قدس آنلاین/ آرش شفاعی: هومن سیدی بعد از ساخت فیلم های«آفریقا»، «سیزده» و «اعترافات ذهن خطرناک من»، به «خشم و هیاهو» رسید. فیلمی که عنوان انتخابی‌اش نشان می‌دهد باید برای خوانش دقیق آن، ارجاعی داشت به رمان معروف «ویلیام فاکنر» که یکی از برترین آثار داستان‌نویسی جهان محسوب می‌شود.

 لطفاً قضاوت کنید  آقای کارگردان!

درباره کتاب «خشم و هیاهو» نوشته فاکنر مهم‌ترین نکته‌ای که همگان بر آن اتفاق نظر دارند، استفاده خلاقانه نویسنده از چهار نگاه مختلف در روایت فروپاشی خانواده کامپسون است که مضمون داستان را تشکیل می‌دهد. فاکنر با استفاده از شیوه «جریان سیال ذهن» توانسته است این روایت را پیش ببرد.

 به‏دنبال آقای فاکنر
هومن سیدی نیز سعی کرده است با استفاده از روایت‌های متعدد و متضاد شخصیت‌های داستانش موضوعی را از زاویه‌های مختلف بررسی کند. مضمون اصلی داستان فیلم، برخلاف آنچه از ظاهر داستان بر می‌آید، قتل و آدمکشی نیست بلکه به نظر می‌رسد سیدی می‌خواسته، فرآیند تهی شدن یک انسان از واقعیت وجودی خود و بدل شدن از یک هنرمند با احساس به یک انسان خودخواه، متفرعن و جنایتکار را به تصویر بکشد.
مهم‌ترین شاهد این ماجرا این است که او بر صحنه‌های مربوط به خودکشی و قتل و جنایت مکث و تمرکز نکرده است بلکه سعی کرده است صحنه‌هایی طولانی از تفرعن و خودپسندی خسرو خواننده‌ای مشهور را به تصویر بکشد.
یکی از کلیدی‌ترین سکانس های فیلم جایی است که صحنه‌ای تاریک روشن می‌شود، پرده کنار می‌رود و خواننده در برابر مخاطبانش قرار می‌گیرد که با شگفتی و شیفتگی به او خیره شده‌اند. این صحنه که نشان دهنده اوج خواننده و قرارگرفتن او بر قله شهرت و موفقیت است، در مقابل صحنه‌ای از فیلم قرار می‌گیرد که خسرو بیچاره و مستأصل بر زمین افتاده است و توانایی رفتن به روی صحنه و برگزاری ارکسترش را ندارد.
کارگردان در حقیقت سعی کرده است در فیلمش تأثیرات مخرب شهرت بر زندگی برخی چهره‌های مشهور را به تصویر بکشد اما خود در این میان ژست راوی بی‌طرف را بگیرد تا به محکوم کردن یکی از دو طرف ماجرا متهم نشود.
برای همین به سمت بیان روایت‌های متکثر و گاه متناقض از ماجرا پیش رفته است، اما این شیوه را تنها تا زمانی پی گرفته است که قتل روی می‌دهد و در بخش پایانی داستان به بازگویی مرگ همسر خواننده و محکومیت حنا می‌پردازد و در اینجاست که این دو روایت به هم می‌رسند و کارگردان است که حضور خود را به عنوان تنها راوی ماجرا عرضه می‌کند.

 پاپ کورنمان را بخوریم
این حضور پررنگ چنان است که کارگردان نمی‌تواند از ایجاد لحنی تمسخرآفرین برای خواننده موسیقی در دادگاه خودداری کند و با کدهایی بسیار واضح و دم دستی سعی می‌کند مخاطب را متوجه دورویی و دروغگویی او کند.
اتفاقاً از همین جاست که فیلم از ریتم می‌افتد، کارگردان نیز می‌ماند که با ژست بی‌طرف خود چه کند و به همین دلیل شاهد صحنه‌هایی کش‌دار، طولانی و بدون توجیهی مانند سکانس سکوت حنا در برابر خانواده مقتول هستیم که از دل آن هیچ چیزی بیرون نمی‌آید که فیلم را نجات دهد.
موضع سیدی در اعلام بی‌موضع بودن خود در روایت داستان، اتفاقاً موضع روشنی است که کارگردان در پیش گرفته است. کارگردان باید در برابر شخصیت دروغگو و خودپسند قهرمان داستانش به شکلی روشن موضع می‌گرفت و خیانت و دروغ را در فیلمش محکوم می‌کرد. نشان دادن بی‌پروای این حجم از تفرعن و خشونت کلامی در فیلم راهی است که سیدی برای ایجاد حس منفی نسبت به شخصیت‌های داستان درپیش گرفته است، اما نتیجه نهایی این شده است که بالاخره مشخص نیست چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغگوست و بهتر است اصولاً قضاوتی نکنیم، پاپ کورنمان را بخوریم و از سینما بیرون بزنیم.
 هرچه ناصح مشفق بگویدت نپذیر!
سیدی بارها سعی کرده است به همه ثابت کند داستان فیلم او ربطی به ماجرای قتل همسر ناصر محمدخانی فوتبالیست مشهور ندارد، اما اتفاقاً یکی از دلایل اقبال اندک مخاطبان به این فیلم، همین بود که بسیاری میان ماجرای این فیلم و آن داستان واقعی شباهت‌های بسیاری پیدا کردند. وجود یک آدم مشهور، یک زن مظلوم و خانواده دوست و زنی دیگر که بواسطه جوانی و زیبایی وارد زندگی خصوصی چهره مشهور شده است، همگی نشانه‌هایی است از اینکه به هرحال آن ماجرا در نگارش این داستان تأثیر داشته است.

 فیلمنامه کم خون است
سیدی می‌توانست با سینمایی کردن واقعی ماجرا و ایجاد لحظه‌هایی هنری و حسی در فیلم، مخاطب را به اندیشیدن درباره سرشت و سرنوشت خائنان وا دارد اما چیزی که رخ داده است دقیقاً عکس ماجراست.
فیلم مخاطب را به سمتی می‌برد که ناصحان مشفق را محکوم کند. مسؤول خوابگاه زنانه که آینده ماجرای میان خسرو و حنا را بخوبی پیش‌بینی کرده است، به دخترک ساده دل در این‌باره هشدار می‌دهد اما صحنه به گونه‌ای چیده شده است که انگار حنا در حال بازجویی است.
تصویری هم که فیلم از همسر ستاره موسیقی نشان می‌دهد، تصویر خنثی و بی‌رنگی است. او چنان منفعل، عصبی، پر تشویش و بی دست و پاست که در اغلب موارد می‌توان به ضدقهرمان فیلم برای دوری جستن از او حق داد.
سیدی حتی نتوانسته است به مخاطب به درستی توضیح دهد که دلیل روی گردانی آن ستاره موسیقی از همسرش و انتخاب حنا از میان خیل علاقه‌مندانش چیست؟ در این موارد فیلمنامه کاملاً کم خون و بی‌رمق است.
«خشم و هیاهو» چیزی به سینمای ایران اضافه نکرده است. داستان‌های بی‌پروا از خیانت و دورویی در این سینما کم ساخته نشده است. هیچ کدام از سکانس‌های فیلم آن و حس ناب سینمایی را به مخاطب ارائه نمی‌دهد و از نظر بازی نیز شاهد تکرار نوید محمدزاده در نقش‌های اخیرش هستیم و طناز طباطبایی نیز بازی در «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» را تکرار می‌کند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.