گروه هنر/ نوید ظریف کریمی - فیلم سینمایی « اشیا از آنچه در آیینه می‌بینید به شما نزدیکترند» اولین فیلم بلند سینمایی نرگس آبیار است که در سال ۱۳۹۱ تولید شده، ...

دردسرهای یک بشقاب شکسته

 اما بنا به گفته تهیه کننده، اکرانش به دلیل نداشتن سوپر استار تا این زمان به تعویق افتاده است. نرگس آبیار را بیشتر به خاطر دومین اثر سینمایی‌اش یعنی «شیار143» می‌شناسند که در سی و دومین جشنواره فیلم فجر جایزه ویژه هیأت داوران و فیلم برگزیده تماشاگران را از آن خود کرد.

فیلم «اشیاء...»قهرمان ندارد و تنها یک شخصیت اصلی دارد، به نام «لیلا» (با بازی خوب گلاره عباسی) زنی خانه دار که یک فرزند نوزاد دارد و دیگری را نیز باردار است و همراه همسرش خودخواهش فرید در یک اتاق از خانه‌ای قدیمی ‌همراه صاحبخانه‌ها‌یشان که دو خواهر به نامها‌ی «اِتی» و «عزیز» هستند زندگی می‌کنند؛ شرایط مالی زندگی لیلا خوب نیست و همسرش به ظاهر دانشجو و بیکار است. شبی خانواده فرید برای شام به خانه آنها می‌آیند و پس از میهمانی، بشقابی که لیلا برای میهمانی ازعزیز قرض گرفته بود، می‌شکند و لیلا این موضوع را پنهان کرده، به دنبال تهیه بشقاب می‌رود و...

 

  شخصیتهایی که به دور خود می‌چرخند

فیلم صرفاً یک آزمون و خطای شخصی است و تکرار مضامین بارها تکرار شده، مانند امانتداری و دروغ، اما با نگاهی کاملاً تله فیلمی ‌و سطحی(نه اینکه هر تله فیلمی ‌سطحی باشد).

واضح است مهمترین کارکرد این فیلم، این است که می‌تواند در حکم مدخلی باشد برای شروع جدی فیلمسازیِ کارگردانی که سابقه ساخت چند فیلم کوتاه و مستند را در کارنامه داشته و حتی نمایش آن در گروه هنر و تجربه هم شاید به نوعی از امتیازات حاصل از توفیقات فیلم «شیار143» است.

حدود 30تا 40 دقیقه ابتدایی فیلم براحتی قابل حذف است؛ زیرا شخصیتهایش به دور خود می‌چرخند تا فیلمنامه نویس راهی را برای ورود آنها به ماجرای خود پیدا کند؛ این گونه است که گرهی نداریم و چیزهای دیگری جایگزین تعلیق شده‌اند، مانند دوربین روی دستی که چشم را می‌زند، روابط ناتمام کلامی‌ شخصیتها، دلسوزی‌های اغراق شده دو پیرزن صاحبخانه و مشکلات یک زن باردارِ خانه دار و... فیلمی ‌زنانه که لیلا در تمام سکانسها حضور دارد و شخصیتی مظلوم و با گذشت است و همسر بی‌معرفت و خودخواهش را که نه کار درستی و نه زبان خوشی دارد، بخوبی تحمل می‌‌کند.

دو زن همسایه (صاحبخانه) هم مانند لیلا خوبهای خانواده خود هستند، ولی مردهای آن دو، یکی حقه باز است و الکی سمعک گذاشته تا زنش را فریب دهد و دیگری چون حرف گوش کن است و برای همسرش خرید می‌کند، توانسته نماینده مرد نسبتاً خوب از دیدگاه کارگردان باشد. مرد دیگر این فیلم، شخصیت مهدی است با بازی امیرغفارمنش که حضورش بسیار کمرنگ است و در تمام طول فیلم به جز دو خط دیالوگ ندارد. مهدی درهمان سه سکانس حضورش با نگاه‌ها‌ی سنگینش به لیلا می‌فهماند که او مزاحم خانه آنهاست. با ویژگی‌ها‌ی ذکر شده، این فیلم چنان زنانه است که از این پس می‌تواند گزینه خوبی برای مثال زدن و مقایسه فیلمهایی از این جنس باشد. 

 

  مشکلات منطقی فیلم

افزون بر اینها، قصه این فیلم مشکلات منطقی زیادی هم دارد که چند موردش ذکر می‌شود؛ وقتی که صاحبخانه(صاحب بشقاب) با خونسردی به لیلا می‌گوید، اگر احتمالاً چینی را شکسته به او بگوید تا فکری کنند، چرا لیلا به دروغ می‌گوید سالم است و با چه منطقی برای یک بشقاب چینی شکسته آن‌ همه به آب و آتش می‌زند و دزدکی به خانه پیرزن می‌رود و برای انجام یک معروف و حسنه (امانتداری) چندین منکر را مرتکب می‌شود؟ معلوم است که چون مشکل لیلا بدرستی به مخاطب منتقل نشده و مسأله او مسأله مخاطب نمی‌شود، کنشها‌ی لیلا هم بی‌ارزش جلوه می‌کنند و این‌گونه می‌توان نتیجه گرفت که او خیلی ساده می‌توانست حقیقت را به صاحبخانه بگوید و آب هم از آب تکان نمی‌خورد. دیگر اینکه چگونه می‌شود که فرید به عنوان یک جوان با سواد و دانشجو هیچ کار دیگری به ذهنش نرسد، جز اینکه در دهه 90 دنبال ماشین تحریر(!) باشد تا به مقابل دادگستری رفته و عریضه نویسی کند؟ یعنی او نمی‌توانسته با وجود پدری متمول که به قول خودش زمینی آن چنانی دارد یک رایانه دست دوم بگیرد و در خانه کار تایپ را انجام دهد؟ یا ده‌ها‌ انتخاب دیگر؟ دیگر اینکه اصلاً خانواده لیلا کجا هستند و چرا به آنها سری نمی‌زنند تا کمکشان کنند؟ ما تنها از مکالمه تلفنی لیلا در ابتدای فیلم با مادرش متوجه می‌شویم که انگار میان آنها اختلافی هست! در ادامه همین روند، چگونه می‌توان توجیه کرد که لیلا بی‌باکانه تا انتهای انباری متروک در کوچه پس کوچه‌ها‌ی تیمچه برود و هرگز احساس خطر و نگرانی نکند، ولی تا شاگرد چینی فروش با بلاهتش متوجه بارداری او می‌شود، ناگهان لیلا پا به فرار بگذارد؟ جز اینکه این اتفاق نیز همجنس و در راستای دیدگاه کارگردان درباره مردان است؟ دیدگاهی که در نهایت گریه‌ها‌ی لیلا حتی در پایان بندی فیلم را برای مخاطب جهت‌دار می‌کند و این را می‌رساند که او از دروغ گفته شده(یعنی آنکه چینی سالم بوده و دست مادر شوهرش است) و اشتباه‌هایش پشیمان نیست، بلکه بغض ترکیده او غصه داشتن شوهری بد است که او را درک نمی‌کند.

و پرسشی که پس از دیدن این جنس فیلمها‌ ذهن را می‌خورد، این است که: آیا نمی‌توان بدون حذف یا نادیده گرفتن و یا تخریب شخصیت مردها، فیلمی‌ ساخت که به مشکلات زنان جامعه بپردازد و موفق هم باشد؟

به هر روی حالا دیگر باید نشست و دید آیا آبیار سومین اثری که در دست تولید دارد یعنی «نفس» را هم با همین دیدگاه خواهد ساخت یا خیر؟

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.