حسینی، به نوعی قدرت ­نمایی دست بزند. در یکی از جلسات کارکنان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه تصمیم گرفته شد در روز عاشورا حدود ده هزار نفر از کارکنان شرکت واحد، با اتوبوس های دولتی به قم رفته و در حمایت از «اعلیحضرت همایون شاهنشاه» تظاهرات کنند. وقتی نخست وزیر در جریان این تصمیم قرار گرفت، گوشزد کرد که مصلحت نیست این خبر از رادیو منتشر شود. اما برخلاف این دستور، در ساعت 7 صبح روز 27/ 2/ 1343، رادیو خبر را منتشر کرد.

خبر اعزام رانندگان و کارکنان شرکت واحد به شهرستان قم، بازتاب گسترده ای بین مردم داشت و در تمام مجالس عزاداری و روضه خوانی مورد گفت ­و­ گو قرار گرفت. مردم عقیده داشتند دولت با اعزام این عده به قم می خواهد آشوب و بلوا به راه انداخته و بهانه دیگری برای دستگیری امام پیدا کند. پخش این شایعات و تعبیرات مختلف پیرامون قضیه، به ابزاری در دست مخالفان حکومت تبدیل شد و به این ترتیب توطئه پیش از انجام برملا و خنثی گردید.

روز عاشورا فرارسید. مردم بار دیگر شور و هیجان تازه ای یافتند. آنان دیگر دریافته بدند که عزاداری سرور آزادگان تنها در سر و سینه کوبیدن و اشک ریختن و نوحه خواندن خلاصه نمی شود و اگر می خواهند پیروان واقعی سیدالشهدا باشند، باید در مقابل ستمکاران، از در مبارزه درایند. پس بار دیگر، در ظهر عاشورای 1343، توده های مسلمان با شعارهای «ننگ بر یزید پهلوی، وارث تاج اموی»، «درود بر شهیدان 15 خرداد» و «خمینی پیروز باد» به سوی اقامتگاه شاه در کاخ مرمر به راه افتادند. اما ساواک که پیشتر از برنامه راهپیمایی آگاهی یافته و آن را پیش بینی می کرد، نیروهای خود را در میدان بهارستان متمرکز کرده بود. آن روز بار دیگر خیابان های تهران به صحنه درگیری مردم و سربازان حکومتی تبدیل شد و برنامه ی راهپیمایی به ناکامی انجامید.

به رغم دوبار سرکوب پیاپی قیام عاشورا، مبارزات ضدحکومتی در گوشه و کنار کشور روز به روز گسترده تر می شد و اهمیت ایام محرم و صفر هم از نظر رژیم، هر سال افزایش می یافت. پانزدهم خرداد به عنوان روز حماسه ی مقاومت و شهادت برای همیشه در تاریخ نهضت اسلامی باقی ماند. پس از آن هر سال در همین روز برنامه هایی از طرف مردم و روحانیون به مناسبت سالگرد شهدا برگزار می شد که موجب ارتقاء اراده جمعی در نیل به پیروزی انقلاب، هماره بر گرامیداشت یاد و خاطره ی آن تأکید می کردند.

مراکز امنیتی حکومت پهلوی از آن پس ماه ها پیش از رسیدن محرم، خود را برای مقابله با تحرکات این ایام آماده می کردند. ساواک مرکز در دی ماه سال 1343 در آستانه ماه رمضان به کلیه ساواک ها، تذکر می دهد که «چون ماه رمضان و بعد از آن ماه های محرم و صفر در پیش است» لازم است تمهیداتی را در قبال نهضت روحانیت بیندیشند.

ساواک مراکز استان نیز از همین زمان، یعنی پیش از آغاز ماه رمضان تدابیر امنیتی شدیدی به کار بست تا مراسم و مجالس مذهبی را تحت کنترل خود درآورد. وعاظ و روضه خوان ها به طرز بی سابقه ای تحت فشار قرار گرفتند و می بایست تعهد می دادند «به غیر از ذکر مصیبت و اظهار مطالب دینی، موارد دیگری را بالای منبر مطرح ننمایند.» و چنانچه واعظی حاضر به سپردن تعهد نمی شد، ممنوع المنبر می گردید. مسئولان حسینیه ها و تکایا مکلف بودند به شهربانی مراجعه کرده و برای دایر نمودن مجلس سوگواری به طور کتبی تقاضا نمایند. شهربانی نیز از آن ها تعهد می گرفت در مجلس ایشان «به غیر از ذکر مصیبت» مطلب دیگری طرح نشود. به علاوه صلاحیت شخص متقاضی جهت برگزاری مراسم باید به تأیید ساواک می رسید. دسته­جات سینه­زنی می بایست در معیت افسران پلیس و پاسبان ها حرکت می کردند و خط سیر خود را نیز از قبل به ساواک اطلاع می دادند.

 

کشمکش میان رژیم و روحانیت

هر سال که می گذشت، بر میزان حساسیت ساواک نسبت به ماه های محرم و صفر افزوده می شد. اگر تا پیش از آن رژیم از طریق تهدید و تطمیع، سعی در سرکوب نهضت روحانیت داشت، اکنون به این نتیجه رسیده بود که مقابله با پیشرفت این جنبش که در ماه های عزاداری به اوج خود می رسید، جز از طریق اقدامات عملی شدید، امکان پذیر نخواهد بود.

فهرست دستورالعمل های احتیاط آمیز که می بایست قبل از فرارسیدن محرم و صفر پیش بینی و انجام می گرفت، هر سال طولانی تر می شد و سخت­گیری در آن ها افزایش می یافت. مجالس عزاداری با اجازه شهربانی برگزار می شد و وعاظ عهد می سپردند که به هیچ عنوان از آیت­الله خمینی اسم نبرند، مگر آنکه بخواهند برای بخشایش گناهان او دعا کنند. یادآوری فجایع رژیم در ماجرای مدرسه ی فیضیه و پانزده خرداد جرم بزرگی محسوب می شد و انتقاد از لوایح ششگانه و اصلاحات می توانست منجر به دستگیری سخنرانان مذهبی گردد. به موازات این سختگیری ها، خزانه دولت نیز حاضر بود هر ساله مبلغ بیشتری را جهت تحبیب روحانیون هزینه کند؛ تنها به این شرط که منافع حکومت را به خطر نیندازند و تازیانه های انتقاد خود را بر سر و روی رژیم و دولتمردان آن نکوبند. در عوض تا می توانند در سخنرانی های خود مطالبی مبنی بر «اعتقاد و ایمان راسخ و توجه خاص اعلیحضرت همایون شاهنشاه به دین مبین اسلام و مذهب جعفری» بیان کرده و «نقش ذات شاهانه را در ایجاد ثبات و امنیت کشور»، «تأمین عدالت اجتماعی در مملکت و ارائه ی طرح های اصلاحی و عمرانی» برای مردم تشریح نمایند.

به سفارش ساواک همه ساله تعدادی از وعاظ «متنفذ و خوشنام و مورد اطمینان» موظف می شدند تا روی منابر از «اهمیت امنیت موجود در کشور» و «تقویت مبانی دین اسلام» برای مردم صحبت کنند و اوضاع ایران را در مقایسه با کشورهای همسایه بالاخص عراق، در نهایت امنیت و آرامش توصیف کنند.

عوامل ساواک از این طریق می خواستند مردم ایران را متوجه کنند که می بایست قدر «ذات اقدس همایونی» را بیشتر از این ها بدانند، چرا که هم امکانات رفاهی زندگی را برای آنان فراهم آورده و هم پایبند و طرفدار دین و مذهب است.

اما با وجود تمامی این تمهیدات و تدارکات، همیشه عده ای از وعاظ وجود داشتند که تعهد سپرده یا نسپرده، همه برنامه های رژیم را بر هم می زدند و حبس و تعقیب و ممنوع المنبریِ پس از آن را نیز به جان می خریدند. فهرست این روحانیون انقلابی که به «اظهار مطالب خلاف مصالح بر منابر» محکوم بودند، در بسیاری از اسناد ساواک وجود دارد و در میان آن ها نام مبارزانی همچون جعفر جوادی شجونی، نجم الدین اعتمادزاده، علی اصغر مروارید، ناصر مکارم شیرازی، محمد مقدسیان، محمدتقی فلسفی، جواد مناقبی، محمد جواد حجتی کرمانی و غیره به کرات به چشم می خورد.

این افراد در ماه های محرم و صفر تحت مراقبت شدید قرار داشتند و اسامی آن ها به مراکز ساواک استان در سراسر کشور ارسال می شد تا در صورتی که جهت رفع ممنوعیت و استفاده از منبر، به سایر شهرها مسافرت نمایند، با همکاری شهربانی محل، از سخنرانی آنان جلوگیری به عمل آید. سایر وعاظ هم به طور نامحسوس کنترل می شدند و سخنرانی های آن ها به طور مخفیانه روی نوار ضبط می شد. تا در صورت طرح مطالب ممنوعه، بعدها نتوانند موارد اتهام را انکار نمایند. حتی اظهار مطالبی که به نظر می رسید به صورت کنایه آمیز، دستگاه سلطنتی را مورد هجمه قرار می دهد، جرم محسوب می شد و سخنران جهت ادای آن مورد بازپرسی قرار می گرفت. برای مثال، زمانی که سید عبدالحسین دستغیب در شیراز و به روی منبر اظهار داشت: «علی ابن ابیطالب و حضرت حسین به این دنیا دلبستگی نداشته و به ظواهر مادی دنیا علاقه ای نشان نمی دادند، چون می دانستند این مظاهر زمانی و عرضی است [و] تخت سلطنتی که به تخته تابوت مبدل شود قابل دلبستگی نیست.» ایشان را احضار و علت بیان مطالب فوق را از وی استفسار نمودند.

همچنین گزارشی وجود دارد که در شهرستان کازرون و در مراسم روز اربعین، واعظی به روی منبر اظهار داشته است: «کشور اسلامی نباید با کشورهای غیراسلامی روابط حسنه و مودت داشته باشد.» بلکه باید با کشورهای اسلامی هم زیستی و روابط مسالمت آمیز برقرار نماید.

مأمور ساواک از این گفتار چنین نتیجه می گیرد که واعظ مذکور قصد پیروی از سیاست دولت مصر و جمال عبدالناصر را دارد و به روابط ایران و اسرائیل اشاره می کند.

در مجموع، مجالس وعظ و خطابه و مراسم سوگواری در محرم، تنها زمانی از نظر ساواک موجه به شمار می رفت که با دعا به جان «اعلیحضرت همایونی» و «خاندان جلیل سلطنت» همراه می شد. در این صورت مأموران با طیب خاطر گزارش می دادند که مراسم ماه محرم با آرامش برگزار شده است و «مخالفین هم هیچ گونه دستاویزی برای حمله و انتقاد به دست نیاورده اند.» اما کوچکترین کلام تحریک آمیزی از جانب جامعه ی روحانیت، هراس و اضطراب را در میان نیروهای امنیتی به وجود می آورد و به سرعت برای دستگیری و ممنوع­المنبر کردن آن ها دست به کار می شدند به نحوی که این شرایط تا اوج گیری انقلاب اسلامی ادامه داشت.

 

نبرد خون و شمشیر

در پاییز سال 1357 (1978 م)، تهران و پاریس به مهم ترین مراکز خبری جهان تبدیل شده بودند. مردم سراسر دنیا هر روز اخبار مربوط به رهبر بزرگ مسلمانان ایران را که اینک در سومین تبعیدگاه خود به سر می برد، دنبال می کردند. تهران در تب انقلاب و هیجان می سوخت. قیام های مردمی و تظاهرات بی پایان، آخرین ضربات را بر پیکر نیمه جان نظام شاهنشاهی فرود می آورد و سرکوب خونبار آن ها نشان می داد که رژیم امیدی به سازش و تفاهم با نیروهای انقلابی ندارد و کشتار مخالفان را به عنوان تنها راه باقی مانده برای خود، به شدت ادامه می دهد.

پیام ها و نوارهای سخنرانی امام پی در پی از پاریس می رسید و حضور ایشان در یک کشور اروپایی، این امکان را می داد که روزانه در حضور صدها خبرنگار خارجی به مصاحبه بپردازند و نظرات خود را به گوش مردم دنیا برسانند.

با نزدیک شدن ماه محرم سال 1399، مقارن با آذرماه، رژیم بیش از پیش احساس خطر می نمود. حکومت نظامی، تدابیر امنیتی شدیدی به کار بست و اجتماعات و مراسم عزاداری را در معابر عمومی ممنوع کرد. اما امام در اعلامیه ی خود که به مناسبت آغاز محرم صادر شد، محرم را ماه پیروزی خون بر شمشیر نامید و از مردم خواست به دستورات دولت درباره ی منع برگزاری مراسم مذهبی اعتنا نکنند. در اعلامیه ی تاریخی امام خمینی به «ملت بزرگ و شجاع ایران» آمده بود:

با حلول ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد... ماهی که امام مسلمین راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ما آموخت. راهی که باید مشت گره کرده آزادی خواهان و استقلال طلبان، حق گویان بر تانک ها و مسلسل ها... غلبه کند و کلمه ی حق، باطل را محو نماید.

امام در این اعلامیه، هدف «امام مسلمین» را از قیام بر علیه حکومت جائر، حفاظت از کیان اسلام برمی شمارد و بر مردم تکلیف می داند تا در برابر رژیم شاه و حکومت جائرانه ای که بر خلاف شرع اسلام عمل می نماید، قیام کرده و خون نثار کنند. سپس در ادامه از «سربازان اسلام، روحانیون معظم و خطبای محترم» می خواهد از ماه محرم حد اعلای استفاده را بنمایند. مجالس بزرگداشت سرور آزادگان را هرچه باشکوه تر و فشرده تر برپا کنند و اقامه مجالس سوگواری را منوط به اجازه شهربانی ندانند. در صورتی هم که با ممانعت مأموران حکومتی مواجه شدند در میادین، خیابان ها و کوچه ها، اجتماع کرده و مصائب اسلام و مسلمین و خیانت های رژیم شاه را برملا نمایند.

اعلامیه امام در میان جامعه ی مذهبی و انقلابی ایران شوری برانگیخت. در نخستین شب ماه محرم، مردم تهران و سایر شهرستان ها بر بالای منازل خود رفتند و با سر دادن شعارهای سیاسی و بانگ «الله اکبر» اعتراض خود را به شکل تازه ای نشان دادند. در تهران، هزاران تن زن و مرد، ساعات منع عبور را نادیده گرفته و در خیابان ها به تظاهرات پرداختند. نظامیان حکومتی ابتدا با مسلسل و تفنگ در مقابل آن ها تیر هوایی شلیک کردند و چون این عمل باعث عقب نشینی مردم نشد، صف تظاهر کنندگان را به گلوله بستند.

روز بعد، دولت اعلام کرد در جریان حوادث شب گذشته، هفت تن کشته و بیست و چهار تن زخمی شده اند. این در حالی بود که سفیر انگلیس تعداد مقتولین شب اول محرم سال 57 را صدها تن برمی­شمارد.

روز پنجم آذر، کارکنان برق تهران، به نشانه ی اعتراض به خشونت های دولت نظامی و کشتار مردم، از ساعت هشت و نیم بعد از ظهر که هنگام شروع پخش اخبار تلویزیون بود، تا ساعت ده شب، برق را قطع کردند و اعلام نمودند این برنامه در شب های بعد ادامه خواهد یافت. امام نیز روز بعد، یعنی در ششم آذر، به مناسبت حمله نیروهای ارتش به تظاهرکنندگان در صحن امام رضا (ع) که منجر به کشته و مجروح شدن ده ها تن گردید، عزای عمومی اعلام کرد.

با نزدیک شدن تاسوعا و عاشورا هر اندازه به تب و تاب مردم افزوده می شد، سخت گیری های دولت نیز افزایش می یافت.

در این زمان، به واسطه ی حضور امام در پاریس، شرایط تبلیغاتی مناسبی برای نهضت انقلابی ایران به وجود آمد و افکار غربی ها برای نخستین بار با واژه ی «عاشورا» آشنا شد. در محرم سال 57، روزنامه ها با درج این خبر که رژیم شاه از عاشورا می ترسد، این پرسش را در ذهن خبرنگاران خارجی به وجود آوردند که عاشورا چیست و چرا شاه از آن می ترسد؟ امام در پاسخ سؤال آن ها توضیح داد که تاسوعا و عاشورا نماد یک فرهنگ فراگیر و حرکتی عمومی هستند؛ روزهایی که در آن مردم بیش از هر زمان دیگر به راهبر و امامشان حسین بن علی (ع) اقتدا می کنند. پس از آن روزنامه های غربی به بحث پیرامون معنا و مفهوم عاشورا پرداختند.

در آستانه ی ایام­الله، درگیری های شبانه کمتر شد. دولت نظامی که کاهش یافتن تنش ها را به حساب خود می گذاشت، تصمیم گرفت از شدت فشار و خشونت بکاهد، به نحوی که لاله فرزین فر در این باره می نویسد: حتی رژیم برای اثبات حسن نیت خود، در این زمان 470 تن از زندانیان سیاسی را آزاد کرد و اعلام نمود حرکت دسته جات عزاداری ظرف این دو روز آزاد است؛ اما در پشت پرده، همچنان به اقدامات حفاظتی جهت مقابله با حوادث احتمالی در ایام تاسوعا و عاشورا ادامه می داد؛ چرا که پیش بینی می کرد «ضربت نهایی» قرار است در همین روزها وارد آید. اما برخلاف انتظار همه، راهپیمایی روزهای تاسوعا و عاشورا به همان اندازه که از لحاظ عظمت، انضباط و یکپارچگی تظاهرکنندگان بی سابقه بود، در کمال آرامش و بدون درگیری انجام گرفت.

صدها هزار تن از مردم انقلابی، دو روز پیاپی، خیابان های تهران را در مسیر پیچ شمیران تا میدان شهیاد (آزادی فعلی) پر کردند.

از جمله حوادث مهم عاشورای آن سال، کشته شدن چند تن از افسران گارد شاهنشاهی در پادگان لویزان بود. این حادثه در سالن ناهارخوری افسران افاق افتاد؛ یک سرباز وظیفه و یک درجه دار، در حالی که افسران مشغول صرف غذا بودند وارد سالن شدند و آن ها را با مسلسل به گلوله بستند. در این واقعه، هفت افسر کشته و حدود 50 تن مجروح گشتند. برخی معتقدند نیروهای گارد قصد داشتند در روز عاشورا مقابل تظاهرکنندگان ایستادگی کنند؛ به همین دلیل سربازان طرفدار نهضت با کشتن آن ها از قتل عام مردم جلوگیری کرده اند.

اما برخلاف تهران، اکثر شهرستان ها، عاشورای پر زد و خوردی را پشت  سر گذاشتند. از جمله راهپیمایی اصفهان که به خشونت گرایید و گروهی در آن کشته و زخمی شدند. با این حال شکوه راهپیمایی عاشورا باعث شد از آن پس حکومت نظامی و کامیون های پر از سرباز در نظر مردم هیبتی نداشته و وحشتی ایجاد نکند. این حرکت عظیم جمعی، مخالفان رژیم شاه را بیش از پیش متحد ساخت و نشان داد اگر نیروی ملت بسیج شده و به درستی رهبری گردد، قدرتی قادر به مقابله با آن نخواهد بود. تظاهرات عاشورا نشان دهنده ی نیروی عظیمی بود که تحت رهبری امام خمینی هدایت می شدند و کثرت و تنوع شرکت کنندگان در آن بیانگر این واقعیت بود که رژیم دیگر هیچ پایگاهی در میان ملت ندارد.

مطبوعات جهان، به خصوص رسانه های خبری اروپا و آمریکا، عظمت و سازماندهی تظاهرات دو روز تاسوعا و عاشورای ایران را به تفصیل مورد بررسی قرار داده و نتایج آن را تحلیل می کردند. نیویورک تایمز نوشت: تظاهرات این دو روز نشان داد که دولت فاقد قدرت و توانایی برای برقراری نظم و قانون در شهرهاست. به هر حال، اپوزیسیون نشان داد که یک دولت جانشین است.

روزنامه ی واشنگتن پست اظهار داشت: نظم و ترتیب و سازماندهی راهپیمایی فوق العاده بود و به ادعای اپوزیسیون مبنی بر اینکه یک دولت جانشین است، اعتبار فراوانی بخشید.

و گزارش روزنامه ی ساینس مانیتور از این واقعه بدین شرح بود: موج عظیم مردم، در خیابان های پایتخت به حرکت درآمده بود و غریو فریادشان، از هر گلوله و بمبی رساتر بود. همه یک شعار می دادند: «شاه باید برود».

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • درودی IR ۱۱:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۶
    2 0
    درود بر مردم انقلاب افرین ایران.