«اسب همان اسب است، تفنگ همان تفنگ... اما مرد همان مرد نیست!» این یکی از دیالوگهای ماندگار سینمای ایران، در فیلم «شیرسنگی»، به کارگردانی «مسعود جعفری جوزانی» است که آن را «علی نصیریان» که در نقش «علی داد» بازی می‌کند، در صحنه‌ای از فیلم می‌گوید.

حیات سینمای ایرانی در خطر است

چند شب پیش این فیلم از سیما پخش شد. نمی‌دانم برای بار چندم بود که آن را می‌دیدم. اما باز هم تازه بود، حرفها، بازی‌ها، همه چیز. هر چند این فیلم به خوش ساختی و برابر با تکنیکهای ساخت آثار سینمای امروز نبود. اما یک جور اصالت در تمام کار موج می‌زد. نمی‌دانم چرا دیگر در سینمای ما از این گونه فیلمها ساخته نمی‌شوند. چرا همه کارگردانها یا بگوییم بیش از نود درصد آنها، دوربین و تیمشان را چند روز می‌برند در یک آپارتمان و بعد با یک فیلم معترض به شرایط امروز و فرهنگ شهری و معادلات قدرت و... بیرون می‌آیند. نمی‌گویم چنین فیلمهایی نباید ساخته شوند، اما می‌پرسم چقدر؟ تا کی؟

همه دست اندرکاران سینمای ما مدعی‌اند؛ سینما یک رسانه است. اگر چنین است که هست، باید بپذیریم که سوزن این رسانه‌ها، خیلی وقت است روی یک چیز یک جا گیر کرده، ول کن هم نیست. کی در سینمای امروز کشور، طبیعت و اقلیم و آثار باستانی و شهرها و فرهنگهای مختلف آن را نمی‌بیند. اغلب شاهد فیلمهایی هستیم که می‌توانستند هر جای دیگری در جهان تولید شده باشند. این یعنی سینمای ما بخشی مهم از وظیفه و هویت خود را از یاد برده است. در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب هم ما به شکلی دیگر، به همین نقطه رسیده بودیم. یعنی سینما پر شده بود از فیلمهایی که در آنها یک خانم خوش آب و رنگ دچار مشکل می‌شد و یک آقایی اغلب از پایین شهر تهران می‌آمد و ناجی او می‌شد و یا پسری از بالا عاشق دختری از پایین می‌شد و خلاصه سینما رسیده بود به جایی که بعدها از باب تحقیر، منتقدان نام آن را «فیلمفارسی» گذاشتند!

البته بعدها این نگاه تحقیرآمیز به درستی تصحیح شد. به هر حال سینما در تمام حوزه‌ها نیازمند اثر است. خطر زمانی رخ می‌دهد که همه راه‌ها به یک مدل از کار منتهی شود و به  یک جا برسد.

با این حساب اکنون هم شاهد بروز شکل دیگری از فیملفارسی در سینمای کشور هستیم. البته با مختصات و حال و هوای همین سالها. من موفق به دیدن تمام فیلمهای حاضر در جشنواره فیلم فجر امسال نشدم. اندکی را دیده و درباره بسیاری هم از صاحبنظران چیزهایی شنیده‌ام. اغلب درد و حرفشان همین است. اینکه انگار دست اندرکاران سینمای ما از جامعه ما قهر کرده‌اند. از ایران قهر کرده و همه چیز در این هنر و صنعت و رسانه به تهران و آپارتمانهایش ختم می‌شود. شکستن این وضعیت و تلاش در تغییر آن سخت است. بیرون آوردن از آپارتمانهای تهران سخت است. اما اگر چنین، نشود، به حیات سینمای ایرانی امیدی نخواهد بود و این سینما شیری بی یال و دم و اشکم خواهد شد.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.