موسیقی آن قطعه از کارهای جاودانه فریدون خشنود، آهنگساز سرشناس ایرانی بود و صدای گیرا و جوان رویگری چنان روی ملودی نشست که بیشک تا تاریخ هست این قطعه نیز به عنوان یکی از نمادهای پیروزی قیام مردم مسلمان ایران علیه رژیم ستمشاهی شنیده خواهد شد.رویگری که کار بازیگری را از تجربیات تئاتری آغاز کرده بود با نخستین کار بازیگری خود در سینما همان جایگاهی را یافت که با خواندن «ایران ایران» پیدا کرده بود. «عقابها»ی ساموئل خاچیکیان هرچند رویگری را در قالب یک خلبان در نقش مکمل به تصویر میکشید، اما جایگاه این فیلم به عنوان پرمخاطب ترین محصول همه آن سالها، استواری حضور سینمایی رویگری در سالهای بعد را موجب شد.رویگری بازیگر گزیده کاری نبود، اما به دلایل گوناگون که یکی از آنها روحیات اخلاقی مثبت و تعامل سازنده است هنگام سالهای فعالیتش تجربه همکاری با بسیاری از کارگردانان درجه یک را به دست آورد. همین شد که در کارنامهاش هم «اجاره نشینها»ی داریوش مهرجویی به چشم میخورد که در آن در نقش یک دانشجوی مهندسی عمران ایفای نقش کرد که مدام با برادر کاسبش درگیر است، هم «کانی مانگا»ی سیف ا... داد را که در آن نقش یک تکاور را به سمپاتیک ترین شکل خلق کرد و هم درام ترسناک «شب بیست و نهم» حمید رخشانی را که به اثرگذارترین شکل ممکن نقش جوانی بی جربزه را در آن ایفا کرد.در سالهای بعد رویگری تجربه همکاری با کارگردانانی چون داوود میرباقری، فریدون جیرانی، حمید نعمت ا... و مهدی صباغ زاده را در آثاری چون «مسافر ری»، «ستاره ها»، «بوتیک» و«خانه خلوت» تجربه کرد، اما این کوله بار تجربه موجب نشد که در یک دهه اخیر بتواند توجه آثار سینمایی متفاوتتر را به خود جلب کند.یک دلیل این امر پا به سن گذاشتن رویگری بود و اینکه مانند گذشته انرژی جلوی دوربین رفتن نداشت.از آن سو سینمای دهه اخیر هم سینمایی بود جوانانه و با محوریت طرح مسایل جوانان و این سینما آنگونه که باید به پیشکسوتان روی خوش نشان نمیداد. البته در همین سینما هم رویگری هراز گاه در آثاری ظاهر میشد، اما کیفیت نهایی این آثار آن قدر پایین بود که حتی خود او آنگونه که باید با دیدگاه مثبت به آنها نمینگرد.رویگری فعالیت تلویزیونی جدی خود را زودتر از سینما و با بازی در مجموعه «لحظه» آغاز کرد و با «محله بروبیا» در کانون توجه قرار گرفت. اما شاید مهمترین همکاریهای تلویزیونی رویگری با داود میرباقری بوده است.رویگری در مجموعههای «معصومیت از دست رفته»، «مختارنامه» و «شاهگوش» هر سه از آثار میرباقری حاضر شد و البته در این میان ایفای نقشش در کاراکتر «کیان» سریال «مختارنامه» جایگاه ویژهای دارد.
گفتوگویمان با رویگری به بهانه بازی در این مجموعه و همکاری با میرباقری بود، اما در ادامه درباره رخوت کارنامه سینمایی سالهای اخیرش نیز گپ زدیم.
از کاراکترتان در «مختارنامه» آغاز میکنیم. «کیان» که جذابیت تماشای این سریال را برای ایرانیان دوچندان کرده بود و چه در زمان پخش سریال و چه بازپخشهایش جزو کاراکترهای پرمخاطب مجموعه بود. چطور به کیان رسیدید؟
- «کیان» یک ایرانی مسلمان بود و من هم یک ایرانی مسلمانم. همان قدر که مرور جنگاوریهای کیان و توانایی نظامیاش، جذابیتهای اساطیری برایم داشت، اینکه او عاشق سیدالشهد(ع) است نیز کاملا برایم هیجان انگیز بود. به دنبال شعار دادن نیستم، چون به اندازه کافی مردم ما شعار شنیده اند و اگر چیزی میگویم برآمده از شعور است. میرباقری کارگردان کاربلدی است و متنی که برای شخصیت کیان تدارک دیده بود براستی متن کاملی بود. کیان دست راست مختار بود و میرباقری این نکته را حساب شده در شخصیتپردازی او آورده بود.
با این حساب بخش عمده درام مرتبط با این شخصیت باید حول ارتباطش با مختار رقم میخورد و به دنبال آن رابطه بازیگران این دو نقش یعنی شما و فریبرز عرب نیا مهم بود. این رابطه متقابل چطور بود؟
- راستش را بخواهید من آدم سختگیری نیستم و حتی اگر یک نابازیگر جلویم باشد میکوشم هم به او کمک کنم و هم به خودم، عربنیا که دیگر جای خود دارد. او بازیگری توانمند و در عین حال کاریزماتیک است. فکر میکنم مختار با حضور او بود که جان گرفت و جانانه شد. حین کار با عربنیا یک ویژگی مهم در او دیدم و آن هم وقت شناسی بود. او اصلا به دنبال اتلاف وقت و بی نظمی نبود. هیچ گاه ندیدم دیر سرصحنه حاضر شود یا زود برود. در بازی روبهرو هم سعی میکردیم با تعامل پیش برویم و به هم کمک کنیم.
آیا رقابتی میان شما شکل نمیگرفت برای بهتر دیده شدن؟ رقابت بدان معنا که هر کدام تلاش کنید تصویری متعالی تر از خود ارایه دهید.
- وقتی طرف حساب شما کارگردانی مانند داوود میرباقری است دیگر نمیتوانید دنبال حسادتهای کودکانه باشید و به جایش باید تا میتوانید طوری رفتار کنید که جوانترها هم از شما بیاموزند. از آن گذشته من این کار را مانند دوی امدادی میدیدم که باید به فریبرز کمک میرساندم و او نیز به من و در سیر این حرکت در نهایت تیم «مختارنامه» بود که برنده میشد. ما همکاری میکردیم برای تصویرسازی درست و متعالی از یک ماجرای تاریخی مذهبی مهم و نه برای خودنمایی به باور من مختار یک برند واقعی برای تلویزیون ایران بود.
معمولاً در تولید آثار مذهبی نوعی علقه مذهبی باید در گردانندگان کار و بخصوص بازیگران باشد که خروجی نهایی درصد بالایی از کیفیت را داشته باشد. در «مختارنامه» این علقه چقدر پیش برنده کارتان بود؟
- تا آنجا که من یادم میآید بیشتر بازیگران این کار طوری انتخاب شده بودند که با جان و دل جلوی دوربین میرفتند. در سینمای صنعتی که نمونهاش را مثلاً در فیلم جاودانه مصطفی عقاد میبینیم شخصی مانند آنتونی کویین لزوما نمیتوانسته مسلمان باشد تا نقش حمزه را بازی کند، اما او در آن ساختار صنعتی آموخته که باید با نقش یکی شود تا کاراکتر هیبت لازم را داشته باشد، اما در کشور ما که همه چیز مبنای حسی دارد، این باورهای قلبی است که بدجوری موتور محرکه چنین پروژه هایی است. من به شخصیت مختار و تعصبی که به سیدالشهدا(ع) داشت علاقه داشتم و هر لحظه خدا را شکر میکردم که برایم فرصتی برای ادای دین به امام سوم(ع) پدید آورده است.
کاراکتر «کیان» در سخنوری هم به اندازه جنگاوری تأثیرگذار و نافذ بود. برای این دیالوگ گویی به سبک کیان چقدر تمرین کردید؟
- بد نیست بدانید پدرم علاقه زیادی داشت که من روحانی شوم و برای همین پیش از اینکه به سمت هنر بیایم دو سالی را درس طلبگی خواندم و جامع المقدمات را هم تمام کردم، اما در نهایت سراغ بازیگری رفتم، اما شاید یکی از دلایلی که سخنوری کاراکتر کیان را درک کرده و خوب اجرایش کردم همین تحصیلات طلبگی باشد. کیان در عین اینکه دلیر بود و در رزمآوری کمنظیر، بسیار بیان نافذی داشت و همین باعث میشد در فرماندهی موفق عمل کند.
اینکه تجربه طلبگی هم داشتهاید خیلی جالب است. آیا هیچ گاه از این تجربه در کار دیگری هم بهره گرفته اید؟
- در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی تئاتری کار میکردم با مضمون زندگی منصور حلاج. در آنجا هم آموزه طلبگی به کمک آمد، هرچند که آن تئاتر متوقف شد، اما ایفای نقشم هنوز به یاد خیلیهاست. این را هم بگویم به خاطر تجربه خوانندگی، نوحه خوانی را هم خوب بلدم و این هم شاید برآمده از همان تحصیلات مقدماتی باشد.
یعنی شده در مراسمی مانند عزای امام حسین(ع) نوحه خوانی کنید؟
- به صورت حرفهای نه، اما به صورت موردی چند بار رخ داده است.
یادم میآید یک بار در زمانی که لس آنجلس بودم در یک مراسم احیا روضه خوانی کردم و یک بار هم در ماه محرم این موهبت نصیبم شد که برای اباعبدا... (ع) مرثیه سرایی کنم.
رابطه قلبی تان با امام حسین(ع) چطور رابطهای بوده؟
- حسین بن علی(ع) را همگان به آزادگی میشناسند و به نظرم حتی آنها که در روز عاشورا در برابرش بودند نیز خیلی خوب میدانستند با چه آزادمردی طرفند. درد روزگار ما این است که حمایت عملی از سیدالشهدا(ع) را کنار گذاشته ایم و به ظواهر بسنده کرده ایم.ای کاش فقط همان یک جمله ایشان را، یعنی «اگر دین ندارید، آزاده باشید» با جان و دل درک کنیم.
حین بازی در «مختارنامه» گویا دچار آسیب دیدگیهای جدی هم شدید؟
-نه یک بار که چند بار حوادث خطرناک برایم رخ داد. یک بار شمشیر در پایم فرورفت و از شدت درد از حال رفتم. بار دیگر تیر به پشت چشمم اصابت کرد و خدا رحم کرد که جان سالم به در بردم اما همواره به این رخدادها به چشم خاطرات به یاد ماندنی مینگریستم و اهل گلایه و شکایت نبودم. در همان دوران آن قدر اتفاقهای عجیب برایم رخ داد که حتی پزشک معالجم گفت آیا مطمئنی که در قرن بیستم زندگی میکنی؟!
منظور پزشک چه بود؟
- همان زخم شمشیر و جراحت تیر او را متعجب کرده بود که چرا این اتفاقها برایم میافتد و من نیز مفصل برایش درباره بازی در«مختارنامه» و نقش «کیان» گفتم.
شما در «مختارنامه» نقش کیان را بازی کردید و انگار فرزندتان هم نامش «کیا» است!؟
پسرم کیارش نام دارد که اکنون 41 ساله است او نیز مانند من به موسیقی علاقه داشت و فرزندی به نام آوا دارم. پسرم درس موسیقی خوانده و کار موسیقی میکند. جالب است پسرم تجربه بازیگری ندارد، اما با نوهام در فیلمی با عنوان «دهه شصتیها» همبازی بودم.
بازخورد «کیان» و «مختارنامه» را در میان مخاطبان چطور دیدید؟
همین که پس از 6 سال شما درباره آن میپرسید یعنی ماندگاری. هنوز هم وقتی در کوچه و خیابان راه میروم کم نیستند مخاطبانی که از کیان میگویند. کیان به اندازه «شاپوری» فیلم «بوتیک» و شاید هم بیشتر هوادار دارد. هوادارانی که از ته دل آن را درک کرده اند، اما افسوس میخورم که برای بازی در این فیلم در داخل از ما تقدیر نکردند، اما در عراق چرا.
تقدیر در عراق چطور بود؟
بشدت شیعیان عراق با مختار و کیان ارتباط گرفته بودند و نه فقط در بسیاری از اتوبانهای خود تصویر مختار را زده بودند که از من تقدیر جانانهای به عمل آوردند و شمشیری ملقب به نام علی(ع) را به من هدیه دادند. چه هدیهای بهتر از این. اما در ایران تحسین که نشدیم هیچ، بعدش از فعالیت هم منع شدم!
براستی چرا؟ این ممنوعیت پیامد چه چیزی بود؟
فقط میدانم پس از «مختارنامه» چهار سال تمام در تلویزیون از فعالیت منع شدم و مجبور بودم به جای تلویزیون، مدیومهای دیگر را تجربه کنم. واقعاً چرا؟
و البته این تجربه کردن مدیومهای دیگر و از جمله شبکه خانگی موجب شده است گاه در کارهایی حاضر شوید که بشدت کیفیت نازلی دارند.
- ببینید من هم مانند هر انسان دیگری به خانه و زندگی نیاز دارم و برای تأمین مایحتاج روزانه هم نیاز دارم کار کنم. اکنون که با شما صحبت میکنم باید هم به فکر اجاره خانهام که ماهی سه میلیون تومان است باشم و هم خورد و خوراک و پوشاکی که برای زندگی به آن نیاز دارم. طبیعی است که اگر بخواهم منتظر بمانم تا دوباره میرباقری کاری در حد «مختارنامه» بسازد یا مهرجویی فیلمی در حد و اندازههای «اجاره نشینها» بسازد و مرا دعوت به کار کند، فقط وقتم را تلف کرده ام. چارهای ندارم تا در یک سری کارهای متوسط هم بازی کنم تا هزینه زندگیام تامین شود.
شاید برای همین است که کمتر پیش آمده درباره کاراکترهای سالهای اخیرتان گفتوگو کنید.
- نقشهایی که در شبکه خانگی پیشنهاد میشود اغلب نقشهای الکی و پرداخت نشدهای هستند که خودم باید برای آنها تعریف ایجاد کنم و حتی دکوپاژ بدهم! یعنی به جای آنکه کارگردان به من دکوپاژ کارش را بگوید، من هستم که باید این تعریف را به کار بدهم وگرنه خروجی کار به مراتب ضعیفتر از آن میشود که میبینید. جالب است که برخی از این تازه کارها آن قدر جسور هستند که یک سیناپس به ما میدهند و میگویند خودتان به نقش برسید. البته دستهای وقیح تر هم وجود دارند؛ یادم میآید چندی پیش برای قرارداد بازی در فیلمی به یکی از دفاتر همین تازه کارها رفته بودم؛ طرف برگشت و به من گفت باید تست بدهی! من هم برای اینکه جوابش را داده باشم گفتم من به شما ایدهای میدهم اگر توانستی آن را دکوپاژ کنی، رویگری هم برایت تست میدهد...
آخرین حضور سینمایی تأثیرگذارتان را در تریلر «گناهکاران» دیدیم. بتازگی هم «360 درجه» را روی پرده داشتید که در اولی فرامرز قریبیان کارگردان بود و در دومی تهیه کننده. به نظر میرسد به نسبت شبکه خانگی برای قبول پیشنهادهای سینمایی وسواس بیشتری داشته باشید و هر نقشی را قبول نکنید.
- فرامرز قریبیان دوست قدیمی من است و سالهاست یکدیگر را میشناسیم و وقتی پیشنهاد بازی میدهد ناخودآگاه خاطرات سالیان دور تداعی میشود. گذشته از آن، وی آدمی است بشدت مؤدب، پرانرژی و خوش مشرب که نمیگذارد جلوی دوربین به شما بد بگذرد. فرامرز از آن فیلمسازانی است که با فیلمنامه دکوپاژ شده جلوی دوربین میرود و همین است که «گناهکاران» را میسازد که شاید در گیر و دار اکران دیده نمیشود و متأسفانه در جشنواره هم به آن توجهی نمیشود، اما مرتب از شبکههای ماهوارهای پخش میشود و مرتب در کوچه و خیابان مخاطبان از کاراکترم در آن فیلم یاد میکنند. «360 درجه» هم کار فرزند فرامرز است و البته پدر هم مرتب کنار پسر بود و به او مشاوره میداد. فکر میکنم در سینمای تکراری ایران که همه فیلمها شده اند مسقف(!) و آپارتمانی، این دو فیلم نمونه تمام عیار پرداختن به سینمای ژانر باشند.
در بخشی از «گناهکاران» با گویشی خاص حرف میزدید. گویشی که کاراکتر مقابل تان «سرهنگ تدین» نیز به آن گویش مسلط بود...
بله، آن گویش مطربی است و البته زبانی است که از دیرباز به آن مسلط بودم. نکته اینجاست که حین دیالوگ با آن گویش کلمهای را به کار بردم که معنایی غیرمتعارف میداد و البته ممیزان ارشاد هم متوجه آن نشدند! با وجود آن کلمه و به فیلم مجوز دادند.{میخندد}
سینمای روز را پیگیری میکنید؟ از فیلمهایی که بتازگی روی پرده رفته کدام را دیده اید؟
بتازگی «دوران عاشقی» را دیدهام که هرچند به لحاظ داستانی سوژه دست اولی نداشت و هم نمونه خارجی و هم نمونه ایرانی این سوژه را دیده بودم، اما اجرای علیرضا رئیسیان در کارگردانی حرف نداشت. البته دست و بال کارگردانان ما هم در انتخاب سوژهها بسته است و نمیتوان انتظار داشت به سراغ سوژههای ملتهب بروند. بازی فرهاد اصلانی هم در این کار فوقالعاده و جذاب از آب درآمده بود.
به عنوان کسی که پیشینه همکاری با داوود میرباقری را در آثار گوناگون داشتهاید فکر میکنید چرا وی که صاحب آثاری درجه یک چون «مختارنامه» در تلویزیون است مدتهاست کار سینمایی انجام نداده؟ چرا نباید آثاری با مضمون داستانهای مذهبی و حتی با محوریت زندگی شخصیتهای مختلفی که در عاشورا نقش داشتند را امثال میرباقری در سینما بسازند؟
- دلیل اصلی نبود سرمایه است. شما شک نداشته باشید اگر سرمایه گذار فهیم فرهنگی کنار میرباقری باشد او باز هم به سینما بازخواهد گشت و البته باز هم آثار سینمایی خوب تولید میکند، ولی وقتی سرمایه گذار نیست یا سرمایه گذار به فکر تولید آثار سطحی است، میرباقری نباید هم آبروی خود را به خطر بیندازد. البته این را هم درنظر داشته باشید که داوود میرباقری در سالهای اخیر تجربیات خوبی در شبکه خانگی داشته است؛ از «شاهگوش» تا بتازگی «دندون طلا» به هر حال کارهایی هستند که میتوانند ماندگاری لازم را در مدیوم خود داشته باشند. پروژههای مذهبی تاریخی مانند «مختارنامه» نیازمند حمایت ارگانهای با نفوذ فرهنگی هستند و با هزینههای متوسط نمیتوان آنها را تولید کرد.
یعنی نظر شما این است که باید در اختیار میرباقری و امثال او بودجه گذاشته شود تا سینمای تاریخی-مذهبی ایران را متحول کنند.
- همین طور است. نباید بودجه را به کارگردانی بدهیم که در کارنامهاش حتی یک اثر تاریخی ندارد.
کسی میتواند در ژانر اکشن موفق باشد که سابقه این ژانر را داشته باشد. کسی هم میتواند در ژانر تاریخی موفق باشد که پیشینه آن را داشته باشد.
کسی که یک عمر دوربیناش را در دل روستاها برده و فیلمهای هنری ساخته که نمیتواند بیاید یک پروژه پرهزینه تاریخی مذهبی بسازد. همین میرباقری هم در این ژانر به بلوغ رسیده است. شما نگاه کنید از «امام علی(ع)» تا«مسافر ری» و «معصومیت از دست رفته» و اخیرا «مختارنامه» کارها مرتب رشد داشته است و او پله پله مسیرش را جلو آمده و اکنون شده است یک کارگردان درجه یک ژانر تاریخی-مذهبی! حالا دو جور باید از او استفاده کنیم؛ اول اینکه بودجه بدهیم تا تاریخ مان را مصور کند و دوم اینکه شرایط آموزش استعدادهای سینما را کنار وی فراهم کنیم یعنی ورک شاپهای مستمری تشکیل شود که حین آنها میرباقری بتواند دستکم طی پنج سال 10 چهره مستعد عرصه سینمای تاریخی را آموزش دهد. سینمای تاریخی-مذهبی براستی دنیای پیچیدهای است آن هم در کشور ما.
منظورتان از پیچیدگی چیست؟
- ببینید مشکل فقط فقر امکانات سخت افزاری و نداشتن نیروی تربیت شده نیست. بخشی از مشکل هم به ممیزیها و خط قرمزهای ما بازمیگردد. فقط کسانی چون میرباقری که سالهای متمادی کار کرده اند به این خط قرمزها اشراف دارند و میدانند چطوری داستانهای تاریخی مذهبی را روایت کنند که نه به ممیزی بخورند و نه تصویرسازی شان الکن شود. میرباقری منبع اطلاعاتی است که هر چه زودتر باید برای انتقال دانشاش به نسلهای آینده فکر کرد وگرنه خدای نکرده او را هم از دست میدهیم بیآنکه دانشاش را انتقال داده باشیم.
نظر شما