رقیه توسلی : پدر نظامی ام ! اگر بشود چند خط ناقابل از جادوی مردی چون شما بنویسم حال بی نظیری پیدا می کنم. از مرد جان نثار فداکاری که هنوز هم دوست داشتنش براه است.

پوتین هایت نقشه را خوب می شناسند

از پدری که به ما فهماند شغلی دارد که با آن باید به هر نقطه نقشه سفر کند تا ناامنی ها را جارو بکشد ؛ درست مثل عزیزانی که شب ها بیدارند تا هر صبح ، شهری پاک و زیبا را تحویل نگاهمان بدهند.

چرا عاشقت نباشیم و از شنیدن حکایت های واقعی ات حظ نبریم که یک عمر ملاقات پدری با لباس فرم و اسلحه ، ما را یاد قانون انسانیت می اندازد. یاد نیکی ها و زشتی هایی که باید باشند و نباشند. و یاد بضاعت میهن پرستانه ای که هرروز در وجودتان غلیان می کند.

چرا تعریف خاطراتت بر جانمان ننشیند ! آن لبخند گرم مردانه که هربار تا جنوب و شرق و غرب گذشته ها می رود و برایمان سوغاتِ تجربه می آورد. از معجون گاه متلاطم و گاه آرام دنیایت می گوید و از حرفه ای دم می زند که بی اندازه مقدس و پرآشوب و مومنانه است.

عجیب با سی سال خدمت تان احساس نزدیکی می کنیم. با خاطراتی که مدام به شرجی آبادان و خرمشهر و صمیمیت فومن و خونگرمی بوشهر و کرمان آغشته است و با آن یک بغل حرف هایی که هرگز کهنه نخواهند شد و با روزها و شب هایی که نبودید و وقتی می آمدید که دیگر دلتنگی امان مان را بریده بود...

چرا تعریف خاطراتت بر جانمان ننشیند وقتی ما هم بخش کوچکی از مسافران این سفر طولانی بوده ایم و می دانیم کوچ عاشقانه چه طعم و لهجه ای دارد !

نظامی بازنشسته عزیزم ! هنوز هم مثل آنوقت ها مرد مهربان قانون و انظباط و زیروبم هایی. مثل آنوقت ها که بعد از نماز صبح ، کلاه خاکی و لباس درجه داریت را که به تن می کردی ، سلام نظامی به مادر می دادی و می گفتی : شما همیشه مافوق من خواهی ماند...

مثل آنوقت ها که صدای گام های پوتین ات ، قند توی دلمان آب می کرد که این مرد قهرمان و قوی و شجاع ، پدر ماست...

پدر با جرات من ! هنوز هم پلیس بودن را از زاویه نگاه و تعریف تو دوست داریم. فرزندانی که هنوز سرما و گرمای خاطراتی که تو برایشان بازگو می کنی آنها را تا جهان عجیب و راز آلود این حرفه پیش می برد. تا رنگ ها و مزه ها و دردهای این شغل شریف و بزرگ.

هرچند مردان عاشقی چون شما ، زخم ها و دوری ها و دلتنگی ها را حتی در تعریف خاطرات شان پنهان می کنند و به خشنودی هموطنانشان ، خشنودند اما ما که می دانیم چقدرسرزمین مان با ازخودگذشتگی های شما سرپا و آباد است. با وجود مردانی که با افتخار جوانی شان را به وطن هدیه می کنند و همواره به روحیه ایثارشان پناه می برند و در پیچ و خم ها صیقل می خورند.

با اینکه نمی شود در چند خط از مردی نوشت که خاطراتش گاهی شور و گاهی شیرین است ، از مردی که تمام قد و عاشقانه سی سال زیر پرچم کشور عزیزش سربازی کرد و همیشه با خودش لبخند های مهربان به خانه آورد.

و با اینکه نمی شود با تمام جزئیات از تاریکی ها و روشنایی های روزگارتان نوشت ، از عدالت و امنیت و آسایشی که فداکارانه به پا کردید ، اما می توانم بنویسم ما فرزندان مردی هستیم که هرروز با ذکرهایی آرام کننده ، بندهای پوتینی را می بست که قرار بود او را تا دنیایی معلوم اما نامعلومی ببرند. فرزندان مردی که پاسداری از عشق را از پایداری هایت آموختند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • hamideh IR ۰۸:۳۳ - ۱۳۹۴/۰۷/۱۳
    4 0
    احسنت بر این دختر انشاالله خودتان و پدر سلامت باشید.