قدس آنلاین / رقیه توسلی : دارد پا می کوبد دل... دارد میان اشک و چشم انتظاری باز نفس قرض می گیرد تا با کلماتی عاشقانه تر و پُرسوزتر صاحب زمانش را دعوت کند.

بهارعشق شکوفا نمی شود بی تو...

دارد وحشتش را پنهان می سازد پشت لبخندهای دردآلود و رو به آسمان زمزمه " أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ " سر می دهد.

دارد با هق هق ، از سالی که چمدانش را بسته است می گوید ، از سالی که بهار تا اسفندش لبالب از غزل های سربه زیر است. لبالب از تاپ تاپِ نگاه هایی که مسافر عزیزشان را چشم در راهند.

دارد پا می کوبد این دل و با حسرت به سال رفته نگاه می کند. به روزهایی که می روند تا صفحات دیوان دلتنگی هایش را قطورتر سازند. به شوری که می داند در هیچ فروردین و لبخند و بهاری پیدا نمی شود که سرما و یخبندان جانش را دریابد.

دارد بی وقفه پا می کوبد این دل از آمدن نوبهار. از کهنه و نو سال هایی که پی هم تکرار شده اند بی حضور جانان. از پنج شنبه ها و نامه ها و جمعه ها و ندبه های بیقرار.

دارد در اندوه جاده ها و افسوس ها، باز گُر می گیرد و به سجده می رود تا از خزه ها و ظلمات و زنگارهایش طلب غفران کند. تا از گم شدن ها و دل نبودن هایش توبه نماید.

تا از پروردگار رحمان بخواهد که کژی هایش را ببخشاید و بر اشتباهاتش قلم عفو بکشد و شیدایی و صبوری بیشتری نصیبش سازد.

تا تار و پودش یکبار دیگر از سر، درهم تنیده شود؛ چونان بهاران که زمستان را ورق می زند و به آفرینش سلام می دهد.

 تا دوباره دل شود... دلی که مولای مظلوم و غریبش را می بیند و می شنود و سربازی می داند... دلی که در ملاقات حضرت دوست، خود را به اللهم عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ الْفَرَجَ می آراید و بهار عاشقان را استغاثه می کند... همان دلی که با سوز وگداز سر می دهد: مَتى تَرانا وَ نَراكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرى ؟

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.