قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: سلام در لغت، به معنای سلامت از هر گونه نقص و عیب و فناست و چون خداوند فناناپذیر و منزه از عیب و نقص است، یکی از نام های خدا«سلام» است.

دوستان این افراد زیاد و دشمنانشان اندک است!

هرگونه اظهار محبت در آغاز ملاقات «تحیت» است. پس در اصل، سلام همان تحیت، از ماده حیات و به معنای دعا کردن برای سلامتی و حیات دیگران است؛ خواه این دعا به صورت «السلام علیکم» باشد یا «السلام علینا» یا «حَیّاک الله». بنابراین، روشن ترین مصداق تحیت سلام کردن است.  اما باید دانست که در پی این عمل آثار و برکات فراوانی نهفته است؛ چنانکه در این باره حضرت محمد (صَلى‏ الله ‏عَليه ‏وَ ‏آله) می فرمایند: إنَّ أَولَى النّاسِ بِاللّه وَ بِرَسولِهِ مَن بَدا بِالسَّلامِ؛ نزديكترين مردم به خدا و رسول او كسى است كه آغازگر سلام باشد؛ و نیز امیرالمومنین علی (عَلیه السَلام) فرموده اند: سلام هفتاد ثواب دارد كه شصت و نه تاى آن براى سلام كننده است و يكى براى جواب دهنده.

همچنین پيامبر (صَلى ‏الله ‏عَليه ‏وَ ‏آله) در باب آثار سلام نموده بیان داشته اند: اَلبادى بِالسَّلامِ بَرى ءٌ مِنَ الكِبرِ؛ سلام كننده، از تكبر به دور است؛ و نیز می فرمایند: سلام را رواج ده تا خير و بركت خانه ات زياد شود؛ و در جایی دیگر اشاره می نمایند: يكى از موجبات مغفرت، سلام كردن و سخن نيكو گفتن است.

علاوه بر این از رسول مکرم اسلام (صَلى ‏الله ‏عَليه ‏وَ ‏آله) روایت شده است که ایشان فرموده اند: هرگاه يكى از شما به خانه خود وارد مى شود، سلام كند، چرا كه سلام بركت مى آورد و فرشتگان با سلام دهنده انس مى گيرند؛ و نیز می فرمایند: به خدايى كه جانم در اختيار اوست، وارد بهشت نمى شويد مگر مؤمن شويد و مؤمن نمى شويد، مگر اين كه يكديگر را دوست بداريد. آيا مى خواهيد شما را به چيزى راهنمايى كنم كه با انجام آن، يكديگر را دوست بداريد؟ سلام كردن بين يكديگر را رواج دهيد؛ و همچنین امام على (عَليه‏ السَلام) در کلامی گرانسنگ بیان می دارند: عَوِّدْ لِسانَكَ لينَ الْكَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ، يَكْثُرْ مُحِبّوكَ وَ يَقِلَّ مُبْغِضوكَ؛ زبان خود را به نرمگويى و سلام كردن عادت ده، تا دوستانت زياد و دشمنانت كم شوند.

 

منابع:

1- نوری، مستدرک الوسایل، ج8: 357.

2-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج73 :12.

3-آمدی، غررالحکم و دررالکلم: 435.

4-طبرسی، مشكاة الانوار: 123.

5-شیخ صدوق، خصال: 181.

6-شیخ صدوق، علل الشرايع، ج 2: 583.

7-نهج الفصاحه: 342، 375.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.