امروزه کاربردی کردن دانش به یکی از مشغلههای اصلی سیاستگذاران علمی در جوامع مختلف تبدیل شده است. اصطلاحاتی مانند ریاضیات کاربردی در برابر ریاضیات محض یا پایه و فیزیک کاربردی در برابر فیزیک نظری، دیگر برای کسی ناشناخته نیست. سالهاست که در دپارتمانهای فیزیک و ریاضی، رشتههای ریاضیات و فیزیک کاربردی راهاندازی شده است و به تربیت متخصص مشغولند. ریاضیات اگرچه علمی انتزاعی است، اما نگاهی اجمالی به محتوای ریاضیات کاربردی نشان میدهد که حلّ مسائل و محاسبات ریاضی با توجه به مباحث اقتصادی و بازرگانی و مهندسی و صنعتی و... در محور طراحی دروسی است که برای این رشته انجام شده است. در واقع ریاضیات کاربردی به مثابه پلی است که میان ریاضیات و سایر علوم ارتباط برقرار میکند. کاربردی کردن فلسفه نیز نیاز به تغییر نگرش سیاستگذاران آموزشی نسبت به این رشته دانشگاهی دارد.
کمتر کسی در وادی فلسفه است که با این پرسش که فلسفه به چه درد میخورد و به چه کار میآید، روبهرو نشده باشد. حتی دانشجویان فلسفه نیز بارهاوبارها این پرسش را در کلاسهای درس مطرح میکنند که از چه توانایی برخوردار خواهند شد؟ و به صورت عینیتر چه مشاغلی را در آینده میتوانند اختیار کنند؟ آنها با این پرسش روبهرو هستند که تخصص آنها در چیست و والدین آنها نیز برای اینکه از تحصیل فرزندانشان در این رشتهها راضی باشند، در پی پاسخ به این پرسشاند که فلسفه به چه کار میآید؟ کم نیستند افرادی که فلسفه را نوعی اتلاف عمر و لفّاظی بیثمر تلقی میکنند که حاصل آن چیزی بر دانش آدمی نمیافزاید. چنین انتظاری سبب شده است که امروزه اکثر دپارتمانهای فلسفه در دانشگاههای جهان در معرفی رشته فلسفه به بیان این نکته توجه داشته باشند که دانشجویان پس از فارغالتحصیلی، چه تواناییهایی را به دست خواهند آورد.
اگر از منظر بازاریابی اشتغال برای فارغالتحصیلان دانشگاهی هم به مسأله نظر شود، کاربردی کردن فلسفه با ایجاد شغل برای فارغالتحصیلان این رشته پیوند میخورد؛ به این صورت که با کاربردی کردن این رشته تحصیلی، زمینه برای پیدایش فرصتهای شغلی در جامعه برای این دسته از افراد مهیاتر خواهد شد. در این طرز تلقی، فیلسوفی به معنای نوعی حرفه اجتماعی تلقی میشود که به واسطه آن بخشی از نیازهای جامعه برآورده خواهد شد.
در پارادایم کلاسیک غالب بر فلسفه در کشور ما که عمدتاً با داشتن دغدغههای متافیزیکی یکسان انگاشته میشود، تفلسف نوعی پرداختن به دلمشغلههای شخصی تعبیر میشود و فیلسوف رفتهرفته از فضای جامعه فاصله گرفته و در سلوک فلسفی خویش طی طریق میکند. روشن است که در چنین نگاهی، کاربردی کردن فلسفه بهدشواری و حداکثر در دامنهای محدود قابل تعریف خواهد بود و تا از این پارادایم کلاسیک خارج نشویم، ضرورت کاربردی کردن آن را درنخواهیم یافت. آموزش فلسفه در دانشگاه با این تلقی سنتی که تفلسف را نوعی دلمشغولی خصوصی میداند، سازگار نیست. دانشگاهها با هزینههای هنگفتی اداره میشوند و بودجههای آموزشی و پژوهشی آنقدر نامحدود نیست که بتوان ارضای تمام دلمشغلههای شخصی افراد را برآورده ساخت. توجه به این امر بهویژه برای کشورهای در حال توسعه از ضرورت مضاعف برخوردار است.
به این ترتیب برای کاربردی کردن فلسفه نیازمند بازنگری در سیاستهای آموزشی و پژوهشی فلسفه در کشور هستیم. فلسفه کاربردی و زیرشاخههای آن دامنه ثابت و بدون تغییری ندارند که بر اساس آن گمان کنیم صرفاً محدود به حوزهها و موضوعات مطرحشده در دیگر آکادمیهای جهان است. ما حتی میتوانیم از فلسفه اسلامی کاربردی سخن بگوییم. در این میان آنچه اهمیت دارد، مشخص کردن هدف از آموزش فلسفه به دانشجویان و برنامهریزی مشخص برای رسیدن به آن هدف از طریق آموزش فلسفه است.
گسترش فلسفه کاربردی نیازمند تغییر نگرش در آموزش فلسفه است. عدم توجه به این مسأله موجب میشود که این جریان به صورت کلیشهای در کشور مطرح شود و حتی مباحثی در فلسفه کاربردی در کشور مطرح شود که هیچ کاربردی نداشته باشد. اجازه دهید برای روشن شدن مطلب، مثالی را ذکر کنیم؛ نشریه بینالمللی فلسفه کاربردی تاکنون هفت ویژهنامه منتشر کرده است که عناوین آن عبارتند از: سقط جنین، حقوق حیوانات، قماربازی، دروغ، تروریسم، شکنجه و سیاست خارجی آمریکا. نگاهی به این عناوین نشاندهنده رویکرد کاملاً کاربردی به موضوعات درنظر گرفتهشده است. اما پُرواضح است که پرداختن به موضوع سیاست خارجی آمریکا یا تروریسم کاملاً متناسب با نیاز جامعه آمریکایی گزینش شده است.
به همین دلیل در پرداختن به موضوعاتی که برای جامعه ما کاربردی باشد، باید با دقت بیشتری دست به گزینش زد؛ مثلاً شاید موضوعاتی مانند سقط جنین یا بهمرگی و نظایر آن بیش از آنکه در جامعه ما کاربرد داشته باشد، به مشکلات و نیاز جوامع دیگر مربوط باشد، یا درست است که محیط زیست و پرداختن به آن مسألهای جهانی است، اما شاید در جامعه ما پرداختن به اخلاق فقیر و غنی کاربردیتر از اخلاق محیط زیست باشد. طراحی فلسفه کاربردی در هر یک از شاخههای فلسفه میتواند حاصل تلفیقی از ضرورتهای جهانی و ضرورتهای محلی باشد. معیار گزینش موضوعات یا مسائل در فلسفه کاربردی، اهمیت داشتن مسائل در هر دو عرصه نظر و عمل است. بنابراین در گزینش مسائل و موضوعات در فلسفه کاربردی میتوان خلاقانه و با نگاهی گزینشی عمل کرد. توجه به این نکته ضروری است که فلسفه کاربردی به هیچ رو دامنه ثابت و تغییرناپذیری ندارد و بسته به ضرورتهای مختلف، موضوعات و مسائل آن میتواند تغییر کند؛ چنانکه امروزه بحث از اخلاق بردهداری را نمیتوان در قلمرو اخلاق کاربردی قرار داد، اما بحث از حقوق حیوانات در میان مباحث اخلاق کاربردی معاصر قرار میگیرد.
اگرچه گسترش رویکرد کاربردی به فلسفه ضرورتاً به معنای اشتغالزایی برای فارغالتحصیلان این رشته نخواهد بود، اما اگر نیازسنجی مناسبی در طراحی برنامههای فلسفه کاربردی صورت پذیرد، یقیناً فرآیند اشتغال برای فارغالتحصیلان این رشته را تسهیل خواهد کرد. علاوه بر این، اگر از منظر بومیسازی علم هم ـکه مدتی است در کشور ما مطرح شده استـ به فلسفه کاربردی نگریسته شود، این جریان میتواند در راستای بومیسازی علم تفسیر شود.
* عضو هیات علمی دانشگاه بينالمللي امام خميني
نظر شما