از دستانداز که عبور میکنی، فکر میکنی داخل صندوق عقب میلگرد گذاشتهاند. آن قدر سر و صدا دارد که اگر بخواهم ایرادهای این خودرو را بگویم مثنوی میشود!» پیامک دوم؛ «خودروی سمند بنده پس از حدود سه ماه از تحویل بدون هیچ گونه آسیب و حادثهای، طبق زیر سمت راننده شکستگی داشت که پس از مراجعه به نمایندگی تعویض و موجب شگفتی پرسنل نمایندگی مربوطه شد! حال با این وضع من مقصرم یا خودرساز یا عزراییل؟.»
مانند این شکایتها هر روز در جراید چاپ شده و گاهی در تلویزیون نیز منعکس میشود. اغلب جراید به خاطر چاپ آگهیهای دو شرکت یکه تاز خودروی داخلی این گونه پیامها و تلفنها را بازتاب نمیدهند زیرا ممکن است سهمیه آگهی آنها قطع شود. به هر حال این شرح حال مردمی است که خودرو میخرند. دو شرکت خودروساز داخلی که وزیر سالخورده صنعت و تجارت و معدن همواره قربان صدقهشان میرود و در نهایت اقتدار و صلابت میگوید: «حتی در صورت رفع تحریم قیمتهایشان پایین نخواهد آمد.» و در عین حال مژده میدهد: ممکن است بهای پورشه و مازراتی و بنز و فراری از یک میلیارد تومان و یک میلیارد و هشتصد میلیون تومان، دویست- سیصد هزار تومان کاهش یابد(!) همچنان میتازند و حاصل این همه تنبلی، سهل انگاری و سوءمدیریت هر سال به شکل حدود 27 هزار جنازه روی آسفالت داغ بیابانهای کشور میماند و چه جوانانی زیر خاک میروند، چه خانوادههایی از هم میپاشند، چه عروسها و دامادهایی به جای رفتن به خانه به گورستان انتقال مییابند و چه دلهایی پریشان میشود.
بیمسؤولیتی، پررویی، گرانفروشی، بیاعتنایی به افکار عمومی، بیاحترامی به مشتریان، سرگردان کردن مردمی که برای یک تعمیر جزیی یا تعویض یک یدکی مراجعه میکنند، جزیی از اخلاق و عادات آنها شده است. چندی پیش به فکر افتادم یک خودروی وطنی از نوع گران قیمتش را بخرم، زیرا دیدم قدرت خرید خودروی خارجی که انحصار ورود و فروش آن تا قیام قیامت به سه دودمان اتومبیل خر و اتومبیل فروش سپرده شده است، ندارم خواستم به یکی از مدیران یکی از این شرکتها تلفن کنم خواهش کنم مثل هندوانه فروش، یک خودروی سالم و صدا نکن و میل نشکسته به شرط چاقو به من بفروشند. آن مدیر را که سالهاست میخواهد موتور ملی بسازد میشناختم. یک بار از من دعوت کرده بود در کارخانهاش برای کارشناسان و کارگرانش از تاریخچه صنعت اتومبیل در جهان و ایران صحبت کنم. با هم ناهار هم خورده بودیم. خیلی اظهار ارادت میکرد. تا خواستم تلفن کنم هر کس رسید مرا منصرف کرد. مرا بر حذر داشت و گفت: مگر از جانت سیر شدهای!
حرفشان را گوش ندادم، زیرا از بس آژانسها قیمتهای گوناگون برای چند کیلومتر بردن من به این سو و آن سوی شهر مطالبه میکنند و گویا قرار است امثال من جور تحریم و تمام مشکلات معیشتی رانندگان محترم را تقبل کنیم، تصمیم گرفته بودم دوباره پشت غربیلک خودرو بنشینم و از این شرایط آسوده شوم. خوشبختانه دیدم طرف چنان در حصار حصین قرار گرفته و چنان منشی اول و منشی دوم و منشی سوم، ایشان را تر و خشک میکنند که دسترسی به ایشان میسر نیست و البته هر کس از راه رسید و شنید قصد دارم با مخترع موتور احتراقی ملی صحبت کنم مرا بر حذر داشت و گفت: مگر ناله و شیون خریداران خودروی ملی را نمیشنوی و نمیخوانی که بنده هم بیخیال شدم و دلم را خوش کرده بودم به صفحات فروش اتومبیل در کشورهای عربی همسایه که بنز آلمانی و انواع خودروهای آمریکایی و ایتالیایی و فرانسوی و سوئدی را با چه خدمات و تخفیفها و اقساط 80 ماهه و 120 ماهه و بیشتر و بدون پیش پرداخت و با گارانتی 50 هزار کیلومتر بدون ضامن میفروشند که در صحاری امارات عربی و قطر و کویت و عمان و عربستان هی گاز بدهند و بتازند و حتی برایشان جایزه ماه رمضان (یک اتومبیل پیکاب) یک تلویزیون و یک رحل قرآن کریم هم تعیین میکنند.
نمیدانم میان این ور ساحل خلیج فارس و آن سوی ساحل چه تفاوتی وجود دارد که آنجا خودروهای روز دنیا را ارزان و قسطی میدهند و اینجا قراضه آهن تحویل ملت میدهند؟
بارالها این معما را برای این بنده ناچیز حل بفرما!
نظر شما