قدس آنلاین - صابر افشارزاده : مهاجرت ، سرگشتگی ، دلتنگی ، بی هدف ، آدم هایی بی هویت و در نهایت سقط جنین ...

این اقیانوس آرام نیست

این ها نیمی از مسائلی هستند که آدم های دور و بر ما و چه بسا خودمان هر روز با آنها درگیر هستیم . موضوعاتی که بدون شک باعث از بین رفتن آرامش و نیازهای واقعی مان می شود . مدت ها بود جای اثری که این همه دغدغه مند باشد و در روایت منسجم ، جای خالی نویسنده ای کار بلد، به شدت در میان آثار شهرمان احساس میشد و هر کسی پس از دیدن اثر نمایشی یا تصویری با سوال های متعدد و گاه با انتقاد هایی بسیار از سالن خارج می شود .

اما این روزها پس از خروج از سالن اصلی تئاتر شهر مشهد نه انتقادی می شنوید و نه ایرادی . همه درگیر هستند ، درگیر برشی از واقعیت در حالی که به آرامی و به دور از هر گونه تشنج صحنه ای ، انتقال داده شده است .

اقیانوس آرام مشکلی را بزرگ می کند که رسانه ملی سالهاست به دست فراموشی سپرده است . براساس آمار تأیید نشده از بین هر 10 زن ، 8 نفر پس از اطلاع از بارداری یا به سقط جنین فکر کرده اند ، یا فرزند اول خود را از بین برده اند . این آمار هولناک نشان میدهد که باید تدابیری فرهنگی برای مبارزه با این پدیده اتخاذ شود . در شرایطی که دولت دغدغه های بسیاری دارد و فرهنگ و هنر، سالهاست که به بوطه فراموشی سپرده شده و همچنین تغییر دولت ها ، تغییری در حال و روز فعالان فرهنگی این کشور به وجود نمی آورد ، استفاده از ابزار تئاتر روشی هر چند کم اثر اما هوشمندانه به نظر می رسد .

دغدغه های این نمایش به مسئله سقط جنین ختم نمی شود ،  روبروی نگار مردی است که تأثیر بسزایی بر او داشته و باعث شده تا وی مقابل خانواده اش بأیستد . مردی که هنرمند است و برای ارتزاق راه دیگری نمی داند . آدمی که بخاطر فشارها و بی مهری ها در کشورش حاضر شده صابون زبر و سخت مهاجرت را به جامه خود بمالد و وطنش را به قصد ناکجا آبادی که از آن هیچ نمی داند ترک کند . از سوی دیگر ماجرا دروغ عاملی رفتاری که زیر لایه تقریبا ً تمام شخصیت های نمایش است تأثیر ویژه ای در روند داستان دارد . آنچنان که گاهی تماشاچی را به شدت درگیر خود میکند .

شخصیت آذر میتوان گفت آنچنان خوب پرداخت نشده و حق مطلب در مورد قشری که او نماینده آنان است ؛ ادا نشده ، شاید نیازی به پرداخت این شخصیت وجود نداشته چرا که آذر ، علتی بر کامل کردن معلول های نمایشنامه نیست .

گره ی میلاد اما متفاوت تر به نظر میرسد . شخصیتی که در به ثمر رساندن داستان نقش بسزایی بازی میکند . مردی که اسیر بازی های زنانه شده و خود یکی از قربانیان سقط جنین است . تیپی البته نخ نما و بسیار دیده شده . مردی که قرار است همچون خدای ماشینی همه ی اتفاقات را به سرانجام برساند . البته حاتمی نژاد در این میان هوشمندانه ریشه های میلاد را در روایت محکم میکند تا از به ابتذال کشیدن آن جلوگیری کند .

در مجموع نمی توان در طراحی شخصیت ها و ویژگی های یک کاراکتر خرده ای بر حاتمی نژاد گرفت . او روایت را میشناسد ، نمایشنامه نوشتن را میفهمد و از همه مهم تر قصه گویی بلد است . نکته ای که بسیاری مثلا ً کار بلدها در شهرمان آن را فراموش کرده یا نمی دانند .

اما علی حاتمی نژاد در نقش یک کارگردان با بهره بردن از گروهی مناسب ، نمره ی قبولی را گرفته است . البته هنوز بازی فرزاد ( مسعود عقلی ) آنطور که باید و شاید کامل نشده است و سحر محمودیان همان بازیگر دو-یک به نفع بارسلونا است ، شاید از او بیشتر خواسته نشده است .

آخرین و شاید در چشم ترین موضوع ، حضور تصویر به عنوان یک اُبژه در نمایش است . تصاویری که به نوعی قرار است جای خالی دکور نمایش را پر کند . این کارگردان سعی کرده تا با نوعی فاصله گذاری خود را از تکاپوی ساختن فضاهای متعدد نمایشنامه خلاص کند ، که در این راه ناموفق بوده است . تصاویر به حد بسیار زیادی در صحنه ها فضا شکنی میکنند و اجازه ارتباط گرفتن مخاطب با سیر تحول داستان را سلب میکنند . نکته ی مبهم تر در میان آنها ، بخش های پایانی است که کلوس آپ دو نقش اصلی نمایان می شود . آن تصاویر قطع به یقین برای بیان مسئله ای قرار داده شده اند ، این در حالی است که جان مطلب در خصوص آنها ادا نمی شود و بیشتر باعث گیج شدن تماشاچی می شود .

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.