قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: اى ماه تابان بنى ‏هاشم كه در پیشامدهاى ناگوار و در تنگناهاى دنیا، یار من بودى؛ پس از تو دیگر زندگى دنیا، براى آل ‏محمّد (صلى الله علیه وآله) گوارا نخواهد بود.

مرا به خیمه مبر؛ از سكینه شرم دارم...

به گزارش قدس انلاین، طریحى مى‏گوید: عبّاس بن على‏ (علیه السلام)، پرچمدار سپاه برادر خود - امام حسین (‏علیه السلام) بود. در روز عاشورا چون دید همه افراد سپاه از اصحاب و برادران و پسر عموها و برادر زاد ه‏ها، به شهادت رسیده ‏اند، گریست و در اشتیاق دیدار پروردگار، پرچم را برگرفت و به سوى برادر آمده، عرض كرد: برادر جان! آیا اذن میدان هست؟ امام‏ سخت منقلب شد و گریست. سپس فرمود: برادرم! تو نشان پایدارى و ركن سپاه منى. اگر تو بروى، جمع ما پراكنده مى‏شود و سامان ما، به پریشانى مى‏كشد. عبّاس‏ (علیه السلام) عرض كرد: جانم فدایت باد برادر! اى سرورم! سینه‏ ام از زندگى دنیا به تنگ آمده و مى‏خواهم از این منافقان، انتقام كشم. امام فرمود: اینك كه آهنگ جهاد دارى، براى این كودكان مقدارى آب بیاور.

 پس عبّاس‏ (علیه السلام) رهسپار میدان شد و آن نامردمان را اندرز داده، از گناه و جنایت برحذر داشت. ولى اثر نكرد. پس به قصد گزارش ماجرا، نزد برادر آمده بود كه ناگاه، نداى العطش العطش كودكان را شنید. بى‏تاب شده، بر اسب خود سوار گشت و نیزه و مشك را برداشت و راهى فرات شد. چهار هزار نفر - كه بر فرات گمارده بودند - او را به محاصره درآورده، به سویش نیزه پرتاب مى‏كردند. عبّاس‏ (علیه السلام) هشتاد نفر را كشت تا به آب فرات وارد شد. او خود تشنه بود و خواست، كفى آب بیاشامد كه تشنگى امام‏ حسین (علیه السلام) و اهل حرم یادش آمد. آب را بر آب ریخت و مشك را پر كرده، بر دوش راست خود افكند و راهى خیمه ‏ها شد. دشمنان راه او را بسته، از هر سو احاطه ‏اش كردند. عبّاس دلاورانه با ایشان مى‏جنگید و پیش مى‏رفت كه ناگاه، نوفل ابن ازرق از كمین جست و دست راست او را قطع كرد. مشك را بر دوش چپ خود افكند كه نوفل، آن را نیز از مچ قطع كرد. عبّاس مشك را به دندان گرفت كه تیرى آمد و به مشك نشست و آب آن فرو ریخت. تیر دیگرى آمد و بر سینه ‏اش نشست. در این هنگام، او ناتوان گشت و از اسب فرو افتاد و ندا داد: برادر جان حسین! مرا دریاب! امام‏ چون بر بالین عبّاس آمد، او را كشته دید. پس گریست و او را به خیمه برد.

 ابن شهر آشوب مى‏گوید: امام حسین (‏علیه السلام) چون برادر خود را بر ساحل فرات كشته دید، گریست و این اشعار را سرود:

تَعَدَّیْتُمْ یا شَرَّ قَوْمٍ بفِعْلِكُمْ

‏وَخالَفْتُمْ قَوْلَ النَّبِیِّ مُحَمَّدِ

 أما كانَ خَیْرُ الرُّسُلِ وصَّاكُمْ بِنا

أما نَحْنُ مِنْ نَجْلِ النَّبِیِّ الْمُسَدَّدِ

أما كانَتِ الزَّهْراءُ أمّی دُونَكُم

‏أما كانَ مِنْ خَیْرِ الْبَرِیّةِ أحْمَد

 لُعِنْتُمْ وَ أخْزیتُمْ بِما قَدْ جَنَیْتُمُ

‏فَسَوْفَ تُلاقُوا حَرَّ نارٍ تُوقدُ

 اى بدترین مردمان! با ظلم خود بر آل‏محمّد (صلى الله علیه وآله) ستم كردید و از آیین پاك پیامبر خدا محمّد (صلى الله علیه وآله) سر تافتید. آیا بهترین پیامبران، سفارش ما را به شما نكرد؟! آیا ما از نسل پیامبران راستین خدا نبودیم؟! آیا نزد شما، فاطمه زهرا (علیها السلام) مادر من نبود؟! آیا او از نسل بهترین آدمیان – احمد (صلى الله علیه وآله) - نبود؟! با این خیانت خود، از رحمت خدا دور و رسوا شدید. بزودى حرارت آتش افروخته دوزخ را دیدار كنید

 در روایتى آمده است: تیرى آمد و بر سینه مبارك عبّاس‏ (علیه السلام) نشست و آن حضرت‏ ، بر زمین افتاد و در خاك و خون، آغشته شد و ندا داد: آه برادرم! آه حسین من! آه پدرم! آه على! و به رسم خدا حافظى ندا داد: یا اباعبداللَّه! از من سلامت باد! امام حسین (‏علیه السلام) چون نداى او را شنید، فرمود: آه برادرم! آه عبّاسم! آه محبوب دلم! و همچون عقاب كه از بلنداى آسمان به زیر آید، صفوف دشمن را شكافته، هفتاد نفر را كشت و آنان را به راست و چپ، پراكنده ساخت و بر بالین عبّاس فرود آمد. ابومخنف گفته است: امام حسین (‏علیه السلام) بدن عبّاس‏(علیه السلام) را بر اسب خود گذارده، به خیمه ‏ها آورد و بر زمین نهاد و چنان سخت گریست كه همه حاضران گریستند و فرمود: برادر جان! خدا تو را از جانب برادرت، پاداش نیك دهد كه حق جهاد در راه خدا را انجام دادى. زینب‏ (علیها السلام) چون متوجّه شهادت عبّاس شدندا داد: آه برادرم! آه عبّاسم! آه از بى‏ یاورى! آه از بى‏كسى پس از تو! امام حسین (‏علیه السلام) فرمود: آرى به خدا سوگند! پس از عبّاس آه از بى كسى! آه از شكستن كمرم. پس همه اهل حرم گریستند و ندبه كردند و امام‏، گریست و فرمود: برادرم! اى نوردیده‏ام! اى پاره تنم! تو براى من، همسان تكیه گاهى استوار بودى؛ اى برادرم! كه در دلسوزى براى برادرت، تا آنجا پیش رفتى كه خدایت، جام شهادتت نوشاند. اى ماه تابان بنى‏هاشم! كه در پیشامدهاى ناگوار و در تنگناهاى دنیا، یار من بودى؛ پس از تو دیگر زندگى دنیا، براى آل‏محمّد (صلى الله علیه وآله) گوارا نخواهد بود. بزودى در پسین روز دنیا، در پیشگاه حق تعالى گردآییم. هان كه شكوه و بردبارى من به سوى خداست و هم، آنچه از تشنگى و فشار دنیا مى‏بینم. سپس امام‏، بلند بلند صدا زد: آه برادرم! آه عبّاسم! آه خون زلال دلم! آه نوردیده‏ام! آه از بى‏یاورى پس از تو! به خدا سوگند! جدایى تو بر من، سخت و ناگوارا است. سپس بى‏تابانه به گریه در آمد و جسد او را بر پشت اسب نهاده، به خیمه‏ها آورد و آن قدر گریست كه بیهوش شد و در خبرى آمده است: امام حسین (‏علیه السلام) چون بر بالین برادر آمد، خواست تا او را بردارد. عبّاس چشم گشود و متوجّه شد. پرسید برادر جان! مرا كجا مى‏برى؟ فرمود: به خیمه ‏ها. عرض كرد: برادر جان! تو را به حق جدّت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سوگند مى‏دهم! مرا به خیمه ‏ها نبر و بگذار همین جا باشم. امام‏ فرمود: چرا! برادرم؟ عرض كرد: من از دخترت - سكینه - شرم دارم. چون به او وعده آب داده بودم. علاوه بر این من علمدار سپاه تو بودم، چنانكه اصحاب تو مرا كشته بینند، توان و بردبارى‏شان كم مى‏شود. پس امام‏ فرمود: خداى متعال پاداش نیكت دهد كه در حیات و ممات خود، یاور من بودى.

 نیز آمده‏است كه: امام‏ حسین (علیه السلام) چون سر عبّاس (‏علیه السلام) را بر دامن گرفت و خون از دیدگانش زدود، متوجّه شد كه او مى‏گرید. پرسید: اباالفضل! چرا گریه مى‏كنى؟ عرض كرد: برادر جان! اى نوردیده ‏ام! چگونه نگریم، با این كه اینك تو بر بالین منى و سرم را از خاك برداشته و بر دامن گرفته‏اى؟ ساعتى دیگر كیست كه سر مبارك تو را از خاك بردارد و خاك از چهره‏ات پاك كند؟! امام‏ نشسته بود كه ناگاه، عبّاس آهى كشید و روح پاكش پرواز كرد. پس امام‏ حسین (علیه السلام) با صداى بلند فرمود: آه برادرم! آه عبّاسم. وقتى عبّاس به شهادت رسید، امام‏ فرمود: اكنون كمرم شكست و توانم كم شد

همچنین در اسرار الشهاده آمده است: امام حسین (‏علیه السلام)، پیکر بی جان عبّاس (‏علیه السلام) را كنار فرات گذارد و در حالى كه اشك‏ هاى خود را پاك مى‏كرد، به خیمه ‏ها برگشت. اهل حرم چون امام‏ را دیدند، سكینه آمد و عنان اسب حضرت‏ را گرفت و گفت: بابا جان! آیا از عمویم عبّاس (‏علیه السلام) خبر دارى؟ امام‏ گریست و فرمود: دخترم! عمویت عبّاس، كشته شد و روحش به بهشت پر كشیدو با این اشعار، بر او نوحه سرود:

أحَقُّ النَّاسِ أنْ یُبْكی‏ عَلَیْهِ

‏فَتَی أبْكَی الْحُسَیْنَ بِكَرْبلاءَ

 أخُوهُ وَ ابْنُ والِدِهِ عَلی‏

أبُوالْفَضْلِ الْمُضَرَّجُ بِالدِّماءِ

 وَمَنْ واساهُ لا یُثْنیهِ خَوْفٌ

‏وَجادَلَهُ عَلی عَطَشٍ بِماءٍ

آن كه باید بیش از هركس دیگر بر او گریست، جوان دلاورى است كه از فراق خود، حسین (‏علیه السلام) را گریاند. برادر حسین‏ (علیه السلام) و فرزند على (‏علیه السلام)، ابوالفضل كه به خون خود آغشته شد. كسى كه حسین‏ (علیه السلام) را یارى كرد، در حالى كه هیچ رویداد هراس انگیزى، او را بر نتاباند و كسى كه با همه تشنگى، با خود در نوشیدن آب ستیز كرد.

منابع:

1-طریحی، المنتخب للطریحی: 305.

2-مازنرانی حائری، معالی السبطین، ج 1: 441-440.

3-ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4: 108.

4-علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 45: 41.

5-دربندی، اسرار الشهادة: 337.

6-بحرانی، مدینة المعاجز، ج 477:3.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.