۱۱ مهر ۱۳۹۵ - ۱۶:۳۲
کد خبر: 461017

قدس آنلاین/ مجید تربت زاده : پیش از تقویم ها ، آسمان ، زمین ، هوا و در و دیوار شهرها ، چند روزی است که پیشاپیش بوی «محرّم » گرفته اند. «شهرها» که می گویم منظورم همه جور شهری است ، از شهرهای کوچک و دور افتاده بگیرید تا کلانشهرهای جهان حقیقی و البته بیشتر از این ، در و دیوار شهرها و گروههای مجازی و شبکه های اجتماعی ، رسیدن محرّم را عزا گرفته اند.

گهواره خالی ، قُنداقه خونین...

بهانه «گزارش از شخص» امروز هم بهانه خبری است. خبری که بیشتر از 1400 سال است هر ساله ، داغ و آتشین از راه می رسد و حرارتش جان و دل مان را می سوزاند. خبری که نه می سوزد و نه حرارتش ، سرِ سرد شدن دارد و خدا می داند تا کی و کجا این حرارت شیرین با ما و دلهایمان خواهد بود. بگذارید مُحرّم 1437 را با شاعر پیشکسوت آیینی «احد ده بزرگی» آغاز کنیم که شعر عاشورایی ، پس از انقلاب ، بخشی از هویت و بالندگی اش را مدیون تلاشهای سی و چند ساله اوست. کسی که دست بسیاری از شاعران جوان پس از انقلاب را در دست های پربرکت «شعر عاشورایی» گذاشت و آنها را روانه فردایی روشن کرد.

آجیل، انجیر، شعر و داستان

آن قدیم ها «ده بزرگ» جایی میان گچساران و نور آباد بود. هرچند بعید می دانم امروز کسی پیدا بشود که بتواند مکانی به این اسم را به شما نشان بدهد اما خاندان «ده بزرگی» و سرشناس ترین شان یعنی «احد ده بزرگی» را دستِ کم مردم شیراز خوب می شناسند. از دروازه قرآن که که کمی پایین تر بروید، می رسید به بنای امام زاده علی بن حمزه. «احد ده بزرگی» سال 1328 به قول خودش زیر گنبد و گلدسته همین امام زاده به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود. البته نه از آن کشاورزهایی که همه دنیایشان به زمین ، زراعت و آب و خاک خلاصه بشود. او و برادرش شاید تنها آدمهای با سواد منطقه خودشان بودند. زندگی شان به جز کشت و زرع پیوند خورده بود با شاهنامه، مثنوی های مولانا، بوستان و گلستان و دیوان حافظ. خستگی کار کشاورزی را با دورهمی هایی در می کردند که با شعر خوانی و داستان خوانی همراه بود. مردم محل که جمع می شدند. اول سینی های آجیل ، انجیر، گندم برشته و... می آمد وسط و پس از آن نوبت به شعر و داستان می رسید. کودکی و نوجوانی «احد» پُر بود از این دورهمی های فرهنگی که البته «احد» شیرینی و ملاحت شعرها و داستانها را بیشتر از شیرینی انجیر و نمک آجیل ها به خاطر می سپرد.

ذوقش با کتک خوردن شکوفا شد!

شش سال بیشتر نداشت اما مثل خیلی از کودکان دیگر ، مُحرّم که می رسید ،عشقِ هیأت ، عزاداری و عَلَم برداشتن می زد به سرش. فرقی که با همسن و سالانش داشت ذوق و قریحه شعری بود که به قول خودش با یکبار کتک خوردن شکوفا شد!

یکی از شب های مُحرّم شاید شب تاسوعا یا عاشورا ، از غیبت پدر و مادر استفاده کرد، تنها روشنایی خانه را که فانوس دریایی کوچکی بود توی یک طَبَق  روی سرش گذاشت ، همسن و سالهایش را جمع کرد و «حسین...حسین » گویان توی کوچه ها راه افتاد. بچه محل های تُخس اما دو کوچه پایین تر کمین کرده بودند. روی سرشان ریختند، طبق و فانوس را شکستند و کتک مفصلی هم به «احد» زدند. دسته عزاداران فانوس دریایی پراکنده شدند و «احد» ماند و دوستش «حسین». توی راه برگشت به قول شاعرها « یک حس شیرین مرموز» در وجودش جریان پیدا کرد. دوست نداشت هم چراغ خاموش برگردد و هم بی سروصدا. چراغ را نمی شد کاری کرد اما... تا به خودش آمد دید دارد با صدای بلند نخستین شعرش را می خواند: «گهواره خالی ، قنداقه خونین ، لایی لایی از سفر برگشته اصغر...» . کودکی که حتی هنوز الفبا را درست نمی دانست ، بعدها شاعر بزرگ آیینی کشور شد و شعر کودکانه که انگار از جایی الهام شده بود ، نوحه معروفی شد که امروز هم پس از 60 سال نوحه خوانها آن را می خوانند.

از مدرسه تا دانشگاه

سال اول ابتدایی را می خواند که پدرش در زندگی بد آورد. زندگی سخت شد و «احد» درس را برای کار کردن کنار گذاشت و شاگرد کفاشی شد. 9 یا 10 ساله بود که ابتدا با درس های حوزوی آشنا شد و باز فیلش یاد هندوستان کرد. در «اکابر» یا همان نهضت سواد آموزی در پایه اول ثبت نام کرد. یک هفته بعد نشسته بود سر کلاس پنجمی ها! کار سخت ، کلاس های اکابر و بعد هم مدرسه علیمه «باباخان» همه با هم همراه شدند تا «احد» نه تحصیلات آکادمیک و نه دروس حوزوی را به آخر نرساند. به جای همه اینها تا دلتان بخواهد کتاب می خواند. در وانفسای بی پولی دو ریال جور می کرد و بابت کرایه کتاب به کتابفروشی «رعنایی» می داد و یک هفته بعد دو ریال دیگر و کتاب دیگر. زیر وبم های زندگی که تمام شد «احد» در تأسیسات جهانگردی آن زمان استخدام شد و چون سر پرشوری داشت خیلی زود نماینده کارکنان شدو نخستین اعتصاب را راه انداخت. ماجرای اعتصاب همزمان شد با جشن های 2500 ساله شیراز و اخراج «احد». مدتی بعد به عنوان کارگر ساده در دانشگاه مشغول به کار شد و خیلی زود انجمن اسلامی کارکنان دانشگاه را با کمک دیگران تأسیس کرد.

وقتی رسماً شاعر شد

همه این سالها «شعر» همراهش بود. می سرود و می نوشت اما مبارزات سیاسی پیش از انقلاب و فعالیت های سالهای نخست پیروزی انقلاب ، راه انداختن حفاظت و حراست در دانشگاه شیراز ، به عهده گرفتن کارهای اداری، خدماتی و اجرایی در دانشگاه و سپس درگیری با منافقین و تلاش برای بیرون آوردن دانشگاه از چنگ آنان ، شاعر شدنش را انگار به تأخیر انداخت. وقتی دانشگاه شیراز دست دانشجویان خط امام«ره» افتاد، دکتر معین را به عنوان رئیس دانشگاه انتخاب کردند و کلید تشکیل «جهاد دانشگاهی» در شیراز زده شد. پس از آن شاخه هنری شکل گرفت و انجمن شعر متولد شد. «احد ده بزرگی» با کمک حسن همایونفر حرکت شعر و شاعری را در این انجمن سرعت بخشیدند. قدمهای نخست برای شکل گیری تشکل ها ،مسابقات و برنامه های هنری در شیراز و سپس سایر مناطق کشور در همین زمان برداشته شد.

شب شعر عاشورا

سال 64 شیراز شده بود مرکز بسیاری از رویدادهای هنری پس از انقلاب. جرقه «شب شعر عاشورا» نخستین بار در ذهن جوان های هیأتی شیراز زده شد. چرا برای همه چیز «شب شعر» داریم اما برای اما حسین (ع) نه ؟ «عبدالحسین فرهنگ» ایده اش را با شاعری به نام «حسین همافر» در میان می گذارد و او نیز چون می داند برای شعر آیینی تنها شاعر بودن مهم نیست « احد ده بزرگی» را معرفی می کند که با همه جوانی اش بسرعت تبدیل به نفر اول و مرکزیت فکری «شب شعر عاشورا» می شود. همه بضاعت مالی این تشکیلات نوپا کمک های خیران است و پشتوانه فکری اش هم چند شاعر توانا و البته شور و اشتیاق «احد ده بزرگی» .شب شعری که نخستین بار با مدیریت هیأتی دربرگزار شد ، امروز به همت «ده بزرگی» به ستاد و تشکیلات منظمی تبدیل شده است که این روزها خود را برای برگزاری سی و یکمین شب شعر عاشورایی آماده می کند.

با پای پیاده

در رباعی و دوبیتی بسیار تواناست. قصیده را خوب می سراید و در غزل هم بیش و کم توانمند است... در اشعارش بسادگی با مخاطب ارتباط برقرار می کند و اشعارش از پیچیدگی های کلامی و شعری خالیست.... کارکرد شعر آیینی و نوحه را بخوبی می شناسد و علاوه بر آن به سرود نیز علاقمند است... اینها را در توصیف توانایی های شاعری او گفته اند. اما بگذارید خلاصه کنیم که به قول «افشین علا» : بزرگترین توفیق «ده بزرگی» گره خوردن نام او با نام امام حسین(ع) است. بنیانگذار « شب شعر عاشورا» هر چه دارد از برکت نام مبارک اباعبدالله است و این را توی 30 سال گذشته با شور و شوقش نشان داده است. شور وشوقی که هر ساله دبیر «شب شعر» را وا می داشت با پای برهنه به استقبال شاعرانی برود که برای سرودن و شنیدن از اهل بیت(ع) می آمدند.

       

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۱۵:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۳
    0 0
    لازم به ذکر است گهواره خالی قنداق خونی سروده زنده یاد حاج محمود سیفی میباشد و همینطور تعدادیکری از اشعار مرحوم سیفی که احد ده بزرگی به نام خودش معرفی کرده کتمان حقیقت چه سودی دارد نمیدانم مدح اهلبیت بادروغ چه کار