سالهای سخت رژیم فاسد ستمشاهی به امید رهایی از ظلم و جور سپری شد، هنوز طعم شیرین پیروزی را نچشیده بودیم که جنگی سخت بر ملت رنج کشیده ام تحمیل شد و اگر بگویم که در تمام کشور، مردم شهر من بیشتر از همه رنج جنگ، محرومیت و فقر را چشیده اند، گزافه سرایی نکرده ام.
مردمی که زودتر از همه صدای آژیر بمباران و موشکهای هوایی را شنیدند، آواره شدند، مهاجرت نکردند و مهاجر پذیر نیز شدند.
"مرتضی ساده میری " یکی از جوانان دیار قهرمان من " ایلام " است که حکایت جالبی دارد:
پس از مرگ برادرش" علیرضا " در سال1361 و ورودش به جهاد سازندگی، به خاطر کارش رفت و آمد زیادی به مناطق جنگی داشت و در یکی از این رفت و آمدها دیگر حاضر به بازگشت به شهر نمیشود و شهر، خانواده و مشکلاتش را می گذارد و به جبهه و جنگ می رود.
دیدن تپههای یکدست که در حد فاصل مهران و دهلران قرار دارد و به "هلت" معروف اند به او آرامش خاصی میدهد.
مرتضی به خاطر مهارت عجیبی که در شناسایی" هلت "ها دارد، زبانزد رزمندگان می شود و به "مرتضی هلتی" شهرت مییابد.
" هَلَت " در لهجه ی کردی ایلامی به تپه ماهورهای رملی بی آب و علف می گویند که شرایط زندگی در آنجا بسیار سخت و دشوار است .
شهید مرتضی با لهجه شیرین تبسم را بر لب رزمنده گان همرزم اش می نشاند به نحوی که سنگر مرتضی شلوغ ترین سنگرها بود و
دور و برش همیشه پر بود از رزمندگانی که به اخلاق خوب ورفتار پسندیده او عشق می ورزیدند.
در شب عملیات آنقدر روحیه رزمندگان را تقویت می کرد که مرگ شیرین تر از عسل می شد.
مرتضی در عملیات والفجر 5، والفجر 9، والفجر 10، کربلای 1، کربلای 10، نصر4 و نصر 8 فرماندهی گروهان و ستاد گردان را بر عهده داشت، بارها مجروح گردید و هر بار شاهد پر پر شدن دوستانش بود تا اینکه ایران قطعنامه 598 شورای امنیت را میپذیرد.
مرتضی توان دلکندن از جبهه را ندارد و می گوید چگونه می توان 8 سال خاطرات جنگ را فراموش کرد و به عافیت طلبی روی آورد، این کار مرتضی نبود!
وی کماکان به حفظ سنگر و دفع حملات گهگاه عراقیها میپردازد، بعد از جنگ در فراغ شهدا ء خیلی بی تابی می کرد، مرتضای بعد از جنگ خیلی با آن مرتضای زمان جنگ فرق داشت، چنانکه روزی روی چادر جبهه ش این شعر را نوشته بود :
در سنگر حق شیر شکاران همه رفتند/ یاران هَلَت چون عطر بهاران همه رفتند
چون بوی گل،آن پاک عیاران همه رفتند/ هَلَتی با که نشینی که یاران همه رفتند
در زمستان سال 1369 و با آغاز جنگ عراق و کویت، به همراه یک گروهان برای مبارزه با منافقین به خاک عراق نفوذ میکند و موظف به تصرف پاسگاه "الصیحه" میشود.
مرتضی که این بار حس و حال دیگری دارد، قبل از شروع عملیات، شهادت خود را پیشبینی میکند.
در این نبرد، با آتش گلوله عراقیها، مرتضی جراحت سختی برمیدارد، صدای گرفته ای در بیسیم ها می پیچید: مرتضی پرپر شد، مرتضی به شهید غیوری ودوستان شهیدش ملحق شد.
سکوت عجیبی بر دوستان و " هلت " های منطقه حاکم می گردد و « هلتی » ساعت 12 شب 25 اسفند سال 1369 یعنی درست در سالگرد عملیات« والفجر 10 » به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت بود نائل می شود." روحش شاد و یادش گرامی باد"
نظر شما