قدس آنلاین/ ساحل‏ عباسی : سیده فاطمه میرکریم‌پور همسر شهید سیداحسان میرسیار از سجاده‌ای می‌گوید که زینب شش ساله‌اش با چادر گل گلی با خدا و حضرت زینب(س) راز و نیاز می‌کند.

رسانه‌ها از مظلومیت شهدای مدافع حرم بگویند

زینب دومین دختر شهید احسان میرسیار یکی از پاسداران متعهد و وظیفه شناس لشکر 27 محمد رسول‌الله است که 23 بهمن ماه سال94 در کنار رزمندگانی چون سردارشهید رضا فرزانه به اوج شهادت پر کشید اما زینب با دلی پر از پاکی و معصومیت و دست‌هایی که به آسمان دوخته شده امام زمان را صدا می‌کند که آقای من! شنیده‌ام باباهای خوب ما که بخاطر عشق به خاندان جدت پرواز کرده‌اند روزی با شما به زمین باز می‌گردند؛ می‌شود بیایی تا یک بار دیگر بابایم را در آغوش بگیرم؟سیده فاطمه میرکریم‌پوردر اسفند1380 با سیداحسان میرسیار آشنا شده و این دو اولاد پیامبر در 27تیر سال81 جشنی برای آغاز زندگی مشترکشان گرفتند، به امید روزهایی که در کنار یکدیگر به نظام و انقلاب خدمت کنند؛ شاید دعای آن روزها امروز به ثمر نشسته باشد. همسر شهید، علاقه جاویدالاثر سیداحسان میرسیار به رهبری را علاقه‌ای ویژه و عجیب عنوان کرده دراین‌باره می‌گوید: از همان آغازین روزهای زندگی متوجه علاقه شدید همسرم به مقام معظم رهبری شدم بنحوی که در هر شرایطی علاقه‌مند بود تا جزو اولین کسانی باشد که آنچه را دغدغه رهبری است محقق کند و هر کاری که می‌تواند برای تبیین فرمایشات حضرت آقا انجام دهد؛ از رفتن به مأموریت‌های مختلف تا انجام کارهای فرهنگی فرقی نمی‌کرد، فقط خواسته سیداحسان این بود که منویات مقام معظم رهبری به عنوان نایب امام زمان بر زمین نماند.
با اینکه ساعت دو می‌توانست به منزل بیاید اما تا هشت شب در محل کار می‌ماند تا به نظام و ملت خدمت کند، اصلاً خدمت به نظام و مردم را یکی از اصول ارزشی می‌دانست و خون خود را برای تحقق آن به نظام و تضمین آرامش ملت اهدا کرد.

 ساکش را بست و رفت
شانزدهم مهر سال94 سیداحسان میرسیار برای بار اول به سوریه رفت تا در کنار سایر رزمندگان اسلام با جاهلیت نوین مبارزه کند، سیــــده‌فاطــمه میرکریـــم‌پــور در این‌باره چنین می‌گوید: سیداحسان قرار بود در اولین اعزام یک ماهه به ایران باز گردد گویا عملیات بزرگی انجام شده و چند تن از هم‌رزمانش از جمله شهید میثم نجفی که از دوستان و هم محلی‌هایش بود در آن عملیات به شهادت می‌رسند.
شهادت شهید میثم نجفی، سیداحسان را سخت متأثر کرد، چند هفته‌ای از این مسأله گذشته بود اما شهید سیداحسان همچنان در حال و هوای سوریه و مبارزه با تکفیری‌ها بود، در حالی که 15 آذرماه از ســوریه بازگشته بود و کسی نمی‌دانست که چندین ترکش در بازویش وجود دارد و مجروح است. 13 دی‌ماه سال94 یعنی کمتر از یک ماه از بازگشت از سوریه با عجله به منزل آمد و با جمع کردن وسایلش برای همیشه ساکش را
بست و رفت، حتی نتوانست از زینب و زهرا خداحافظی کند.
 پدر و مادر و زن  و سه دخترش را بدست خدا سپرد و رفت تا جاویدالاثر بماند...
جاویدالاثر سیداحسان میرسیار به گفته خانواده‌اش معتقد بود هر شیعه‌ای که نگران آینده خانواده‌اش نباشد و بداند که خانواده‌اش می‌توانند از پس سختی‌های روزگار برآیند وظیفه دارد تا از حریم حضرت زینب و شیعیان و مردمی که تحت ظلم و جور تکفیری‌ها هستند دفاع کند.
هرچه قدر خانواده ارزشمند است، اسلام از دید شهید میرسیار ارزشمند‌تر بوده و حفظ جان را زمانی که اسلام در خطر باشد در برابر حفظ اسلام ارزشمند نمی‌دانسته است.

 شهیدی که بی‌کفن گلگون شد
شب23 بهمن سال94 شهادتی برای سیداحسان میرسیار رقم خورد که بی‌کفن، گلگون تن شد.
شهید میرسیار گلگون تنی است که همچون جدش امام حسین(ع) بی‌کفن در دشتی ماند که دیگر کسی پیکرش را ندید. می‌گویند نه کسی شهادت وی را دیده و نه کسی از اسارتش برای خانواده‌اش خبری آورده، جاویدالاثری که از روزهای نخست نوجوانی آرزویی جز شهادت نداشته است، بنحوی که فرزندانش سیده‌زهرا 12 ساله و سیده‌زینب شش ساله و سیده‌رقیه یک و نیم ساله پیش از شهادت پدر چنان با واژه شهادت آشنا بوده‌اند که شهادت پدر برایشان غریب نیست.
این روزها فرزندان شهید سیداحسان میرستار با نام پدر لبخند می‌زنند، درست است که پدر اثری از خود باقی نگذاشته اما نامی به جاویدانی نام تمامی شهدایی دارد که از حریم ولایت دفاع کرده‌اند، افتخار نام پدر تنها دلارامی است که دل کودکان احسان میرسیار را آرام می‌کند که بابای ما قهرمان سوریه بود، بابای ما رفت تا کودکان و زنان شیعه سوری دمی بیاسایند تا زیر تازیانه کفر قد خم نکنند.

 رسانه‌ها از شهدای حرم بگویند
سیده‌فاطمه میرکریم‌پور اما از رسانه‌ها و مسؤولان می‌خواهد که مردم را با راه و هدف شهدای مدافع حرم آشنا کنند. وی در این‌باره گفت: بنظر می‌رسد متأسفانه راه و اهداف شهدای مدافع حرم همچنان برای برخی ناشناخته مانده بنحوی که برخی فکر می‌کنند شهدای مدافع حرم بخاطر پول و مال دنیا جان بر کف می‌شوند، در حالی که تنها هدف آنها نجات مظلومان و دفاع از حریم اهل بیت پیامبر است، همانند دغدغه شهید سیداحسان که می‌گفت تا زمانی که جان در بدن داریم اجازه نمی‌دهیم یک‌بار دیگر عقیله اهل بیت را به اسارت ببرند.
مادر شهید سیداحسان میرسیار با بیان اینکه فرزندش از کودکی با واژه شهادت مانوس بوده گفت: سیداحسان از چهار سالگی با شهادت آشنا بود، هنگامی‌که عمویش به شهادت رسید، در حال و هوای جبهه و جنگ همواره برای حفظ انقلاب و مصون ماندن میهن از دست دشمنان تلاش می‌کرد.
از همان بچگی خانه دومش مسجد بود با اینکه در رشته ریاضی یکی از شاگردان نمونه و ممتاز بود اما از دوم دبیرستان علاقه‌ای به درس خواندن نشان نداد. نرفتن به مدرسه و بی‌علاقگی به انجام تکالیف موجب تعجب من و پدرش شد تا جایی که مدیر و دبیران مدرسه برای بازگشت سیداحسان به منزل ما آمدند تا احسان را وادار کنند به مدرسه برود، اما احسان پایش را در یک کفش کرده بود که من باید در اطلاعات سپاه وارد شوم. با اینکه من و پدرش صد مدل کار شکنی کردیم تا مانع رفتن وی به اطلاعات سپاه شویم تا بتواند درسش را ادامه دهد، هیچ‌کاری از پیش نبردیم، چرا که سیداحسان تصمیم گرفته بود وارد سپاه شود.
از این رو بعد از تلاش‌های فراوان وارد سپاه لشکر 27 محمد رسول‌الله شد و با گذراندن دوره‌های طولانی مدت و دوری از منزل خود را برای خدمت به نظام اسلامی آماده کرد تا اینکه از وی خواستیم ازدواج کند، اما یکی از شروط ازدواج علاوه بر تدین خانواده همسر ادامه دادن راه خدمت به نظام در سپاه بود.
مادر شهید جاویدالاثر سیداحسان میرسیار درباره پیش‌بینی شهادت پسرش می‌گوید: من  سال‌ها قبل خواب شهادت سیداحسان را دیده بودم، حتی زمانی که برایش به خواستگاری رفتم به عروسم گفتم که اول و آخر راهی که احسان انتخاب کرده ختم به شهادت است و چنین نیز شد.
احسان حتی از پدر و مادر و فرزندانش رو در رو خداحافظی نکرد، مبادا اشکی که در چشم زهرا و زینبش ببیند، مانع رفتنش برای پاسداری از حریم حضرت زینب(س) شود.

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.