به گزارش سرویس فرهنگ قدس آنلاین، حجت الاسلام و المسلمین نظافت، در ادامه شرح حکمتهای نهجالبلاغه به صحبت پیرامون موضوع ولایت پرداختند: امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در حکمت 22 نهجالبلاغه میفرمایند: «لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى» ما را حقّى است اگر به ما داده شود، وگرنه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هرچند شبروی به طول انجامد.
ولایت از آن چه کسی است؟
ولایت و زمامداری جامعه اسلامی حقی است که خداوند به بندگان برگزیدهاش داده است. خداوند ولی است و این ولایت را به پیامبر و سپس به جانشینان ایشان عطا کرده و دیگران این لیاقت و شایستگی را ندارند. علاوه بر این، اهلبیت(علیهمالسلام) پاک هستند، پلیدی در آنها راه ندارد و اسیر هوی و هوس نیستند. درواقع وجود اهلبیت(علیهمالسلام) نشان دهنده اوج توجه و نگاه ویژه خداوند به بندگان است؛ به این معنا که بندگان خدا آنقدر بااهمیت هستند که جز پاکان و برگزیدگان اجازه ولایت بر آنها را ندارند.
در خطبه ۲ نهجالبلاغه آمده است: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ»؛ هیچکس از این امت را با آل محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مقایسه نتوان کرد. آنان که ریزهخوار نعمت آل محمدند با آنها برابر نخواهند بود. آل محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اساس دین و ارکان یقیناند، کسانی که از ایشان جلو زدهاند باید به آنها برگردند و کسانی که از آنها عقبافتادهاند باید به آنان برسند. همچنین حضرت میفرمایند: «ولهم خصائص حق الولاية وفيهم الوصية والوراثة»[1]؛ ويژگىهاى ولايت و حكومت و وصيت پيامبر و وراثت او در ميان مردم از آن آنهاست. به عبارت دیگر حق ولایت ویژگیهایی دارد که آن ویژگیها مربوط به پیامبر است و بعد از پیامبر نیز جانشینانش خلقوخوی پیامبرگونه دارند.
اما امیرالمؤمنین(علیهالسلام) درمورد این حق و خارج شدن آن از مسیر خود در خطبه سوم نهجالبلاغه میفرمایند: «فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى، فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى، وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً! اَرى تُراثى نَهْباً. حَتّى مَضَى الاوَّلُ لِسَبيلِهِ»؛ ديدم خویشتنداری در اين امر عاقلانهتر است، پس صبر کردم درحالیکه گويى در دیدهام خاشاك بود و غصه راه گلويم را بسته بود! میدیدم كه ميراثم به غارت میرود.
حضرت در ادامه میفرمایند، فکر کردم آیا حق خود را با دست بریده بگیرم یا صبر کنم بر این تاریکی. (منظور از تاریکی این است که اگر امام معصوم کنار زده شود جامعه ظلمانی میشود.)
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) صبر نمود چرا که با مخالفت ایشان، اصل و اساس اسلام نوپا از دست میرفت. حال مفهوم حکمت 22 نهجالبلاغه روشنتر میشود که حضرت میفرمایند: حق از آن ماست اگر ندادند صبر میکنیم، صبر تا زمانی که وعدههای الهی تحقق یابد که فرمود: «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ»[2]
ولایتپذیری نتیجه معرفت و شناخت صحیح
اما این سؤال مطرح میشود که چه کنیم تا در مسیر ولایتپذیری از راه حق خارج نشویم؟ برخی اهل عبادت هستند اما درک عمیق سیاسی و شناخت صحیح نسبت بهحق ندارند، لذا در زمانهای حساس نمیتوانند تصمیم صحیح گرفته و در گروه حق درآیند، هرچند ممکن است اهل عبادات فراوان باشند. یکی از این عرصهها، پذیرش ائمه(علیهمالسلام) بعد از رحلت نبی مکرم اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است. در نهجالبلاغه چندین سند بر حقانیت امامان شیعه واردشده است. در ذیل به چند نمونه اشاره میکنیم:
نمونه اول: «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکرَهُمْ وَ أَنْکرُوه»
همانا امامان، کارگزاران خداوند براى سرپرستى امور بندگان و شناساننده حقّ تعالى به آنان مىباشند، هیچکس به بهشت درنمیآید مگر اینکه آنان را بشناسد و آنها نيز او را بشناسند و وارد دوزخ نمىشود جز کسى که آنان را انکار کند و آنان نيز او را انکار کنند.[3]
نمونه دوم: «وَ خَلَّفَ فِيکمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا- إِذْ لَمْ يَتْرُکوهُمْ هَمَلًا بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِم»[4] پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در میان شما جانشین قرار داد همانطور که همه انبیاء جانشین گذاشته بودند.
جانشین قرار دادن یک روش عقلایی است؛ نمونه قرآنی آن، داستان موسی و هارون است. حضرت موسی(علیهالسلام) هنگامیکه میخواهد بنیاسرائیل را 30 روز ترک کند و به کوه طور رود، هارون را جانشین خود قرار میدهد: «قالَ مُوسى لأخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ»[5] چطور ممکن است پیامبر که مبلغ و عامل قرآن است از این روش عقلایی بهره نبرد و این در حالی است که خلیفه اول متوجه میشود و برای پس از خودش جانشین معرفی میکند؟
اهل سنت چهار مدل حکومتی را تجربه کردهاند؛ اول اینکه ریشسفیدها جمع شدند ابوبکر را تعیین کردند، دوم اینکه خلیفه وقت، نفر بعد از خود را معرفی کرد. سوم اینکه شورا خلیفه سوم را تعیین نمود و درنهایت مردم در یک حرکت اجتماعی و دمکراتیک خلیفه چهارم را انتخاب نمودند؛ درحالیکه شیعه اعتقادش این است که خداوند پیامبر و جانشینش را تعیین کرده است.[6]
خاطر نشان میشود، سرویس فرهنگ خبرگزاری قدس آنلاین از این پس انشاءالله روزهای شنبه و سهشنبه به مرور موضوعی حکمتهای نهجالبلاغه مولانا امیرالمؤمنین(ع) در کلام حجتالاسلام و المسلمین نظافت خواهد پرداخت.
نظر شما