قدس آنلاین/ صبا کریمی: سینمای قصه‌گو را شاید بتوان بارزترین ویژگی فیلمسازی رضا میرکریمی‌ قلمداد کرد که درخشان‌ترین آن در فیلم «یه حبه قند» نمود پیدا کرده است؛ سینمای داستان‌گویی که همیشه یک کاراکتر تنهای در خود فرو رفته دارد. از طاهره، شخصیت تنهای «به همین سادگی» و دایی کم‌حرف «یه حبه قند» گرفته تا یونس، راننده تاکسی ساکت و آرام «امروز» و حالا هم آقای عزیزی فیلم «دختر» با بازی فرهاد اصلانی.

دفاع تمام‌قد از نسل جوان

گویی ویژگی مشترک همه فیلم‌های میرکریمی‌ وجود یک شخصیت محوری و مرموز است که علی‌رغم حضور در دنیای بیرون و بودن در کنار خانواده، در تنهایی خویش غوطه‌ور است.

«دختر»، آخرین ساخته میرکریمی، ‌داستان پدر و دختری را روایت می‌کند که جایی در زندگیِ با یکدیگر به تقابل می‌رسند. آقای عزیزی که سرپرست بخش تعمیرات و نگهداری پالایشگاه آبادان است برای مراسم خواستگاری دختر بزرگش آماده می‌شود و ستاره دختر دیگرش در همان روز قصد سفر به تهران برای شرکت در جشن خداحافظی یکی از دوستان هم‌دانشگاهی‌اش را دارد.

پدر مردی سنتی و پایبند به چارچوب و قوانین خانواده نمایش داده شده است و به همان نسبت از خانواده‌اش انتظار دارد تا در راستای خواسته‌ها و قوانین او حرکت کنند. اما ستاره دختر کوچک خانواده سودای روزهای جوانی و بودن در کنار دوستانش را دارد و بدش نمی‌آید گاهی از قوانین پدر تخطی کند و همین، ماجراهایی را میان این پدر و دختر رقم می‌زند.

 

پدری که  متهم می‌شود

ستاره خودش را برای رفتن به مهمانی دوستش در تهران آماده می‌کند. فیلم با حضور چند دختر جوان در یک کافه آغاز می‌شود. به نظر می‌رسد دوربین بیش از حد روی آنها متوقف مانده است؛ تا جایی که هیاهو و سر و صدای آنها آزاردهنده می‌شود. فیلم قصه مشخصی ‌دارد؛ اختلافات و تفاوت نسل‌ها. اما به نظر می‌رسد تا نیمه‌های پایانی فیلم پدر بیشتر در نقش یک متهم ظاهر می‌شود و دلسوزی‌های او به حساب تعصبات و خودخواهی‌هایش گذاشته می‌شود که احتمالاً این نوع نگاه برای همراه‌کردن بیشتر نوجوانان با فیلم بوده است.

اما در یک نگاه می‌توان فیلم «دختر» را بیشتر فیلمی ‌پدرانه دانست که اتفاقاً به بسیاری از نگرانی‌ها و خواسته‌های پدر وقعی نهاده نمیشود و در اغلب سکانس‌ها وی را مردی بی‌احساس و منطق و فاقد حس همدردی با فرزندش می‌بینیم. حتی زمانی که پدر برای برگرداندن دخترش به آبادان شبانه رهسپار تهران می‌شود و آنجا هم دعوایی میان دختر و پدر شکل می‌گیرد، باز هم چهره مهربانی از پدر دیده نمی‌شود و این حس به بیننده القا نمی‌شود که باید به این پدر هم حق داد.

در مقابلِ آقای عزیزی، پدر دوست ستاره را با بازی شاهرخ فروتنیان می‌بینیم که به نظر روشنفکر و امروزی می‌آید و با فرزندش بسیار دوست و همراه است. دقیقاً فرهاد اصلانی نقطه مقابل او قرار می‌گیرد و نگرانی‌هایش زیاده از حد جلوه می‌کند که گویا نتیجه خوبی هم برایش نداشته است.

 از سویی دیگر، حضور مریلا زارعی در نقش عمه ستاره به عنوان نمادی از آینده دختر پذیرفتنی است. اما در دل این داستان، قصه دیگری درباره ازدواج عمه روایت می‌شود که ابتر می‌ماند و مخاطب نمی‌فهمد در سال‌های گذشته چه بر سر آنها آمده است. همچنین مشکلات امروز عمه وارد خط داستانی می‌شود که نه‌تنها کمکی به پیشبرد قصه نمی‌کند و گرهی را نمی‌گشاید بلکه ابهامات بسیاری پیرامون زندگی عمه ستاره و شوهرش را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. دقیقاً جایی که مخاطب هنوز درگیر کشمش پدر و دختر است، داستان سمت و سوی دیگری پیدا می‌کند و در نیمه پایانی فیلم رابطه پدر و خواهرش به متن کشیده شده و اصل ماجرا رسماً به حاشیه رانده می‌شود.

 

سکانس‌هایی کشدار و خسته‌کننده

فیلم در بعضی قسمت‌ها کشدار و خسته‌کننده می‌شود. سفر شبانه پدر از آبادان به تهران و نشان‌دادن لحظه به لحظه آن، تعلیق‌های بسیار در خانه عمه و سکانس‌های خسته‌کننده‌ای که در پی معمایی‌کردن حضور ستاره است و اینکه او امشب کجاست و چرا به خانه عمه برنمی‌گردد، بیش از حد کشدار شده است و مخاطب را خسته می‌کند. این در حالی است که حال و هوای کل فیلم به مخاطب می‌فهماند که با داستانی خطی روبه‌روست که بعید است اتفاق عجیبی در آن رخ دهد.

نکته دیگری که در فیلم وجود دارد و باید برای آن به دنبال پاسخ بود، ارتباط میان شغل پدر و خط داستانی فیلم است. فیلم سکانس‌هایی طولانی و البته تصویرهایی زیبا از پالایشگاه دارد و در آن بر مسؤولیت فنی پدر در پالایشگاه تأکید می‌شود. ولی مشخص نیست این همه تصویر از تأسیسات نفتی و پالایشگاهی به غیر از خوشایند حامی مالی فیلم به چه درد داستان می‌خورد؟ نشان‌دادن مشغله‌های ذهنی و کاری پدر در هر شغل دیگری هم ممکن بود و جای آن داشت که نویسنده و کارگردان برای این شغل خاص در دل داستان دلیل و منطقی پیش‌بینی می‌کرد.

 

دفاع از نسل جوان

با این حال به نظر می‌رسد فیلم سینمایی «دختر» به مذاق قشر نوجوان و جوان بسیار خوش آید زیرا کارگردان دفاع تمام‌قدی از حقوق و آزادی آنها کرده و در مقابل، پدر را با تمام نگرانی‌ها و دلسوزی‌هایش به محاق رانده است. داستان علی‌رغم اینکه از ابتدا تا انتهایش برای مخاطب قابل حدس و گمان است، گره‌افکنی و گره‌گشایی‌هایی قابل پیش‌بینی دارد و تعلیق‌ها چندان قوی نیست. اما به دلیل بازی قابل تأمل و روان فرهاد اصلانی که به خوبی توانسته نقش پدری نگران را بازی کند و البته نقش‌آفرینی خوب ماهور الوند و مریلا زارعی که در کنار فراز و فرودهای داستانی، تصویرها و لوکیشن‌هایی که از پالایشگاه و بندر و... دارد، می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند و می‌توان آن را فیلمی‌ جوان‌پسند و چه‌بسا نوجوانانه قلمداد کرد که دست‌کم می‌تواند دقایقی والدین را به تأمل در رفتار خود با فرزندانشان وادار کند. اما اینکه چقدر توانسته حس نگرانی و پدر بودن را برای نوجوانان روشن کند، جای سؤال دارد.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.