۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۳
کد خبر: 412895

سیدمحمد سادات اخوی

گفتند: «حرم! ...» به یاد «ایوان» تو ام

 

 ۱ـ بست بالا: خشکسالی نقل «ابوالحسن علی‌بن عیسی هَکّاری (مشهور به «اِربِلی» ـ درگذشته به سال ۶۲۹ قمری)» در کتاب «کشفُ‌الغُمَّه فی معرِفَه‌الائمه»: ـ (ادامة متن عهدنامة مأمون) از سوی خداوند، اسلام، دین مردم شد... و از میان مردم، کسانی را به فرستاده‌گی خود برگزید... تا راهنمای مردم به سوی خدا باشند... و نخستین پیامبر، مژدة آخرین پیامبر را گفت...

... و پیامبران، پیامبر پیشین‌شان را تصدیق می‌کردند... تا سرانجام که مقام پیامبری به محمد مصطفی(ص)، رسید... پس از دیرزمانی که پیامبری نرسیده... و دین رو به فراموشی رفته... و «وَحی»ای شنیده نشده بود... در حالی که قیامت نیز نزدیک می‌شد... (ناتمام). / از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 137ـ با تلخیص و بازنویسی.

 

2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (108)

امروز، سومین سالیه که چند روز مونده به ماه «مُحَرَّم»، خودروی شخصی‌ش رو برمی‌داره و راه می‌افته به گشت و گذار... نمی‌دونه از کدوم خیابون به کدوم خیابون می‌ره و مقصدش معلوم نیست... شب‌ها از یه جای شهر شروع می‌کنه و با سرعت کم، خیابون به خیابون و کوچه به کوچه می‌گرده... انگار همه‌جای زمین پُر می‌شه از «پرچم»های عزا و «سیاهی»های سوگ امام‌حسین(ع)... نوجوون‌ها و جوون‌های قد و نیم‌قد ـ بالای سکوها و داربست‌ها ـ مشغول آماده‌کردن خیمه‌های عزاداری‌ن... گاهی توقف می‌کنه و پیاده می‌شه و بعد از احوال‌پرسی با جوون‌هایی که سرگرم کارن، دستی به موهای سپیدش می‌کشه و ـ از صندوق عقب خودروش ـ چند بسته از غذاهای گرمی رو که همسرش پخته و بسته‌بندی کرده بیرون می‌کشه و (بعد از تعارف) می‌گه: «نوش‌جون‌تون... این‌ غذاها نذر پسرِ جوون‌مرگمه... که سه سال پیش خادم هیئت محله‌مون بود... سکته کرد... الهی خدا برای پدر و مادر، حفظ‌تون کنه».  / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة604ـ «رَیّان‌بن شَبیب» گفته است: (ادامه) در دیدارم که نخستین روز از ماه مُحَرَّم، با «امام‌رضا(ع)» داشتم، امام اشاره به اهمیت ماه مُحَرَّم در زمان جاهلی کرد و فرمود: « (ادامه)... ای پسر شَبیب!... آسمان‌های هفت‌گانه و زمین‌ها به خاطر شهادت او (سیدالشهدا) گریستند... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی.

 

3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (108)

کیسة وسایلش رو به دست گرفته و از درِ خروجی «صحن آزادی» بیرون می‌ره تا به خونه‌ش بره... شب و تاریکی، حریف نورافکن‌های بزرگ بیرون صحن نشده‌ن اما باز گوشه و کنار، جاهای «تاریک»ی پیدا می‌شن که نیمه‌شب رو پتوی خواب‌شون کرده‌ن و پناه بعضی از زائران خسته شده‌ن... مرد «خادم»، راهش رو می‌گیره و می‌ره تا ورودی «صحن جامع رضوی»... کنار سر درِ ورودی صحن جامع، صدای زمزمة آروم کسی، قدم‌هاش رو سست می‌کنه. می‌ایسته... نمی‌تونه حرکتی بکنه... کلمه‌های مرد میون‌سالی که به تاریکی پناه برده و از دلِ تاریکی با «امام‌رضا(ع)» دردِ دل می‌کنه، غم رو به ابروهای مرد «خادم» گره می‌زنن... سرفه‌ای می‌کنه تا مرد زائر، متوجه حضورش بشه... بعد هم آروم جلو می‌ره و دستی روی شونة مرد زائر می‌ذاره... بی‌اون که به صورتش نگاه کنه، می‌گه: «پاشو مرد!... قرض و قوله، سگِ کی باشه که زائر این درگاه رو به زانو دربیاره... پاشو برو تو!... دلت قرص باشه به لطف آقا!».

 

4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (52)

اگر سر را بر سنگ‌های برآمده از چهارچوب «در» گذاشته‌ام... اگر چنین بی‌خود و بداحوال... «پَر» جان را به نسیم آستان سپرده‌ام... اگر بار سکوتم را زیر «طاق ایوان» به زمین گذاشته‌ام... از بی‌پناهی است... «پرستو» ـ جز طاق ایوان نجف ـ کجا آشیانه بسازد؟! / در زیارت‌نامة «امام‌رضا(ع)» گفته شده است: «خدای من!... علی(ع) از سوی تو، والاترین مراقب و پناه‌دهندة مردمان شد...». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 825.

 

5ـ بست پایین: دوگانه‌های طبع شوق

 

*** خیاط

از «پارچه»ها زد و شده دشمن دل/ آمد به حرم... برون کشد سوزنِ دل

با آن که لباس دیگران، «نو» کرده/ کرده‌ست لباس مُندَرِس بر تن دل!

 

*** بلندپرواز

با «پول کلان» قرضی، آدم شده بود!/ با آن همه «قِسط» شادی‌اش «غم» شده بود

... با لطف «تو» جانِ تازه آمد به تنش/ با بار «نزول»، پشت او خم شده بود.

 

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.