۱۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۰۰
کد خبر: 387602

قدس آنلاین / رقیه توسلی : کدام شوقی برای این روزها... سراپا خجالتیم... جدال داریم با خود و بساط اشک هایمان بی شما فراهم است.

باز دست هایمان خالی ست...

غرق شرمساری بی نهایت شده ایم. وقتی صاحب و مولا نباشد آخر کدام جملات عاشقانه، کدام لبِ خندان...

آقاجان، به این می اندیشیم مادام که سوختن در دولت انتظار و ندبه خوانی جمعه ها که نباشد، این دل شکسته و دردمند را کجا ببریم؟ کجا از این همه زاری فارغ شویم؟ کجا به شادی برسیم؟

احوالمان غریب تر شده است و پیچ و تاب غیبت، پایمان را به سحرگاهان کشانده تا زیر نور ماه، طلب ماهتاب مان را کنیم. می دانیم بیدار نیستیم اما سالهاست چشم هایمان غرق دیدن است.

کدام شعف و فریبایی... کدام جنبش دلپذیر... که این روزها، سراسر سوزِ دل و آهیم. نفس در عصری می کشیم که امامتش را به دست خود از بهاران دریغ کرده ایم.

دست به دامان دعای دیداریم مهدی جان! شاید پشت پنجره های دنیا، هنوز آسمان، آبی و آفتابی باشد و زمین، مشوش به نظر نیاید اما قلب هایمان خالی و گنگ است و برای زنده ماندن به صلوات پناه آورده ایم. به زیارت و دعای فرج.

آخر کدام شوقی برای این روزها که آتشِ جهلِ مان، بیداد می کند. که گله داریم از حُرّ به خواب رفته ی درونمان که اینطور حضرت مان را به غربت افکنده و این همه بدعهدی  و پیمان شکنی از ما بر می آید.

به پهنای فهم مان اشک می ریزیم حالا که باز مبتلا به جمعه های سوت و کوریم و دست هایمان خالی ست. حالا که باز سرشکسته ایم و نتوانسته ایم پسر مظلوم فاطمه را به محرابِ ایمان و وفایمان دعوت کنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.