قدس آنلاین- تبریز: نویسندگان در فضای چهره‌محور ناشناخته مانده‌اند زیرا نویسندگان در کشورهایی شناخته می‌شوند که تفکر و اندیشه‌ محورِ جامعه باشد اما ایران کشور نویسنده محور نیست بلکه کشوری هنرپیشه محور است.

 ایران کشوری هنرپیشه‌محور یا نویسنده‌محور!

به گزارش قدس آنلاین از تبریز، محمد رمضانی متولد سال 1343 در تبریز است. تحصیلاتش را در مقطع فوق دیپلم در رشته علوم تربیتی و در مقطع لیسانس در رشته تئاتر انجام داده و سال‌هاست به عنوان نویسنده و فعال فرهنگی در شهر تبریز فعالیت دارد. او از سال 1364 وارد کارهای فرهنگی در زمینه داستان و رمان و نیز تئاتر و سینما شده، علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه برای کودکان و نوجوانان، فیلمنامه سریال «رسم شیدایی» را برای شبکه 2 و فیلمنامه سریال «کلفچه»را برای شبکه استانی را نوشته است.

برگزاری کلاس‌های داستان برای گروه‌های سنی مختلف از دیگر اقدامات محمد رمضانی به عنوان نویسنده‌ای موفق و پرکار است.

هفته کتاب وقت خوبی است برای شنیدن حرف‌ها و درد و دل‌های نویسنده‌ای که بیش از سه دهه با زمینه‌سازی و آموزش نسل‌های مختلف، در راه اعتلای فرهنگ این مرز و بوم تلاش کرده است.

• آقای رمضانی، به عنوان یک نویسنده پرکار از فعالیت‌های ادبی اخیرتان بگویید.

در حال حاضر چهار جلد کتاب زیر چاپ دارم، «صندلی برای یه نفر و نصفی» در کانون پرورش فکری،«روزهای تولد» در انتشارات همشهری، «پرنده تنها بود» در انتشارات سروش و رمان «نفت می‌سوزد، آتش می‌سوزاند» در انتشارات سوره مهر.

• شما در سال‌های مختلف فعالیت‌تان با ناشران مختلف همکاری داشته‌اید؛ فضای نشر در سال‌های اخیر با قبل تفاوتی پیدا کرده است؟

مخاطبان رمان‌های من نوجوانان هستند، سال 88 با شکل‌گیری حرکتی تحت عنوان رمان نوجوان امروز در کانون پرورش فکری کودک و نوجوان فضای نشر برای رمان نویسان نوجوان بسیار تغییر کرد و این شکل ادبی روزهای خوبی سپری کرد. با گذشت پنج سال، در سال 92 با تغییر مدیریت کانون، این حرکت به تعطیلی و یا تعلیق کشیده شد و این روزها، فضای خوبی برای نشر رمان نوجوان وجود ندارد.

• همکاری با ناشران و پیداکردن ناشر برای مولفان کمتر شناخته شده چگونه است؟

اولین کتاب من سال 72 به چاپ رسید. در این مدت با انتشاراتی‌های خوب پایتخت همکاری داشته‌ام. فکر می‌کنم اگر ساکن تهران بودم، همان طور که دوستان نویسنده‌ای که در تهران دارم، با این که سال‌ها بعد از من آغاز به نوشتن کرده‌اند، به مدد پایتخت‌نشینی، اکنون حال و روزی بهتر از من دارند. به نظرم اگر سال 72 آغاز به نوشتن نمی‌کردم و امسال قدم در وادی نویسندگی می‌گذاشتم پیدا کردن ناشر خیلی سخت می‌شد.

در سال‌های اخیر ناشران توجهی به نویسندگان شناخته نشده ندارند. این مشکل برای تازه نفس‌های شهرستانی نسبت به نویسندگان نوپای تهرانی چند برابر است و گاه می‌شنوم ناشری در تهران و یا شهرستان از نویسنده‌ای هزینه چاپ کتابش را گرفته و بعد از چاپ کتاب‌ها را تحویل نویسنده داده که ببرد و بفروشد. گاه نیز ناشر کتاب را به طور شراکتی با نویسنده چاپ می‌کند، در بهترین مورد به تازگی شنیدم ناشر کتاب را چاپ کرده و 100 جلد از آن را به نویسنده به عنوان حق التالیف تحویل داده است. به نظرم نویسندگان جوانی که این روزها آغاز به نوشتن می‌کنند تا گرفتن حق‌التالیف از ناشران سال‌های سال زمان نیاز دارند.

• شما کتاب‌های مختلفی را روانه بازار کتاب و پیشخوان کتابفروشی‌ها کرده‌اید. وضعیت فعلی تیراژ کتاب‌های تازه منتشر شده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

تیراژ کتاب از زمانی که به یاد دارم روز به روز پایین‌تر آمده است، که این امر موجب بالا رفتن قیمت کتاب‌ها می‌شود. تیراژهای چند ده هزار جلدی اکنون دیگر یک افسانه است. البته در اقدامی بی‌نظیر کانون پرورش فکری در پروژه رمان نوجوان کتاب‌ها را با تیراژ 15 هزار جلدی در چاپ اول روانه بازار کرد. این روزها تیراژ کتاب‌های کودک و نوجوان به هزار و حتی گاه کمتر رسیده است. بالا رفتن قیمت کتاب نتیجه کم شدن تیراژ است. این فروش کتاب را نیز پایین می‌برد. البته کتابفروشی‌ها به بالا بودن قیمت کتاب بیشتر علاقه دارند، چرا که با فروش هر یک جلد در صد بیشتری درآمد کسب می‌کنند. تصور کنید کتابی چهارصد صفحه‌ای به قیمت چهار هزار تومان به فروش برسد. از این مبلغ کتاب‌فروش هزار و دویست تومان عایدش می‌شود، اما همان کتاب چهارصد صفحه‌ای اگر به قیمت 10 هزار تومان به چاپ رسیده باشد کتاب‌فروش سه هزار تومان درآمد کسب می‌کند. در هر حال باید به خاطر داشته باشیم فروش کتاب برای کتابفروشی‌ها بیشتر یک امر تجاری است نه فرهنگی.

• به نظر شما، پس از انتشار یک اثر چه عواملی به استقبال و فروش مطلوب یاری می‌رساند؟

در کشور ما حمایت دولتی بزرگ‌ترین عامل فروش یک کتاب در هر ژانری است. حمایت دولت، خرید کتاب توسط ناوگان هوایی، راه‌آهن، آموزش و پرورش، کتابخانه‌های مساجد و ده‌ها جای دیگر را به همراه دارد که شاید الان به یادم نیاید. در یک مورد، کتابی که مورد حمایت بخش دولتی بود، به قدری حمایت و خریداری شد که در طول شش ماه در برنامه‌های مختلف بنده 11 جلد از آن را به عنوان هدیه دریافت کردم. فکر می‌کنید کتابی پیدا می‌شود که قدرت رقابت با این کتاب در فروش را داشته باشد؟ این کتاب در سالی که مورد توجه بود به عنوان پرفروش‌ترین کتاب شناخته شد. کتابی که در دایره حمایت دولتی وارد نشود، باید از حمایت جریانات روشنفکری بهره بگیرد. کتابی که در هیچ یک از این دو دایره قرار نگیرد، موفقیتی در فروش کسب نخواهد کرد. جریانات روشنفکری توجهی به کتاب‌های کودک و نوجوان ندارند، در نهایت تنها راه موفقیت یک کتاب کودک و نوجوان کسب حمایت دولتی است.

• در مجموع، متولی معرفی کتاب‌های تازه منتشر شده کیست؟

هیچ قالبی برای معرفی کتاب‌های تازه منتشر شده وجود ندارد. کتاب‌هایی که مورد حمایت دولتی باشند، در صدا و سیما، نشریات و در هر برنامه و جریانی خریداری شده و نیز معرفی خواهند شد. جریانات روشنفکری نیز از امکانات محدود خود جهت معرفی کتاب‌هایی که هم سو با آنها باشد استفاده می‌کنند. متاسفانه سیستم و نظامی که به طور مساوی و بی طرف موظف به حمایت و معرفی از تمام کتاب‌ها باشد وجود ندارد.

• فکر می‌کنید اگر یک اثر از معرفی مطلوبی برخوردار شود، میزان اقبال عمومی نسبت به آن تفاوت محسوسی خواهد داشت یا معتقد هستید که اثر خوب خواننده خود را پیدا می‌کند؟

در شرایط فعلی محال است اثر خوب خواننده خود را پیدا کند، چون حمایت‌های غیرادبی شرایط را بسیار نامطلوب کرده است. حمایت‌های دولتی نیز موجب اقبال عمومی به یک اثر نمی‌شود، حمایت دولتی فقط با خرید خیره کننده کتاب اقبال کاذب به کتاب را سازمان دهی می‌کند. جریانات روشنفکری چون از کتاب‌های مورد نظر خود حمایت می‌کنند، اما قدرت خرید انبوه آنها را ندارند، تنها جریانی هستند که به نوعی اقبال عمومی را تحت تاثیر دارند.

• چرا نقش کتاب در زندگی مردم در حال کم رنگ شدن است؟

این امر در تمام کشورها به دلیل گسترش وسائل ارتباط جمعی و تغییر آنها از شکل نوشتاری به شکل تصویری دیده می‌شود، در ایران اما نبود رقابت واقعی، به دلیل حمایت‌های دولتی، وضع را خراب‌تر از کشورهای دیگر کرده است.

• با این اوصاف که گفتید، برای افزایش حضور کتاب در لایه‌های مختلف زندگی مردم چه باید کرد؟

قطع کامل حمایت دولتی از ناشران، کتاب‌ها و نویسندگان خاص می‌تواند جریان واقعی کتابخوانی را ایجاد کند. این امر اگر با کم کردن ممیزی همراه باشد، روز به روز توجه و علاقه بیشتری به خواندن کتاب در مردم به وجود خواهد آورد.

• شما جزو معدود نویسنده‌های کودک و نوجوان هستید که با مخاطبان ارتباط گسترده دارند. اما نویسنده‌ها و به طور خاص، نویسنده‌های حوزه کودک با کودکان ارتباط زیادی ندارند. برای حل این موضوع چه باید کرد؟

به نظرم این امر نیاز به یک شبکه اجتماعی یا دولتی دارد، شاید حتی ناشران بتوانند قدم پیش بگذارند و این ارتباط را سامان دهند. شنیده‌ام در کشورهای اروپایی کلوپ‌های خاصی است که طرفداران فلان نویسنده یا هنرمند می‌دانند آن نویسنده عصرها در آن کلوپ حضور دارد و برای دیدارش می‌روند. در هر حال این ارتباط از طریق نویسنده نمی‌تواند به وجود بیاید. در سال‌های گذشته، حرکت رمان نوجوان امروز این امکان را به نویسنده‌ها می‌داد که به طور محدود با مخاطبان آثار ارتباط داشته باشند، ولی خوب این پروژه نیز دیگر تعطیل شده است. نهادهای فرهنگی دولتی وقتی به فکر برگزاری نشستی فرهنگی ـ هنری باشند فقط و فقط یاد سینماگران می‌افتند و در این رابطه هم به کارگردان سفارش می‌کنند حتماً یکی دو بازیگر معروف را نیز در جلسه داشته باشد. در کل خدماتی که نهادهای فرهنگی به چهره‌های سینمایی می‌دهند هرگز حاضر نیستند کمتر از آن را به نویسنده یا هنرمند دیگر عرصه‌ها بدهند.

• چه کنیم که کودکانی کتابخوان داشته باشیم؟کتاب نخواندن گناه بزرگ‌ترهاست یا تنوع تکنولوژی یا تغییر فضای ذهنی کودکان؟

تنها یک قدم کافی است، «خودمان کتاب بخوانیم»! و اگر می‌خواهیم کودکانمان کتاب‌های خوب بخوانند خودمان باید کتاب‌های خوب را بشناسیم و بخوانیم. و البته تنوع تکنولوژی و تغییر فضای ذهنی کودکان را رد نمی‌کنم، ولی در کنار اینها وقتی والدین، معلمان و کوشندگان فرهنگی کتابخوانی نداریم، کودکان از چه کسی باید کتاب خواندن را یاد بگیرند؟

• تبریز، نام و آوازه بسیار دارد. نبض «کتاب» در شهر تبریز چگونه می‌زند؟

تبریز را همواره شهری فرهنگی نسبت به دیگر شهرهای کشور دیده‌ام. در گستره کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالانی که کتاب نمی‌خوانند همواره به کتابخوان‌های حرفه‌ای نیز برخورده‌ام. اما نبض کتاب این شهر نیز به مانند نبض کتاب کشور رو به مرگ می‌رود.

می‌توان گفت که امروزه هیچ شهری در مقایسه با تهران در حوزه نشر و کتاب حرفی برای گفتن ندارد. سیستم اشتباه مرکزگرایی عرصه را برای هر امری در هر شهری به نفع مرکز به شدت تنگ کرده است.

• حساب خواننده‌ها و ناشران از هم جداست. پس کودکان تبریزی چگونه با کتاب ارتباط دارند؟

به نظرم در تبریز برنامه‌ای جامع و مدون برای آشنا کردن کودکان با کتاب وجود ندارد، اگر هم برنامه‌هایی گهگاه اجرا می‌شود حالت کمی دارند، نه کیفی. به عنوان یک تلاشگر فرهنگی متاسفانه سال‌هاست می‌بینم مسئولان نهادهای فرهنگی شهر برنامه‌های زیربنایی را کنار گذاشته‌اند و به دنبال اموراتی می‌شوند که بتوانند در گزارش کار خود بنویسند و نیز در مطبوعات منعکس کنند. در این شرایط حتی اگر برنامه‌ای وجود داشته باشد با کمی دقت می‌بینیم هیچ تغییری را مدیریت نمی‌کند و هیچ عادتی را به وجود نمی‌آورد و در مورد کتاب‌های کودک و نوجوان در تبریز، نبود کتابفروشی‌های حرفه‌ای کودک نوجوان موجب قطع ارتباط کودکان و نوجوانان با کتاب شده است.

• چرا در شهر ما و به طور کلی در کشورمان، نویسندگان را نمی‌شناسند یا خیلی کم می‌شناسند؟

نویسندگان در کشورهایی شناخته می‌شوند که تفکر و اندیشه محور جامعه باشد. ایران کلاً کشور نویسنده محور نیست، کشوری هنرپیشه محور است. زمانی نیز اوج محوریت با فوتبالیست‌ها بود. نویسندگی امری فکری است و نویسنده، اندیشه‌ای برای بیان کردن دارد و به گمان در جو حاضر کشور، تمایل به شناخته شدن نویسنده‌ها وجود ندارد و به جای نویسنده‌ها تمایل به طرح و محوریت قشرهایی هست که بعد و وجه فکری خاصی ندارند و به راحتی قابل برنامه‌ریزی، پیش‌بینی و مدیریت هستند.

• در خاتمه پیشنهادی در خصوص هفته کتاب دارید؟ در همین هفته کتاب، چه باید کرد تا موجب تمرکز بر مبحث مطالعه شود؟

اگر بخواهیم فقط در همین هفته کتاب کاری بکنیم، مطمئن باشید به فکر کارهای روبنایی و زودگذر و ژورنالیستی هستیم. کارهایی که لازم است تا عادت (و نه تمرکز) بر مطالعه را به وجود بیاید اگر امروز شروع شود حداقل بیست سال بعد نتیجه خواهد داد. آیا حوصله کار کردن برای بیست سال بعد را دارید؟

محمد رمضانی نویسنده‌ای پرکار و موفق در حوزه کودک و نوجوان کشورمان است.

تاکنون 9 جلد کتاب از محمد رمضانی به چاپ رسیده است. کتاب «باغبان، ژنرال و عطر گل‏سرخ»سال 1373  در انتشارات سروش منتشر شد. کتاب «معجزه اشک ‏آبی» هم سال 1373 در انتشارات سوره مهر ( برگ سابق) منتشر شده است. «روز پرواز کبوتران» را انتشارات کوثر قلم در سال1381 چاپ شد. «ماجراهای شیرین از زندگی شیرین یک فرماندار» توسط نشر پیدایش در سال 1383 چاپ شد. کتاب «دست زدن ممنوع» را نشر تکا در سال 1387 چاپ کرد. «کلاغ‌ها مهربان هستند، مهربان و تنها» هم توسط انتشارات سروش در سال 1388 منتشر شد. کتاب «مردی با چوب‌های زیر بغل» در سال 1389 توسط نشر پیدایش به چاپ رسید. «پدرم خنده را به خانه می‌آورد» دیگر کتابی از من است که در انتشارات سروش در سال 1390 منتشر شد و در نهایت کتاب «الاکلنگ کودکی، ماشین هاچی کوچی» را کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1391 منتشر کرد.

او علاوه بر نگارش کتاب‌های مختلفی در حوزه تخصصی‌اش، فعالیت‌های گسترده ادبی دیگری هم داشته که از جمله آنها می‌توان به برگزاری کارگاه‌ها و کلاس‌های ادبی و داستان‌نویسی اشاره کرد. گفته‌های او به عنوان نویسنده‌ای سرشناس و در ارتباط تنگاتنگ با مخاطبان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

گفت‌وگو: فرینوش اکبرزاده

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.