احمد عبدا... ‌زاده مهنه - هميشه وقتي عزيزي را از دست مي‌دهم، همراهی با جسم بی‌جانش در حرم امام‌رضا(ع) آرامم می‌کند.

آخرين زيارتم را قبول كن

حس می‌کنم نه ‌تنها خودم، که آن تازه‌گذشته هم تکیه ‌گاهی محکم دارد که ترسش را فرو می‌نشاند و به جانش روح امید می‌دمد. همین چند روز پیش، در حرم با سفرکرده‌ای همراه شدم تا از حال‌ و هوای این آخرین زیارت امیدبخش برایتان بنویسم. شادی روح همۀ اموات، بویژه روح حاجیه خانم فاطمه...، خواهر دو شهید، صلوات!

نور بدان شام سیاهم بده

بی‌مقدمه و آمادگی وارد حرمم نکنید! بگذارید در همین اولین لحظات ورود از پایین‌ خیابان، سلامی به آقایم بدهم:

- صَلَّى ا... عَلَیکَ یا اَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى ا... عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ، صَبَرتَ وَ اَنتَ الصّادِقُ الْمُصَدَّقُ، قَتَلَ ا... مَن قَتَلَکَ بِالْاَیدی وَ الْاَلسُنِ.

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

در شب اول که روم زیر خاک

نور بدان شام سیاهم بده

جانم رضا، جانم رضا، ای جان جانانم رضا

چه خوب شد که خطبه‌خوان حرم، در این صحن ‌و سرا برادران شهیدم و دیگر بستگانِ رفته‌ام را هم یاد کرد. دست آن دو خادم هم درد نکند که با گلاب و اسپند همراهمان می‌آیند و بوی حرم را در جانم زنده می‌کنند. تابوتم را بردارید و به‌ سوی ارباب ببرید:

لا اله الا ا... / بلند بگو لا اله الا ا... / بی‌تکبر بگو لا اله الا ا... / به عزت و شرف لا اله الا ا... / محمد است رسول و علی ولی‌ا... / بار دیگر بگو لا اله الا ا... / حق است لا اله الا ا...

از درِ پایین پا وارد می‌شوم که «باب‌السلام» است و امیدوارم این سلامت و راحت در این سفر سخت و سنگین رفیق راهم باشد:

- حق، پدر و مادر صلوات‌فرست را بیامرزد! اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعلَمُ مِنها اِلا خَیراً. آقایان! خانم‌ها! فامیل محترم! حرم امام‌رضا(ع)، شهادت بدهید مرحومه حاجیه ‌خانم فاطمه ... چطور خانمی بودند؟

همه بزرگوارانه شهادت می‌دهند که از من جز خوبی ندیده‌اند: «خدا بیامرزدش!»

- همگی او را حلال کنیم، بگوییم خدا رحمتش کند!

ذره‌ای از آن غبار

دارند بدنم را می‌برند برای آخرین طواف. از پایین پا. حالا تابوت را پایین گرفته‌اند شاید به ‌ادب. درست هم همین است: در برابر این بارگاه بلند بالا باید سر خم کرد. با ذکر صلوات به‌ سوی تو می‌آورندم. در بین راه، زائران دیگر هم همراه می‌شوند و چند قدم هم که شده بدرقه‌ام می‌کنند و با ذکر صلوات و لا اله الا ا... دلگرمی‌ام می‌بخشند. تابوت در پیش پای ایوان‌ طلا فرود می‌آید. کاش دست ‌و پایی داشتم و مانند همیشه به آن درِ درون ایوان ‌طلایت بوسه می‌زدم. کاش جانی داشتم و با پای خودم گرد ضریح نازنینت می‌گردیدم. گوشۀ آن رواق همسایۀ روضۀ منوره، رو به حضرت آرام می‌گیرم:

- بسم ا... الرحمن الرحیم. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلیِّ بنِ موسَی الرّضَا الْمُرتَضَی، الْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ، وَ حُجَّتِکَ عَلَی مَن فَوقَ الْاَرضِ وَ مَن تَحتَ الثَّرَی، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلَوة کَثیرَة تامَّه زاکِیَه مُتَواصِلَه مُتَواتِرَه مُتَرادِفَه، کَاَفضَلِ ما صَلَّیتَ عَلَی اَحَد مِن اَولیائِکَ. خدایا! به ‌حق امام‌رضا(ع) امواتمان، همه را ببخش و بیامرز! مرحومه حاجیه‌خانم فاطمه ... خواهر شهیدان، خدایا السّاعه او را ببخش و بیامرز! امشب شب اول راحتی‌اش قرار بده! سر سفرۀ امام ‌رضا(ع) و حضرت زهرا(س) میهمانش بگردان! به بازماندگان محترم صبر و اجر عنایت بفرما! نثار روحش، نثار روح مادرش، نثار روح برادران شهیدش، اموات همۀ شما بهره ببرند، فاتحه مع‌الصلوات!

باز هم شهادت بگیر و حلالیت بطلب که بسیار محتاجم.

در راه برگشت، پای آن در کوچک، غبار فرش حرم را بر تن بی‌جانم می‌تکانند. ذره‌ای از این غبار آرزوی هر دردمندی است. گلابی هم می‌پاشند و بسته‌ای از گلهای متبرک را در تابوتم می‌گذارند.

خلايق به مژگان، ملائك به شهپر

برمی‌گردیم برای خطبه و نماز میت. تابوتم را رو به حضرت می‌گذارند و همه دور جنازه‌ام حلقه می‌زنند: - اعوذ با... من الشیطان الرجیم. بسم ا...  الرحمن الرحیم. اَلحَمدُ. للهِ مِن اَوَّلِ الدُّنیا اِلَی فَنائِها، و مِنَ الآخِرَه اِلَی بَقائِها، اَلصَّلَوه و السَّلامُ عَلَی اَشرَفِ الاَنبیاءِ و المُرسَلین، و الاَئِمَّه المَعصومین، صَلَواتُ ا... و سَلامُهُ عَلَیهِم اَجمَعین،

نوبت به اربابمان که می‌رسد، چه زیبا او را وصف می‌کند و زائران چه زیبا همه رو به حضرت برمی‌گردند و دست ادب بر سینه می‌گذارند و کمر خم می‌کنند. همیشه می‌مُردم برای این اوصاف. حالا زنده می‌شوم از شنیدنشان:

- سِیَّما روح مقدس مطهر منور ثامن ائمه الهدی، ضامن الغرباء و المساکین، شمسُ الضُّحی و بَدرُ الدُّجی، شمس الشموس و انیس النفوس، امامي كه روبند خاك درش را / خلايق به مژگان، ملائك به شهپر، اَعني صاحِبِ هذِهِ القُبَّه السّامِيَه، مولانا اباالحسن علی بن موسی الرضا صلوات ا... و سلامه علیه، بخوان سورۀ فاتحه، بلند صلوات!

- جهت مزید علوّ درجاتِ مرحمت و غفران‌پناه، رضوان ‌جایگاه، المرحومه المغفوره المنظوره، مادری مهربان، خواهری دلسوز، خواهر شهیدان، مرحومه حاجیه‌خانم فاطمه ... اَلمُتَوَسِّلَه بِمولاتنا فاطمه الزهراء، و بمولانا اباالحسن الرضا علیه السلام، بخوان سورۀ فاتحه، بلند صلوات!

صاحبان عزا! باز ماندگانم! دور بزنید و به میهمانان خوشامد بگویید.

حالا که دیگر دستم از نمازخواندن هم کوتاه است، نمازی برایم بخوانید و باز بزرگی کنید و به خوبی‌ام شهادت دهید.

رضا جان ای همه دار و ندارم

از باب‌السلام برم می‌گردانند و برای زیارت وداع بر زمینم می‌گذارند:

- اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَولایَ یا اَبَاالحَسَن، یا عَلیَّ بنَ موسَی، اَیّهَا الرِّضا یَابنَ 
رَسولِ ا...، یا حُجَّه ا... عَلَی خَلقِهِ، یا سَیِّدَنا و مَولانا، اِنّا تَوَجَّهنا و اسْتَشفَعنا، و تَوَسَّلنا بِکَ الَی ا...، و قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِندَ ا...، اشفَع لَنا عِندَ ا....

یک بار دیگر هم ازطرف من بگویید. دیگر دستم از این دنیا کوتاه است: یا وَجیهاً...

بگذارید یکی از کسانم روضه‌ای بخواند و توّسلی کند:

هرکس که پناهنده به این در گردد

ایمن ز خطر به لطف داور گردد

یک عمر محال است که از کوی رضا

با دست تهی گدای او برگردد

رضا جان ای همه دار و ندارم

هر آنچه دارم از لطف تو دارم

تو دادی آبرو بی‌آبرو را

تو دادی رنگ ‌و رو بی‌رنگ ‌و رو را

نگفتی پیش من دیگر نیایی

نگفتی جای دیگر کن گدایی

درِ خانه به ‌روی من نبستی

گرفتی از گدای خویش دستی

رضا جانم رضا، رضا جانم رضا...

پس از حرم من را به خانه‌ام ببرید برای کندن از آخرین دلبستگی‌ها. خداحافظ دنیا! خداحافظ خانه! خداحافظ محلۀ خوبمان! خداحافظ مشهد! خداحافظ حرم امام‌رضا(ع)! آخرین زیارتم را قبول کن آقا جان!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.