کار فیلمسازی که فیلم قبلی اش در ذهن و دل مخاطب جای خود را باز کرده است، چقدر سخت است.
کیایی در فیلم جدیدش برای اینکه انتظار مخاطبان خود را برآورده کند، کم فروشی نکرده است؛ اتفاقاً زیادفروشی کرده است و همین زیاد گفتن است که پاشنۀ آشیل فیلمش شده است. کیایی در این فیلم دچار وسواس بدی شده است و جایی که باید فیلم را به پایان نبرده است. فیلم درست جایی که فرید مرد بَدِ داستان( با بازی بهرام رادان) کشته شد، تمام شده بود و ادامه دادن آن تنها باعث دلزدگی مخاطب از اثر میشود.
اجازه بدهید کمیاز فیلم بگوییم: مردی به زنش مشکوک شده است، صدای او را در ماشین ضبط میکند و شکش به زن بیشتر میشود، تعقیب زن تنها چارهای است که برایش مانده است، در این تعقیب و گریز است که متوجه میشود در خانهای که زنش در آن به یک مهمانی دعوت بوده است؛ مردی مُرده است و این ماجرا سرانجام با مردن مرد بد داستان و فراموشی گرفتن مرد مشکوک و توبۀ زن خطاکار ختم به خیر میشود. داستان از مشکلاتی که در روابط همسران امروزی به وجود آمده است، حرف میزند، اما برخلاف خیلی از فیلمهایی که با مضمون خیانت ساخته میشود اولاً در مقام قضاوت و خوب و بد کردن آدمها نیست و ثانیاً در پی سیاه نشان دادن همۀ زندگی در جامعۀ معاصر نیست. باید قبول کرد فیلم ساختن در موضوع مشکلات روابط خانوادگی در جامعۀ معاصر شجاعت خاصی میخواهد، چرا که خیلی از کسانی که به دنبال این مضمون رفتهاند به دنبال بیان سخنرانیهای روشنفکرانه و تباه نشان دادن همه چیز به جای ساختن فیلم هستند.
آدمهای داستان «عصر یخبندان» یکسره بد و سیاه دل و تیره روز نیستند ، بسیاری از آنها اگرچه اشتباه کردهاند، اما هنوز چنان صفحۀ دلشان سیاه نشده است که نتوان از آنها کاملاً نا امید شد. به یاد آورید صحنهای را که زن (با بازی مهتاب کرامتی) وقتی به خود میآید و همه چیز زندگی اش را تباه شده میبیند، رو به آسمان پشیمانی خود را فریاد میزند و از خدا بازگشت طلب میکند. مرد (با بازی فرهاد اصلانی) هم اگرچه انسانی وفادار است، اما ترسوست و برای روبهرو شدن با واقعیتهای زندگی و اصلاح آنها همیشه دچار دودلی است. اینها نشان دهندۀ این است که مصطفی کیایی نگاه نسبتاً معتدلی به انسانهای پیرامونش انداخته است و اتفاقاً در فیلم او طرف مقصرتر ماجرا مردان هستند. ساختار تو در توی روایت به کمک ریتم تند آن، در بیان شتابناکی روزگار کنونی و پیچیده شدن آدمهایی که هویتهای جعلی و مجازی شان بر هویت واقعی آنها سایه افکنده است، فیلم را مدد رسانده است. سکانسی که زن خطاکار قرار است در آخرین ملاقات به دیدار مرد بی وفا و آقازادۀ فاسد برود، دارای بار معنایی مهمی است. زن در این سکانس تلفن همراهی را که مرد به مناسبت تولدش به او هدیه داده است، پس میدهد. این کار تنها پس دادن یک هدیه نیست، بلکه استعارهای است از این که زن میخواهد از هویت مجازی و پنهانکارانهای که مرد برای او ساخته است، خلاصی یابد و دیگر بار خودش شود؛ زنی که به خانۀ خود برمیگردد و مادری و همسری را بر پول و امکانات مادی و چرب زبانیهای مردانی هوسباز (مانند فرهاد و فرید) ترجیح میدهد.«عصر یخبندان» مجموعه ای از بازیگران خوب را کنار هم نشانده است و هیچ بعید نیست، بازیگران زن و مرد نقش اول آن یعنی مهتاب کرامتی و فرهاد اصلانی نامزدهای دریافت سیمرغ بلورین باشند؛ البته باید از بازی خوب سحر دولتشاهی هم گفت که جشنوارۀ امسال ، جشنوارۀ به چشم آمدن او بخصوص بخاطر بازی در دو فیلم «شکاف » و «عصر یخبندان» است.
نظر شما