من حاشيه‌نشين مشهد هستم.

نمي‌خواهم در حاشيه بميرم!

يادم هست اواخر دهه 70 آمار حاشيهنشينان کمتر از 200 هزار نفر سرشماري شده بود .

وجه مشترک همه ما اين بود که در حاشيه شهر به دنيا آمده بوديم و در حاشيه شهر هم بايد از دنيا ميرفتيم. چارهاي جز اين نداشتيم، چون به نظر ميرسيد سرنوشت ما را هم در حاشيه صفحه تقدير نوشتهاند.

سهم بچههاي حاشيه شهر از امکانات بازي سگهاي ولگرد، گربه‌‌ها، مگسها و زبالههاي شهرنشينان بود و بايد با همين امکانات بزرگ ميشديم.مدرسههاي ما هم در حاشيه مدارس شهر شکل گرفته بود و هميشه ما جزو حاشيههاي آموزش و پرورش تلقي ميشديم.

تا اينکه بزرگ و بزرگتر شديم؛ براي کار هم بايد به حاشيه شهر پناه ميبرديم و در حاشيه زندگي جديدي را نيز رقم ميزديم.

من هنوز حاشيهنشين هستم .

البته با اين تفاوت که آمار سرشماري ما به يک ميليون و 200 هزار نفر رسيده است.

ديگر وجه مشترکي بين ما نيست و هر کدام از ما داراي اصالتي متفاوت از يکديگر هستيم.

هر شب همسايهاي به ما اضافه ميشود که از روستايي دور دست کوچ کرده؛ هرگز در حاشيه به دنيا نيامده و قرار نيست تا ابد هم در حاشيه بماند.

سهم بچههاي امروز حاشيه شهر از بازي، تحمل وزن کيسههاي بزرگ براي جدا کردن ظروفي لاکي و فلزي کهنه در ميان بوي تعفن زباله و معتادان ولگرد است.

با اينکه مدارس حاشيه شکل و شمايلي واقعي به خود گرفتهاند، هنوز بچههاي حاشيه با کمبود معلم، نيمکت مناسب، سيستم گرمايشي و سرمايشي، هوشمندسازي کلاسها و خيلي از امکانات اوليه دست و پنجه نرم ميکنند.

من حاشيهنشين هستم.

ولي معني کلمه حاشيه را هنوز نميدانم.

فقط ميدانم پدرم حاشيهنشين بود، در حاشيه به دنيا آمد، در حاشيه جان کند و در حاشيه مرد، ولي نميخواهم من در حاشيه بميرم!

سالهاست مسؤولان سنگ حاشيه شهر را به سينه ميزنند، اما جز تشکيل «کميسيون ويژه»، «کارگروه تخصصي» و «داد تخصيص اعتبار» چيزي نصيب حاشيه نشده است. من حاشيهنشين هستم.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.