گروه فرهنگي - احسان رحيم‌زاده - بچه‌هاي ديروز بيشتر از امروزي‌ها کتاب مي‌خواندند؛ روابط اجتماعي‌شان بيشتر بود و رفاقت‌هايشان رنگ و بوي مجازي نداشت...

 جاي خالي پيرمرد قصه‌گو

 بچه‌هاي ديروز از خطر تبلت و رايانه در امان بودند و سرشان را با تفريحات سالم گرم مي‌کردند. کتاب‌ها و مجله‌هاي آموزنده را ورق مي‌زدند؛ دنبال توپ دولايه پلاستيکي مي‌دويدند، منچ و مار و پله بازي مي‌کردند و ... .

حالا که آرشيو خاطرات‌مان را مرور مي‌کنيم، به قفسه‌اي مي‌رسيم که در آن هشت جلد کتاب رنگارنگ پشت هم قطار شده بود. کتاب‌هاي «مهدي آذريزدي» را از روي رنگ‌شان مي‌شناختيم. مي‌دانستيم که مرزبان‌نامه، نارنجي رنگ است و مثنوي معنوي، چهره‌اي صورتي رنگ دارد. کتاب‌هاي آبي و نارنجي و سبز پسته‌اي هم هر کدام قصه‌هاي يکي از منابع ارزشمند ادبي و مذهبي را روايت مي‌کردند.

حدود 60 سال از انتشار کتاب‌هاي «قصه‌هاي خوب براي بچه‌هاي خوب» مي‌گذرد، کتاب‌هايي که حاوي داستان‌هاي شيرين و قديمي هستند و چند نسل از کودکان و بزرگسالان را سرگرم کرده‌اند.

 

  سفر به سرزمين حيوانات

در دوران کودکي با خواندن کتاب‌هاي آذريزدي، کبوتر خيالمان به سرزمين‌هاي دور پرواز مي‌کرد. با قصه‌هاي او به دنياي حيوانات مي‌رفتيم و با موجوداتي مواجه مي‌شديم که همچون انسان‌ها با هم سخن مي‌گفتند. در کنار متن‌ها، طرح‌هاي ساده‌اي وجود داشت که به کمک کودکان مي‌آمد تا فضاي قصه را در ذهنشان تصوير کنند. مثل نقاشي خروسي که لب ديوار نشسته و دارد با حرف‌هايش گربه پايين ديوار را شست‌وشوي مغزي مي‌دهد.

کودکان نسل ديروز قصه‌هاي زيباي مثنوي معنوي را اغلب از زبان آذريزدي شنيده‌اند. «طوطي و مرد بازرگان»، «شير بي يال و دم»، «موسي و شبان»، «اختلاف انگوري» و «فيل‌شناسي در تاريکي»، عناوين آشنايي هستند که خاطرات ديروز را در ذهن کودکان امروز زنده مي‌کنند. کودکاني که مفاهيم عميق اين داستان‌ها را درک کردند، در بزرگسالي زندگي شيرين‌تري داشتند. مثلاً با خواندن قصه «اختلاف انگوري» فهميديم که ما و خيلي از آدم‌هاي ديگر حرف‌هاي مشترکي مي‌زنيم؛ ولي گاه سوء تفاهم‌ها نمي‌گذارند در کنار هم با آرامش زندگي کنيم.

 

  روايت قصه‌ها با زباني ساده و قابل فهم

آذريزدي براي هر کتابش مقدمه‌اي جداگانه نوشته و درباره ويژگي‌هاي آن کتاب توضيح داده‌ است. او سعي کرده بچه‌ها را به خواندن کتاب مرجع هم علاقه‌مند کند. براي مثال در مقدمه «قصه‌هاي مرزبان نامه» نوشته است: کتاب اصلي مرزبان نامه از دو جهت داراي اهميت است. يکي از جهت مطالبش که نموداري از آن را در همين قصه‌ها مي‌بينيم و ديگر از جهت انشاي آن، که از آثار استادانه ادبي است، و چون داراي لغت‌هاي مشکل عربي و داراي شيوه عالي نويسندگي است اصل مرزبان نامه را بچه‌هاي پيش از دوره دوم دبيرستان نمي‌توانند درست بخوانند.

براي آنکه منظور اين نويسنده را متوجه بشويم، بايد نسخه اصلي کتاب را در برابر نمونه بازنويسي‌ شده آن قرار دهيم. مقايسه اين دو مورد نشان مي‌دهد که نويسنده چه استادانه براي واژه‌هاي ثقيل، معادل‌‌هاي آسان پيدا کرده است.

او با حفظ چارچوب اصلي داستان و با تکيه بر قدرت قصه‌پردازي خويش در داستان اصلي دخل و تصرف کرده است. تعداد کلمات داستان بازنويسي ‌شده از نسخه اصلي بيشتر است، چون آذريزدي توضيحات خودش را به متن اصلي افزوده و به گونه‌اي صحنه‌سازي کرده که داستان براي همه قابل فهم باشد.

دغدغه اصلي آذريزدي انتقال پيام کتاب اصلي بود و به همين خاطر خيلي در بند آرايه‌هاي ادبي متن نمانده‌ است. در ادامه مطلب همان‌طور که گفته شد، دو نمونه از متن اصلي و متن بازنويسي‌شده را در کنار هم آورده‌ايم.

  مرزبان‌نامه اصلي

ايرا گفت که مرغکي بود از مرغان ماهي‌خوار سالخورده و علو سن يافته و قوت حرکت و نشاطش در انحطاط آمده و دواعي آشکار کردن فتور پذيرفته، يک روز مگر غذا نيافته بود از گرسنگي بي‌طاقت شد. هيچ چاره ندانست. جز آنکه به کناره جويبار رفت و آنجا مترصد واردات رزق بنشست تا خود از کدام جهت صيدي از سوانح غيب در دام مراد خود اندازد. ناگاه ماهي اي بر وي بگذشت. او را نژند و دردمند يافت. توقفي نمود و تلطفي در پرسش و استخبار از صورت حال او بکار آورد.

 

  متن بازنويسي شده توسط آذريزدي

«روزي بود و روزگاري بود. يک مرغ ماهي‌خوار بود که پير شده بود و چون از زرنگي و چابکي افتاده بود، ديگر نمي‌توانست زود زود ماهي بگيرد. مدت‌ها کنار جويباري بي حرکت مي‌نشست و انتظار مي‌کشيد تا ماهي‌ها به نزديک او برسند، اما همين که مي‌خواست آن‌ها را غافلگير کند، تا به خودش مي‌جنبيد و خود را آماده حمله مي‌کرد، ماهي‌ها فرار مي‌کردند. ... تا اينکه يک ماهي که از آنجا مي‌گذشت، صدايش را شنيد... ماهي او را صدا زد و پرسيد: چه شده؟ چرا گريه و زاري مي‌کني؟ مگر بلايي سرت آمده؟»

 

  سنگ قبر خشک و خالي و در قفل شده

مهدي آذريزدي در سن 87 سالگي دار فاني را وداع گفت و کودکان نسل امروز و ديروز را با کتاب‌ها و خاطراتش تنها گذاشت. اگر مي‌خواهيد سر مزار «آذريزدي» براي اين نويسنده خاطره ساز فاتحه‌اي بخوانيد، بايد عازم حسينيه خرمشاه شويد. البته پس از گذشت چندين سال مسؤولان فرهنگي هنوز به وعده‌شان مبني بر ساخت مقبره براي اين نويسنده عمل نکرده‌اند. سنگ قبر خشک و خالي او در حسينيه‌اي واقع شده که درش اکثر مواقع قفل است. بي‌جهت نبود که خبرگزاري مهر خبر رفتنش را با اين تيتر سوزناک اعلام کرد: «غربت راوي قصه‌هاي خوب ابدي شد».

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.