بهترین استفادهها را ببرند. برایاین کار بهترین شیوه این است که داستانی تعریف کنید که در حاشیه و یا تحت تأثیر حادثۀ حلبچه اتفاق افتاده است ؛ خوب چه موضوعی دم دست تر، مشتری جمع کن تر و بهتر از عشق و عاشقی؟ اصلاً اسم فیلم را میگذاریم «حکایت عاشقی» که کسی فکر نکند ما قرار است حکایت مصایب جانبازان شیمیایی را به تصویر بکشیم! جانباز شیمیایی برای سینمایایران، یعنی چند سرفۀ خشک وسط یک فیلم دو ساعته.
«حکایت عاشقی» فیلم متوسطی است، حتی اگر از چند صحنۀ قابل توجه و برخی دیالوگهای خوبش صرف نظر کنیم، میشود گفت، فیلم بدی است. فیلمنامهای که برای آن نوشته شده، همه چیز را کنار هم چیده است تا قصهای را به جلو ببرد که اصولاً جانی برای سرپا ماندن ندارد.این داستان چنان ابتدایی و بدوناندیشیدن به جزییات مهم داستان نوشته شده است که کنار هم گذاشتن عناصراین قصه حتی یک دانشجوی مقدماتی فیلمنامه نویسی را به خنده میاندازد. علی، عکاس یک هفته نامه در تهران است که در روز بمباران شیمیایی حلبچه در اطرافاین شهر مشغول عکاسی است. او موفق میشود ازاین رویداد عکسهای مهمی بگیرد و به یک عکاس مشهور در سطح جهان بدل شود، اما او بی اعتنا بهاین موضوع، دل در گرو عشق «چیمن»، دختر زیبای کرد باخته است که به خاطر شنیدن خبر مرگ نامزدش «شاهو» دچار افسردگی است. علی به اردوگاه آوارگان جنگی میرود، چیمن را میبیند و با هم ازدواج میکنند و در همین زمان، شاهو زنده به اردوگاه میآید. سرانجام علی ، چیمن را طلاق میدهد و او به عراق باز میگردد، ولی نمیتواند دل از مهر علی بردارد و به شاهو بپیوندد. 15 سال بعد علی به صورت اتفاقی شاهو را میبیند و نشانی از چیمن مییابد، به عراق میرود و چیمن را که در اثر عوارض ناشی از بمباران شیمیایی، بیمار شده است، میبیند و عشق آنها دوباره زنده میشود. در همین خلاصه فیلم دقت کنید. علی و چیمن در حلبچه هم را میبینند، اما علی شیمیایی نمیشود، ولی چیمن چرا! یک مجلۀایرانی در روزهای جنگ عکاس به منطقه فرستاده است و عکسهای او در سراسر جهان منتشر میشود و او به یک چهرۀ بین المللی بدل میشود. دقت کردید؟ یک مجله ، عکسهای اختصاصی و عکاس مشهور! کدام مجله میتوانست درایام جنگ خبرنگار به منطقه بفرستد؟ نکتۀ شیرین تر ماجرا این است که شاهو و علی 15 سال بعد از طلاق همدیگر را میبینند، آن هم به صورت بسیار اتفاقی و بر سر عشق به چیمن شروع به تعارف کردن میکنند!
«حکایت عاشقی»، فیلمی نیست که حتی بازیگرانش بتوانند آن را نجات دهند . «بهرام رادان» دراین فیلم تکراری و خسته کننده ظاهر میشود و هیچ چیزی به کارنامۀ بازیگری اش اضافه نمیکند. او در اجرای نقش عکاسی که در حین عکس گرفتن از صحنههای فجیع ترین جنایات بشری، موهایش آشفته نمیشود، بسیار کوشا و جدی ظاهر میشود! بازیگر نقش چیمن هم در اجرای غمزه چیزی کم نمیگذارد . کارگردان هم سعی کرده است با گنجاندن صحنهای از تک خوانی زن ( که البته بسیار کوتاه است )، جنجالی برای فیلمش درست کند و بهاین ترتیب سود کند وگرنه در مجموع این فیلم هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
نظر شما