کافی است در چنین ایامی از مقابل سینماها عبور کرده باشید تا با انبوه مخاطبانی مواجه شوید که فضای سینما را به ایام جشنواره فیلم فجر شبیه کردهاند.
اگر «ابد و یک روز» فیلمی مشابه آثار دیگر بود، چنین فروشی تعجب برانگیز نبود، اما اینکه تماشاگر سینما که بصورت سنتی به آثار طنز علاقهمند است، پای تماشای فیلمی تلخ و جدی مینشیند، این سؤال را در ذهن ایجاد میکند که فیلم مذکور چه ویژگیها و مؤلفههایی داشته که مخاطبانی در این ابعاد را جذب خود کرده است؟
مگر نه اینکه آثاری از این دست برای سالهای طولانی جزو فیلمهای جشنوارهای طبقهبندی میشدند و بواسطه نگاه تلخ و سیاهشان پس زده میشدند؟ حالا چه شده که مخاطب سینمای ایران از چنین آثاری استقبال میکند؟ پاسخ به این سؤال در یک کلام میتواند این باشد: «ابد و یک روز گذشته از مضمون تلخ و حتی مطالبی که از لایههای مختلف فیلم تأویل و تفسیر میشود، اثری است که چهارچوبهای یک سینمای قصهگو و مخاطب پسند را روایت کرده و پیش از آنکه بدنبال ارائه پیام و محتوای خاصی باشد، در پی روایت درست قصه است.»
این مسأله همان رمز موفقیتی است که در سینمای ایران کمتر جدی گرفته میشود و حتی وقتی پای بزرگان در میان است، با قصههایی پُر لکنت و الکن مواجه میشویم که تحمل فیلم را برای ما سخت میکند. «جاری بودن زندگی» نیز دیگر وجه موفقیت این اثر است. هرچند شخصیتهای فیلم همه اسیر منجلاب زندگی نکبتبار خود هستند، اما در دل همین منجلاب نیز تلاش میکنند شرایطی بهتر را برای زندگی خود ایجاد کنند.
فیلمی با ساختار رمانگونه
الگوی مورد تأکید فیلمنامهنویسان سینمای ایران هیچ شباهتی به قصه ابد و یک روز ندارد. در سینمای ایران فیلمنامهای خوب است که با حضور چند شخصیت شکل بگیرد و بر همان چند شخصیت متمرکز باشد، اما «ابد و یک روز» بیشتر فیلمنامهای «رمانگونه» دارد. فیلم دارای 9 شخصیت ثابت است که در مقاطع مختلف، زندگی آنها روایت میشود و هربار یکی از آنها در نقطه توجه قرار میگیرد و در بخشی از فیلم نیز هر یک از آنها طغیان و نیز تحول خاص خود را دارند. همین ویژگی باعث میشود مخاطب بتواند با برخی شخصیتهای فیلم ارتباط بگیرد و اصطلاحاً آنها را دوست داشته باشد. این موضوع در کنار لحن طنز فیلم از نکاتی است که تماشاگر به آن واکنش مثبت نشان میدهد. مثلاً در جایی از فیلم، مرتضی با مادرش درباره نفرین محسن صحبت میکند و از او میخواهد تا به جای نفرینهای معمول، دعا کند که محسن با اتومبیلی مدل بالا تصادف کرده و بمیرد تا دیه او نصیب خانواده شود؛ مخاطب داخل سینما میخندد. مسأله دیه در بخش دیگری از فیلم نیز باعث خنده مخاطب میشود و آن جایی است که امیر پسر شهناز زخمی شده و به محض آنکه یکی از اعضای خانواده درباره میزان دیه صورت او صحبت میکنند، دیگران ماجرا را دنبال کرده و هرکدام پیشنهادی درخصوص نحوه هزینه کردن دیهای که هنوز وصول نشده، بیان میکنند!
دو خط داستانی پُر رنگ نیز در فیلم وجود دارد؛ یکی ازدواج سمیه و نظیر و دیگری راه انداختن مغازه فلافلی که در طول داستان درهم تنیده شده و قصه را پیش میبرند. حجم بالای شخصیتهای قصه در همان دقایق آغازین معرفی میشوند. موضوعی که برای مخاطب کمی گیجکننده است و باعث سردرگمی او میشود. فیلم میتوانست با استفاده از تمهید سادهای همچون «قرار دادن میاننویس» و تقسیم بخشهای مختلف به نام شخصیتها، این سردرگمی را حل کند اما بنظر میرسد برای حفظ یکدستی فضا، از این تمهید صرف نظر شده است.
اولین ساخته بلند سعید روستایی پُر از جزئیاتی است که بیتوجهی به برخی از آنها باعث از دست دادن قصه میشود. تماشاگر باید فیلم را با دقت و حواس جمع دنبال کند تا قصه هر شخصیتی را خوب درک کند. بخشی از عمل و عکسالعمل قهرمانهای فیلم براساس همین جزئیات شکل میگیرد. اینکه مرتضی سه سال قبل اعتیادش را ترک کرده یا مرگ شوهر اعظم و تأمین هزینه زندگی او از محل دیه شوهرش، در کنار ماجرای «شهناز» و اتفاقی که برای فرزندش رخ داده برخی از این جزئیات است که بخوبی در هم تنیده شده است.
البته تناقضهایی هم در فیلم به چشم میخورد. مثلاً شخصیت «لیلا» که در داستان اشاره میشود روزی سه بار حمام میکرده و طبیعتاً شخصیتی وسواسی است از نظر منطقی نمیتواند اقدام به نگهداری گربه کند و این بخش با منطق قصه جور در نمیآید.
توجه ویژه به معماری
در سینما معروف است که میگویند کارگردان وقتی میتواند فیلم بسازد که فضای فیلم را از نزدیک دیده و درک کرده باشد. به نظر میرسد سازنده این فیلم نیز درک درستی از جغرافیای اثر داشته و حداقل خانهای را که بخش عمدهای از فیلم در آن میگذرد بخوبی میشناسد و جغرافیای آن را درک کرده است. بخش زیادی از ماجراهای فیلم نیز براساس همین جغرافیا شکل میگیرد و حتی این جغرافیا گاهی تعبیری هنرمندانه نیز پیدا میکند. مثلاً «محسن» در بالای خانه سکونت دارد و به نوعی اشرافی کامل بر اعضای خانواده دارد و اصطلاحاً «بر روی سر» آنها جا دارد. در بخش پایانی فیلم که مأموران برای بردن او میآیند و او را از پلهها به زیر میکشند، تماشای ماجرا از سوی خواهران که داخل اتاق ایستاده و از پشت پنجره شاهد این موضوع هستند، فضایی را بوجود میآورد که گویی آنها در حال تماشای فیلم سینمایی هستند.
معماری و جغرافیای خانه در بخشهای مختلف نیز بخوبی بازنمایی شده است. در کنار این ویژگی میتوان «انتخاب موضوع» را نیز به عنوان یکی از دلایل موفقیت فیلم در نظر گرفت. «مواد مخدر صنعتی» در سالهای اخیر به مسألهای جدی در جامعه ایران تبدیل شده است. ابد و یک روز ابایی ندارد که از خلال نمایش این مسأله، مخاطب خود را دچار نفرت کند. البته واکنشهای اعضای خانواده نسبت به این مسأله هم متفاوت است. مثلاً برای نوید این مسأله نوعی ماجراجویی است و برای مرتضی، چیزی است که میتواند آینده او را به خطر بیندازد. قطعاً اگر هر مسأله دیگری جای مواد مخدر را در فیلم میگرفت، مخاطب تا این حد با فیلم همذات پنداری نمیکرد.
در کنار نکات مثبت فیلم باید به پایانبندی آن هم اشاره کرد. وقتی سمیه از خانه بیرون میرود، از فضایی تاریک وارد حیاط روشن خانه شده و این خانه پرنکبت را ترک میکند، اما وقتی دوباره به خانه باز میگردد، اینبار در داخل خانه چراغی را روشن میکند. این مسأله فضایی امیدوارکننده در پایان داستان ایجاد میکند. فضایی که پس از یک تنش فراوان و دعواهای شدید میان اعضای خانواده در بخش پایانی فیلم بشدت مورد نیاز مخاطب است تا با ذهنی آرام سینما را ترک کند.
نظر شما