۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۴۰
کد خبر: 406197

اگر بخواهیم سنّت نقد را در سیره­ علمی و عملی جهان اسلام و به خصوص ایران بعد از اسلام جستجو کنیم، از جمله ریشه­ هایی که در پسِ این سنّت ارزشمند خواهیم یافت، سیره ­علمی و عملی پیشوایان اسلام و نوعِ آموزه­ ها و اندیشه­ های ایشان است.

سنت نقد در جهان اسلام

به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری شبستان، نقد که یکی از انواع فعالیت­ها و تعاملات علمی محسوب می­گردد که معمولا آن­ها را در شش دسته­ی «تتبّع، تحقیق، نقد، دفاع، گفتگو و مذاکره» طبقه­بندی می­کنند. از باب «تُعرف الأشیاء بأضدادها بل بأغیارها»، نامناسب نیست به پنج امر دیگر اشاره شود تا ماهیت نقد بیش ­از ­پیش روشن گردد. تتبّع عموماً کشف حق از راه پی­گیری پژوهش­های پیش از این انجام شده، است. تحقیق طرح سوالی مشخّص و پی­گیری پاسخ آن به شیوه­ی رایج و آکادمیک می­باشد. دفاع مربوط به مراحل پس از طرح یک ادّعاست که وقتی با انتقاد روبرو شد، اگر نقد وارده را وارد ندانست، به دفاع از خود بپردازد که در واقع می­توان دفاع را «نقدِ نقد» دانست. و امّا گفت­و­گو و مذاکره که بیش­تر به ساحت عمل مربوط می­شوند و برای به نتیجه رسیدن تصمیم­گیری برای یک مقوله­ی اجرائی به کار می­روند. امّا نقد چنان که در کتب لغت بیان گشته؛ سره کردن و ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام است. (فرهنگ عمید، حسن عمید، امیرکبیر، ص1167) و در پی کشف اشکال از یک اندیشه و سخن، به شکل­های مختلف بیان می­شود. البتّه شاید آن­چه در روزگار ما از نقد فهمیده می­شود با معنای صحیح آن اندک تفاوت­هایی داشته باشد که ریشه­ی آن را باید در انواع نقد جست­و­جو نمود که در پی به آن خواهیم پرداخت. امّا آن­چه گفتنش در آغاز کلام، ضروری به نظر می­رسد همان تفکیک میان نقد با مفاهیمی همچون اعتراض، مخالفت، تخریب، معارضه و عناد است. طبعاً هر یک از این مفاهیم بارِ نظری و عملی متفاوتی داشته و از انواع متفاوتی از اختلاف­ها حکایت می­کند. امّا آن­چه از این میان سهمِ نقد است، پرداختن به نوعی اختلاف است که با غایت اصلاح و ترمیم صورت گرفته و در پی کشف یا احقاق حقّی صورت می­پذیرد.

 

ابعاد و انواع نقد

اوّلین ابعادی که برای نقد به نظر رسیده و ستون­های خیمه ­ی آن را تشکیل می­دهند همان «نقدکننده»، «نقدشونده» و «خود نقد» است. و طبعاً بنا به این­که هر یک از این سه عنصر چه­گونه بوده و چه شرایطی داشته باشند، فرایند نقد و نتیجه­ای که از آن گرفته می­شود متفاوت خواهد بود. برای مثال، گاهی رابطه­ی مستقیم و مشخّصی میان نقدکننده و نقدشونده برقرار است، یعنی نقدشونده یک فرد یا اندیشه­ی یک فرد مشخّص است که از قبل مورد شناخت نقدکننده بوده و به نیّت او نقد مطرح می­شود. مانند سلسله نقدهایی که دو متفکّر شناخته­شده در جراید نسبت به هم منتشر می­کنند یا اندیشمندی به­طور مشخّص کتاب معیّنی را با دقّت نقد می­کند. ولی گاهی نقدکننده در حال نقد اندیشه­ای است که خود اطّلاع از قائلان آن ندارد یا فرد خاصّی از قائلان آن اندیشه را مدّ نظر ندارد. چنان که حتّی گاهی یک مولّف، حین بررسی یک سخن، به اندیشه­های معارض اشاره کرده و بر آن نقد می­کند، فارغ از این­که فرد به­خصوصی که قائل به آن اندیشه باشد، در نظر داشته باشد. و یا گاهی فرآیند نقد، نه به صورت یک طرفه، بلکه به شکل دیالکتیکی و مجموعه­ای از نقدها و پاسخ­ها در می­آید، که گاهی به آن «مناظره یا مباحثه» می­گویند. و چنین مباحثات مکتوب به­خصوص در گذشته بیش­تر با واسطه و پیگیری یک واسطه انجام می­پذیرفته است. چنان که برای مثال، طلبه­ی رندی، شعری از عطّار نیشابوری را برای شرح نزد یکی از دو عالم عارف؛ سیّداحمد کربلایی و شیخ محمّدحسین اصفهانی برده و بعد از گرفتن شرح، آن را نزد دیگری برده و نظر او را جویا می­شود، و نقد بزرگوار دوم را بر شرح اوّل می­گیرد و به همین ترتیب چندین بار این کار را ادامه می­دهد که حاصلش مجموعه مباحثات کتبی این دو عالم نامدار در باب معنای شعر عطّار گشته است. و یا در همین سال­های اخیر، مجموعه مکاتباتی میان علّامه طباطبایی و آیت­الله دکتر مهدی حائری یزدی در باب نسبت گزاره ­های «سالبه­ ی محصّله» و «موجبه­ ی معدوله» و اختلاف دیدگاه این دو بزرگوار و نقدشان بر هم با تلاش و واسطه­گری آقای دکتر مهدی محقّق داماد صورت پذیرفته و منتشر گشته است. و چنین فعالیّت­هایی به خصوص در سطح عالمان درجه­ی اوّل عالَم اندیشه، بسیار مغتنم و اندک بوده و معمولا به معنای واقعی کلمه «نقد» صورت می­پذیرفته است. چرا که وقتی نقدکننده و نقدشونده هر دو خالی از عُجب و خودپسندی بوده و جرأت اقرار به خطا را داشته و حقیقت برایشان از هرچیز مهم­تر باشد، گفت­و­گویشان مفید و منتج به نتیجه­ای معقول خواهد گشت.

 

اهمیّت نقد و توجّه به آن در فرهنگ اسلام و پیشوایان آن

شاید اگر بخواهیم سنّت نقد را در سیره­ ی علمی و عملی جهان اسلام و به خصوص ایران بعد از اسلام جست­و­جو کنیم، از جمله ریشه­ هایی که در پسِ این سنّت ارزشمند خواهیم یافت، سیره ­ی علمی و عملی پیشوایان اسلام و نوعِ آموزه­ ها و اندیشه­ های ایشان باشد. با جست­و­جو در سیره­ی حضرت رسول(ص) و امامان شیعه(ع) هرچه بیش­تر ترغیب به نقد و طرح سوال را می­یابیم، اثری از إسکات و نهی در این امور پیدا نمی­کنیم. و این ترغیب و توصیه به نقد، هم در ساحت عمل، اجتماع و سیاست دیده می­شود و هم در ساحت نظر، علم و روابط شخصی. از باب جلوگیری از اطاله­ی کلام، تنها به چند مورد از این نمونه­ها اشاره می­کنیم که ریشه­های سنّت نقد در عالَم اسلام و اندیشه­ی دانشمندان اسلامی را نشان داده باشیم. برای نمونه می­توان به عبارت کوتاه ولی بسیار پرمعنی از حضرت صادق(ع) اشاره کرد، که می فرمایند: «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي»( الكافي، ج2، ص639، باب من يجب مصادقته و مصاحبته)؛ بهترین برادران من کسی است که عیب­های مرا به من هدیه بدهد. و در این عبارت می­بینیم که بیان عیب و اصلاح­گری کسی نسبت دیگری که می­توان آن را یکی از انواع مهم نقد دانست، در بیان حضرت صادق با تعبیر «هدیه» معرّفی می­شود. همچنین در مورد سیره­ی حضرت علی(ع) استاد مطهری می­گوید: «على عليه السلام نه تنها حق انتقاد را از ديگران نمى‏گرفت بلكه ترغيب مى‏كرد كه از من انتقاد كنيد، مى‏فرمود: لا تخالطونى بالمصانعة و لاتظنوا بى‏استثقالًا فى حق قيل لى (نهج­البلاغه، خطبه214). على عليه السلام نه تنها دهانها را نمى‏دوخت و حق انتقاد را به بهانه سلب امنيت و به بهانه اخلالگرى سلب نمى‏كرد، بلكه دعوت به انتقاد مى‏كرد. على به بهانه عدم بيعت آنان كه بيعت نكردند و يا به بهانه تمرّد و خروج خوارج از اطاعت او و يا به بهانه اينكه خوارج به شخص او توهين مى‏كردند و او را خارج از دين معرفى مى‏كردند، حتى حقوق و سهم بيت المال آنها را قطع نكرد تا چه رسد كه امنيت جانى يا مالى آنها را سلب كند.»(يادداشت‏ها، ج‏1، ص : 94 و ج‏2، ص:163). این­ها تنها نمونه­ هایی است از آموزه­های مکرّر پیشوایان اسلام و شیعه که پیوران خود را به نقدکردن و نقدشدن، ترغیب نموده و بیان می­دارند که رمز اوّلا اصلاح و ثانیا پیش­رفت، در نقد است که کارش تبدیل جهل مرکّب به جهل بسیط بوده یا فرد را نسبت به جهلی بسیط، تذکّر و توجّه می­دهد.

 

گونه­ ها و شیوه­های نقد در سنّت اسلامی

نقد در سنّت تفکّر اسلامی، به شکل­های مختلف صورت می­پذیرفته. در مدارس مختلف که اساساً تربیت­شوندگان از ابتدا، عادت به «مباحثه» داده شده و تمرین نقد می­کردند به این نحو که دو یا سه دانش­پژوه بر سر درس آن را روز نشسته و یکی همان درس را ارائه کرده و از آن دفاع می­نموده و یک یا دو نفر دیگر، بر ارائه و مطالب فرد ارائه­کننده، نقد و اشکال وارد می­کرده­اند و به این نحو از ابتدا هم جرأت نقد کردن و هم نقد شدن را پیدا می­نموده­اند. امّا در سطوح بالاتر نیز، چه در ساحت عمل و چه در ساحت نظر، چه میان افراد یک صِنف اعمّ از علما، دانشمندان، سیاست­مداران، ادیبان، هنرمندان و... و چه میان افرادی از صِنف­های مختلف این سنّت پای­برجا بوده و صورت می­پذیرفته است. امّا در فضای علمی نیز، عموماً نقدهای مکتوب به صورت سوال و جواب، حاشیه و تعلیقه­نویسی، ردّیه­نویسی بوده است. و امّا نقدهای شفاهی در قالب مناظره و مباحثه میان افراد هم­شأن و یا در سر درس، نقد و انتقاد میان استاد و شاگرد برقرار می­شده است. در این باب به یک نمونه­ی جالب اشاره می­کنیم که نقدی از یک شاگرد بر استاد خود مطرح شده و استاد نپذیرفته، ولی پس از فوت به خواب یا رویای شاگردش آمده و اشکال شاگرد را وارد دانسته و پذیرفته است؛ جناب استاد صدوقی سها ماجرا را این­گونه نقل می­نماید: «ظاهرا آقای حسن­زاده(حفظه الله) اگر اشتباه نکنم از فاضل تونی نقل کرده­اند و فاضل هم از آقا میرزا هاشم اشکوری نقل نموده­است که شاگرد برتر آقا محمّدرضا است، که یک عبارتی در تمهید هست که ظاهرا آقا محمّدرضا آن را غُفِلَت می­خوانده و آقا میرزا هاشم اشکوری آن را عُقِلَت قرائت می­نموده­است، یا برعکس، درست یادم نیست. به­هر­حال یکی عبارت را عُقِلَت و یکی غُفِلَت می­خوانده­است. آقا محمّدرضا که از دنیا می رود، همان اوایل بعد از فوت، به خواب آقا میرزا هاشم می­آید و می­فرماید: آقای میرزا­! حق با شما بود، من آمدم اینجا و متوجه شدم که شما عبارت را درست می­خوانید.»(مصاحبه در باب حکمای اربعه با منوچهر صدوقی­سها، نشریه پنجره؛ش:1۶1).

امّا پس از شیوه ­های نقد، لازم است به نکته­ی مهمی در باب انواع و گونه­ های نقد اشاره شود و آن این­که به یک معنی می­توان نقدها را به نقدهای «برهانی» و نقدهای«جدلی» تقسیم نمود. و تفاوت این دو را نیز می­توان در تفاوت خودِ برهان و جدل جست­و­جو نمود. جدل معمولا مبتنی بر مقبولات طرف مقابل و جهت إسکات خصم می­باشد که نوعی رقابت و حتّی گاهی دشمنی پنهان در آن نهفته است و غایتش برتری و غلبه است. به همین دلیل و به خاطر کیفیت شیوه و غایت چنین نقدی، کار به جایی می­رسد که هدف، وسیله را توجیه نموده و برخی اهل اندیشه و متکلّمین –به خصوص برخی متکلّمین اهل سنّت- می­گویند: برای غلبه در نقد و بحث و مناظره، در دفاع از اندیشه­های دینی، اگر لازم بود به دروغ هم متمسّک شویم، اشکالی بر آن نیست. در حالی که نقد برهانی، نقدی است که همچون برهان، اوّلا مبتنی بر امور یقینی است، ثانیا در پی کشف حق بوده و نتیجه تابع دلیل است و نه برعکس، ثالثا روش آن تنها استدلال عقلی و منطقی است و هرگونه روش غیر منطقی در آن مردود شمرده می­شود. و شاید اگر چنین نقدهایی امروزه کم­تر دیده می­شود، به دلیل رواج نقدهای جدلی است که افراد درستی نتیجه­ای را از قبل پیش­فرض گرفته و در اثبات آن به هر طریق ممکن و پاسخ ناقدان به هر طریق ممکن همّت می­گمارند و سنّت نقد برهانی کم­تر مورد توجّه و استفاده قرار می­گیرد.

 

خودانتقادی و ادب نقد در سنّت اسلامی

از نکات مهمّی که حق­گرائی اهل علم در سنّت اسلامی خود را نشان داده و حق بر خود ترجیح می­یافته، جایی بوده که فردی پس از مدّت­ها به اشتباه بودنِ اندیشه­ی پیشین یا تالیف پیشین خود واقف گشته و بر ردّ و نقد سخن خود، دست به کار شده و به سخن و نوشتن می­پردازد. خودانتقادی که به معنای یکی شدنِ نقدکننده و نقدشونده است و در واقع ساحتی از انسان، ساحت دیگرش را نقد می­کند گاهی در ادبیات دینی ما با عنوان محاسبه­ی نفس نیز معرّفی گشته است. و یا گاهی ادب نقد، خود مهم­تر از نقد می­شده است. چنان که از علما و بزرگان شنیده­ایم که سابق اگر شاگردی قصد نقد سخن استادش را داشت، می­گفت سهوالقلم است یا من مطلب را نفهمیده­ام. و گاهی شاگردان یک مکتب، اگر در نقد اساتید آن مکتب کمی تند می­شده اند، نه تنها از نقد بلکه از درس هم منصرف شده و به تادیب خود می­پرداختند. چنان که ماجرای معروفی را که بنده از آقای صدوقی­سها شنیدم گواه بر این مطلب است که جناب آیت­الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی در حال تدریس کفایة­الحکمة اثر آخوند خراسانی بوده است که در جایی، به مطلبی رسیده و می­گوید: «هذا وهمٌ»؛ این سخن آخوند وهم است. کمی بعد، ایشان می­گوید بنده چه حق داشتم در مورد استادم و سخن استادم چنین بگویم، و درسشان را به خاطر این عبارت، تعطیل می­کنند. و این نشان از آن دارد که نقد در نزد اهل علم و ایمان، بر خلاف آن­چه امروزه مرسوم بوده و به نقد شهره است، ابزاری برای کشف حق و در جهت مخالف هوای نفس بوده است.

 

توجّه به نقد به عنوان مولّفه ­ای در تربیت کودک

از جمله نکات مهم دیگری که در اندیشه­ی اسلامی ما مورد توجّه است، ایجاد جرأت انتقاد و عدم تقلیدگرائی و پذیرش زودهنگام در فرزندان است، چنان که سیره­ی اهل علم چنین بوده که تا می­توانستند به قوّه­ی جست­و­جوگری و پرسش­گری کودکان و جوانان پر و بال داده و به این شکل روحیه­ی نقد را در آن­ها ایجاد و تقویت می­نمودند تا اوّلا به موجودی مقلّد و زودپذیرنده تبدیل نشوند، ثانیا به ابزار نقد به عنوان وسیله­ی رشد و پیش­رفتن مجهّز گردند. در این باب سخن را با نقل نکته­ای مهم از استاد مطهری، به پایان می­بریم؛ «يكى از مسائل مهم در باب تربيت كودك كه به قوه عاقله او مربوط مى‏شود اين است كه قوه انتقاد يعنى تشخيص خوب و بد او را بيدار كنيم، مخصوصاً در مقابل مظاهر جديد كه نه مانند بعضى خشك مغزان با هر نویى مخالفت كند و نه هر حماقتى و جنايتى را به نام تجدد و مد روز بپذيرد.»( يادداشت‏ها، ج‏2، ص : 92)

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.