گروه هنر- رضا استادي - «بازگشت به ريشه‌ها» موضوعي قديمي و مسبوق به سابقه در سينماي ايران و جهان است. ...

يک فيلم خانوادگي کم نقص

 پلان خاطره انگيز نشستن هواپيما بر روي باند فرود و استقبال کنندهاي که از آن سوي شيشه در انتظار رسيدن مسافري از راه دور است، يا ورود خودرو به شهر و ديدن منظرهها و ساختمانهاي خاطره انگيز از سوي مسافر و شنيدن موسيقي سوزناک و نوستالژيک، همه و همه از عناصري است که در آثار نمايشي بارها تکرار شده است.

«سفر» بهانه دراماتيک خوبي براي آغاز يک قصه است. «مسافر» هم طبق معمول به عنوان يکي از عناصر مهم دراماتيک، قابليت خوبي براي مواجهه با رخدادها و اوج و فرودهاي قصه دارد و بواسطه ناآشنايي با محيطي که به صورت معمول وارد آن ميشود، ميتوان او را در هر «هچلي» انداخت و دقايقي پُر تعليق و نفسگير پيش رويش ايجاد کرد.

 

  يک اقتباس ادبي ديگر

فيلم سينمايي «جامه دران»، ساخته حميد رضا قطبي هم از اين قابليت بهره برده است. قطبي پيشتر به عنوان دستيار کارگردان در سينما فعال بوده و حالا در نخستين تجربه کارگردانياش، فيلمنامهاي اقتباسي را انتخاب کرده که پيشتر در قالب کتاب «ناهيد طباطبايي» عرضه شده است. نويسندگان هنگام نوشتن کتاب، بررسي و کنکاشي جدي درباره موضوع انجام ميدهند و به اصطلاح «ته و توي ماجرا» را در ميآورند.

 ذهن پرسشگر خواننده سبب ميشود نويسنده به صورت معمول پرسش و ابهامي را بي پاسخ نگذارد و موضوعها را در قصه رها نکند و برخوردي منطقي با سوژه و داستان داشته باشد.

بر همين اساس حاصل متني که قرار است پس از کتاب در قالب «فيلمنامه» ارايه شود، ميتواند نوشتهاي شسته رُفته و کم نقص باشد و اين ويژگي در اولين ساخته قطبي بشدت به چشم ميآيد و به صورت اصولي امتيازي براي اثر او محسوب ميشود.

قصه فيلم با بازگشت زني به ايران و شرکت او در مراسم ترحيم پدرش آغاز ميشود. زن در مراسم، مردي را ميبيند که شباهتي فراوان به پدرش دارد.

کنکاش او در ماجرا، فيلم را به گذشته ميبرد، زماني که پدر ارباب زادهاي روستايي بود و براي فرار از سربازي، با دختر باغبان ازدواج کرده و حاصل اين ازدواج پسري بوده که حالا براي خودش «کسي» شده است.

ادامه ماجرا هم تماشاگر را به سالهاي دور و فضاي سرسبز شمال کشور ميبرد و او را وارد فضاي ارباب ـ رعيتي حاکم بر روستا ميکند.

  گره تکراري؛ زن نازا

درام فيلم «جامه دران» بر چند کشمکش اصلي استوار است. در کنار کنکاش شخصيت محوري داستان ـ با بازي مهتاب کرامتي ـ براي شناخت گذشته و کشف هويت، در داخل قصه نيز ميان دو زن جواني که نقش آنها را «پگاه آهنگراني» و «باران کوثري» بازي ميکنند، تضاد جالبي وجود دارد.   اولي، زني شهري و امروزي است و دومي، زني روستايي که مانند نمونه معمول چنين زناني، عشق و علاقه فراواني به شوهر و فرزندش دارد و براي حفظ فرزندش دست به هر کاري ميزند. زن اول نيز طبق کليشه مرسوم در چنين آثاري «نازا» است و حل مشکل او به گرهي مهم در داستان تبديل ميشود.

کشمکش ديگر هم بر سر «بچه» شکل ميگيرد که سه ضلع داستان يعني پدر واقعي، مادر واقعي و نامادري را با خود درگير ميکند.از منظر سينماي امروز ايران، جامهدران حرفي تازه براي طرح کردن ندارد. نسبتي هم با شرايط روز جامعه ايران ندارد.

 درامي آبکي و پُر سوز و گداز است که به سطحيترين و کم اهميتترين مسايل ميپردازد و در خوش بينانهترين حالت، مناسب عرضه در تلويزيون است نه در سينما! سينماي امروز ايران عادت کرده از ديدن برخي سوژهها و داستانها بر روي پرده ذوقزده و غافلگير شود و بعد مشخص شود که اين سوژه از روي فيلمي خارجي اخذ شده است!

 اما از منظر تماشاگري که هنوز هم سينما برايش تفريحي جدي است، فيلم اثري شسته رفته است که بدون کمترين لکنت، داستان و قصهاي سرگرم کننده و حتي عبرت آموز را روايت ميکند.

انتخاب چهار بازيگر به نسبت شاخص و ستاره براي فيلم نشان ميدهد سازندگان، به تماشاگر خود احترام گذاشتهاند. اين احترام در ادامه فيلم در قالب «صحنه پردازي خوب» نيز ديده ميشود و کم و بيش هيچ خطايي در فضاسازي بخشهاي گذشته داستان به چشم نميآيد و حتي صحنههاي خارجي مانند ورود شخصيتهاي داستان به شهر تهران، کاملاً ملموس و قابل باور است.

فيلم در عين بهرهبرداري از کليشههاي رايج چنين سينمايي، به دام آنها نيز نميافتد و براي نمونه شخصيت پسر ارباب ـ با بازي مصطفي زماني ـ تبديل به کليشه رايج پسران خبيث و هوسران نميشود.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.