گروه فرهنگی/زهره کهندل - اگر روزی ده تا آفیش خبری می‌رفت و یک ریالش را هم خرج نمی‌کرد بعد از سی- چهل سال جان کندن، ...

 هر آفیش خبری فقط ۳ هزار تومان!

 باز این رقم به دستش نمی‌رسید که حالا توی کیف چرمی مشکی، به دستش آمده بود. ساعت 6 صبح که راهی سالن «ولایت» اردبیل شد، فکرش را نمی‌کرد که در پایان یک روز کاری خسته کننده، بعد از پوشش تصویری برنامه و ماندن در کمیته اجرایی برای انجام  کارهای بر زمین مانده تدارکاتی و نظافتی، حوالی ساعت 7 عصر کیفی با چند کارت بانکی را همراه با رمز آنها پیدا کند. اگر جوانی باشید که نامزد داشته باشید و فکر تهیه اسباب و خانه زندگی همیشه پیش چشمتان باشد و حق الزحمه آفیش های خبری هم آنقدری نباشد که عادی‌ترین مخارج روزانه را جواب دهد، شاید دست و دلتان بلرزد از چنین امتحان سختی! اما «فرهاد تقی زاده فعال» تصویربردار باشگاه خبرنگاران جوان، حتی یک لحظه هم، فکر برداشتن کیف به سرش نزد. 

او عصر 30 تیرماه امسال در حاشیه هجدهمین اجلاس هیأت عمومی سازمان نظام مهندسی کشور 5 کارت عابر بانک که رمز آنها در کاغذی نوشته شده بود همراه 3 فقره چک و مقداری پول نقد به ارزش 6 میلیارد و 700 میلیون ریال پیدا کرد و در آن لحظه به تنها چیزی که فکر نمی‌کرد، گذاشتن کیف چرمی مشکی توی جیبش بود و شتر دیدی، ندیدی! می‌گوید: همان لحظه خودم را گذاشتم جای طرف و فقط به این فکر می‌کردم که زودتر کیف را به صاحبش برسانم تا از نگرانی درآید.

 

  برای مژدگانی کیف را به صاحبش ندادم

بعد از تمام شدن مراسم وقتی در حال جمع و جور کردن وسایل همایش بودند، کیف را پیدا می‌کند. کسی دور و برش نبوده که مجبور باشد کیف را به صاحبش برگرداند. می‌گوید: خدا بود و مرا می‌دید، حتماً می‌خواسته مرا امتحان کند.

صاحب کیف، مهندسی اهل زاهدان بود؛ پیرمردی 65 ساله که فکر نمی‌کرده کیف پولش را به همراه کارتهای بانکی و رمز آنها در غرب کشور گم کند. پیرمرد وقتی به سرعین می‌رسد، می‌بیند که کیف پولش را گم کرده و برای یافتن آن راهی اردبیل می‌شود.

کارت ملی، کارت نظام مهندسی و گواهینامه داخل کیف پول بود و فرهاد تقی زاده، شماره تماس صاحب کیف را از مسؤولان همایش می‌گیرد. به صاحبش زنگ می‌زند و شیرین ترین خبر تلفنی را به این مهندس زاهدانی می‌دهد. آن دو، یکدیگر را در اردیبل می‌بینند. مهندس هرچه اصرار می‌کند که مژدگانی بگیرد، فرهاد قبول نمی‌کند. دلیل خودش را دارد: اگر قرار بود برای پول، کیف را پس بدهم همان اول برش می‌داشتم. من برای پول این کار را نکردم که مزد ریالی بگیرم، کاری را کردم که هر آدمی جای من می‌بود، باید انجامش می‌داد. 

 

  خواستم خاطره خوبی از شهرم داشته باشد

داخل کیف را گشته بود تا آدرس و نشانی از صاحبش پیدا کند. می‌گوید: اصلاً برایم مهم نبود که توی کیف چقدر پول هست، حتی پولها را نشمردم چون مال من نبود فقط می‌خواستم زودتر صاحبش را پیدا کنم.

وقتی می‌فهمد که صاحب کیف، مردی 65 ساله است، دلش به آشوب می‌افتد که نکند پیرمرد از نگرانی، قلبش بگیرد یا اتفاق ناخوش دیگری برایش بیفتد. ادامه می‌دهد: اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که سریعتر کیف را به صاحبش برسانم تا در این دو روزی که میهمان اردبیلی هاست، خاطره بدی در ذهنش نماند.

وقتی می‌خواسته کیف را به صاحبش برساند، همسرش را هم خبردار می‌کند. زن جوانش هم اصرار داشت که زودتر پول را به صاحبش برسانند.

پیرمرد را با چهره ای مضطرب ملاقات کردند که بعد از گرفتن کیفش، آرام شده بود. می‌گوید: بهش گفتم که چرا رمزهایت را گذاشتی! گفت تعداد کارتهام زیاد بود و فکر نمی‌کردم که کیفم را گم کنم. بهش گفتم فقط می‌خواستم که خاطره خوبی از استان اردبیل داشته باشید.

 

  این پولها یک جایی گیر می‌کند

مثل همه آنهایی که با کف حقوق و شاید پایین تر باید به فکر زندگی آینده شان باشند، شرایط مالی آنچنانی نداشت که این پولها به چشمش نیاید. برای هر آفیش خبری که برای باشگاه خبرنگاران جوان می‌رود، 3 هزار تومان حق الزحمه می‌گیرد که در ماه رقم ناچیزی می‌شود؛ برای همین گاهی با برخی شرکتها در برنامه‌ها و همایش هایشان همکاری می‌کند تا در کنار پوشش تصویری برنامه، حق الزحمه‌ای هم بابت فعالیت در کمیته اجرایی بگیرد. می‌گوید: به حداقل ها قانع هستم و ناشکر نیستم. به این پول نیاز داشتم اما پول حلال، نه مال دیگری.

اگرچه خانه و ماشین ندارد، اما باور دارد که خدا روزی رسان است. دوربین تصویربرداری هم از اموال باشگاه خبرنگاران جوان است، مجموعه ای که یک سال و نیم در آن فعالیت می‌کند. می‌گوید: این پول تمام زندگی مرا تأمین می‌کرد اما حلال نبود. پول حرام از گلوی آدم پایین نمی‌رود، گیر می‌کند و خفه ات می‌کند.

چندان دلش به رسانه ای شدن ماجرا، رضا نمی‌داد اما وقتی پای خوشنامی اردبیل به میان آمده، راضی می‌شود به حرف زدن.

 

  من دعوت شده امام رضا(ع) بودم

وقتی می‌فهمد که از روزنامه قدس تماس گرفتیم، بیشتر به حرف زدن مشتاق می‌شود و دلیل هم دارد. تعریف می‌کند: سال گذشته برنامه «زیر سایه خورشید» را آفیش خبری شدم. برنامه ای که خادمان حرم رضوی پرچم  متبرک امام رضا(ع) را به استانهای سراسر کشور می‌برند. آمده بودند اردبیل و دلم عجیب هوای حرم امام رضا(ع) را کرده بود. یکی از خادمان پرسید: تا حالا مشهد آمدی؟ گفتم خودم آمدم ولی همسرم تا به حال مشهد نیامده و خیلی دوست دارد که حرم امام رضا(ع) را ببیند. خادمان حرم هزینه سفرمان را قبول کردند و امام رضا(ع) خودش ما را دعوت کرد. آبان ماه سال گذشته با هزینه خدام راهی مشهد شدیم.

فرهاد تقی زاده باور دارد که خدا خیلی خاطرش را می‌خواسته که آدم خوب این ماجرا شده است، می‌گوید: هر کاری می‌کنم، رضایت خدا را در نظر می‌گیرم. تا الان هر کاری خواستم بکنم به خدا توکل کردم و درست شده است.

به گفته خودش اگر بار دیگر اتفاق مشابهی برایش بیفتد باز هم کیف را به صاحبش برمی‌گرداند. معتقد است: ما هیچ حقی درباره اموال دیگری نداریم که بنا باشد چاله چوله‌های زندگی مان را با این پولها پر کنیم.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.