اينجا "مبادی" است.
روستای سکينه خاتون
پيرزنی که تنها ماند تا پسرش تنها نماند.
اهالی مبادی خيلی پيش از اينها روستا را ترک و به روستاهای همجوار و اندکی هم به شهرکوچ کرده اند.
خشکسالی، پيش از اينها خيلی ها را در خيلی ازجاهای اين ديار٬ کوچ داده است.
سکينه خاتون را هم هرچه فرزندان اصرار کرده اند که همراهشان برود ، نرفته است.
حالا ديگر يک خاتون مانده است و يک مبادی.
بی همسری که سالها پيش فوت کرده است.
حالا ديگر برای خاتون فرقی نمیکند که زمزم حيات در کدامين سوی اين کره خاکی باشد.
خاتون ، با خلوت و خدا و عاطفه مادرانه خویش پيوند ديرينه ای دارد.
وقتی ديدمش با روی باز به استقبالم آمد.
جرعه آبی نه چندان تازه و خنک تعارفم کرد و اندکی خرما.
خيرات بود. شب جمعه ای بود و ميعاد اهل قبور.
و همه آنها که دستشان از زمين و زمان کوتاه است .
کوتاهتر از خيلی از ما زندگان که خيلی از چيز هارا فراموش کرده ايم و به خيلی از ارزشها پشت کرده ايم.
گفتم ٬ خاتون چرا نرفتی ؟ تنهايی سختت نيست ؟ حوصله ات سر نمی رود؟
و انبوهی از سوالات که دوست داشتم پاسخش را از زبان خودش بشنوم .
نگاهی کرد
و با صدایی نحيف و لرزان و لهجه شيرين محلی اش گفت: اهل کوه هستی؟ ميای اون بالا ؟ واشاره کرد به کوهی نه چندان بلند که همان نزدیکی بود.
وقبل از اینکه پاسخم رابشنود چادر گل گل نيمدارش را بست دور کمرش وبا همان قد خميده راه افتاد.
نیمه راه که رسيديم نفسی تازه کرد و باز راه افتاد.
بالا که رسیدیم جلوتر از من رفت.
رفت و رفت و کنار قبری نشست و خيره شد به سنگ و با همان صدای نحيف و لرزانش گفت:
سلام پسرم
امروز هم آمدم
نگی همه رفته اند و تنهام گذاشته اند
و گوشه چادر گل گل و نيمدارش را کشيد رو صورتش وشانه هایش به لرزه افتاد وکمی بعد هق هق خاتون در فضا طنین انداز شد.
روی سنگ قبر نوشته بود:
آرامگاه شهید
علی محمدی
فرزند حسين و سکينه
متولد 1346
که در تاريخ 1365در جبهه شلمچه
به شهادت رسيده است
.
.
.
.
.
.
.
.
.
قدس آنلاين : چندی پیش مطلع شديم که سکينه خاتون نيز مرحوم شده است و کنارقبر فرزند شهيدش به آغوش خاک و رحمت خداوند سپرده شده است .
"سیدحمیدهاشمی"
نظر شما