کربلا درس هرچیزی باشد، باز کربلاست و شهادت حضرت و یارانش در یک کلام، درس «تعامل سازنده!» و «بازی برد-برد» نبود. آقای سروش محلاتی! بازی برد-برد که «کربلا» نمی‌خواهد.

آیا امام حسین(ع) می‌خواست دست در دست یزید بگذارد؟!

به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری تسنیم، پرداختن به کربلا با هدف توجیه بازی برد-برد، البته مطلب جدیدی نیست. پیش‌تر هم کسانی تلاش کرده‌اند که چیزهائی مبتنی بر بزرگواری امام(ع) و در نتیجه «دست دادن امام(ع) با عمر سعد» طرح کنند و به این نحو برای مذاکره، توجیه شرعی بتراشند. اخیراً هم جناب سروش محلّاتی در شب ششم محرم، ضمن تکرار ادعای «مذاکره» امام حسین(ع) با عمربن‌سعد(لعنةالله علیه)، دلایلی برای این مدعا ذکر کرده‌اند که پرداختن به آنها، خالی از فایده نیست.

ادعای اول جناب سروش محلاتی:
آقای محلاتی گفته‌اند از نظر تاریخی «قطعی» است که امام(ع) ملاقات‌هائی با عمرسعد داشته‌اند.
ایشان همچنین افزوده‌اند که صحبت‌های امام و عمرسعد تا پاسی از شب طول کشیده.
ضمناً تصریح کرده‌اند که همراهان امام(ع) و عمر سعد، صدای این گفتگو را نمی‌شنیدند و گفتگو بصورت نجوا بوده.
و همچنین گفته‌اند: از نامه‌ای که عمر سعد به ابن‌زیاد نوشته، می‌شود مفاد گفتگوهای فیمابین امام و عمرسعد را حدس زد.
 

پاسخ ادعای اول:
همانطور که جناب محلاتی اذعان کرده‌اند، محتوای گفتگوی امام(ع) و عمربن‌سعد(با استناد به منابع آقای سروش محلاتی) مشخص نیست و در همان منابع مورد استناد جناب محلاتی، آمده که "کسان بی‌آنکه چیزی شنیده باشند یا دانسته باشند [درباب محتوای این گفتگو]،  چنین می‌گفتند و میانشان رواج یافته بود". البته دلیل این حرف‌زدن‌های نادانسته، ادعاهای عمر سعد بود که در نامه‌ی وی به ابن زیاد نیز مذکور است. متن نامه‌ای که گفته می‌شود عمرسعد پس از گفتگو با امام(ع) برای ابن‌زیاد نوشته، چنین است:"اما بعد؛ خدای متعال آتش جنگ را خاموش کرد و سخن را یکی کرد و کار امّت را به سازش کشانید. اینک حسین(ع) متعهّد می‌شود به همان جائی که بوده مراجعت کند یا به یکی از سرحدّات پناهنده شود و مانند یکی از مسلمانان زیست نماید و موظّف به انجام قوانین معموله باشد و یا پیش یزید رفته، دست در دست وی بگذارد تا او، خود تصمیم بگیرد و من خیال می‌کنم تعهّد حسین، مورد خرسندی تو[است] و به صلاح امّت تمام می‌شود."

خلاف فرمایش آقای محلاتی، مسئله این نیست که آیا علما نوشتن چنین نامه‌ای از جانب عمر سعد را تایید می‌کنند یا نه! بلکه دو مسئله دیگر مطرح است:
اول اینکه آیا آنچه عمرسعد به امام(ع) نسبت داده، واقعیت دارد؟

دوم اینکه آیا گفتگوی امام(ع) و عمرسعد(لعنةالله علیه)، مذاکره به معنای مورد ادعای آقای سروش محلاتی بوده یا نه.

و اما این گفتگو چگونه رخ داده؟ طبق نقل طبری از ابی‌مخنف(که آقای محلاتی از آنجا نقل قول کرده‌اند) هانی‌بن‌ثبیت حضرمی که هنگام شهادت حضرت حاضر بوده گوید: عمر سعد با حدود بیست سوار آمد و حسین[ع] نیز با همانند آن بیامد و چون به هم رسیدند، حسین به یاران خویش گفت دور شوند؛ عمر سعد نیز با یاران خویش چنین گفت.

[همان راوی] گوید: از آنها دور شدیم چندان که صدا و سخنشان را نمی‌شنیدیم... پس از آن هرکدام با یارانشان سوی اردوگاه خویش بازگشتند و کسان درباره‌ی آنچه میان‌شان رفته بود به پندار سخن کردند[و] پنداشتند که حسین[ع] به عمربن‌سعد گفته بود "با من پیش یزیدبن‌معاویه بیا و دو اردو را به‌جای می‌گذاریم".

ابی‌مخنف(که منبع دسته اول این نقل‌هاست) از دیگران، مانندعقبة‌بن‌سمعان نیز نقل می‌کند که امام(ع) کلمه‌ای راجع به «راه سومی که عمرسعد به امام نسبت داده»، نفرموده‌اند.
بهرحال عمرسعد(لعنةالله علیه)، برای نقل وقایع کربلا، منبع موثقی نیست و نامه‌ی وی به ابن‌زیاد نیز نمی‌تواند مرجعی برای آنچه میان امام(ع) و او رد و بدل شده، باشد.
بعلاوه، قول صریح امام(ع) در روز عاشوراء نیز، راه را بر آنچه به ایشان نسبت داده می‌شود، بسته‌است-که در پاسخ ادعای دوم، به آن خواهیم پرداخت.
 

ادعای دوم آقای سروش محلاتی:
ادعای دیگر ایشان این است که چون مفاد این نامه و اذعان به ملاقات امام(ع) با عمرسعد، در مکتوبات علمای پیشین آمده، پس این امر تأییدی بر مذاکره‌ی بین امام و عمرسعد است!
و باز افزوده‌اند: این تحلیل که گفته می‌شود «امام(ع) ملاقات کرده‌اند نه مذاکره، و اخطار و موعظه اخلاقی داده‌اند»؛ شاهد تاریخی ندارد، بلکه شاهد عکس هم دارد.
و نهایتاً نتیجه گرفته‌اند که فقها باید استقلال خود را حفظ کنند!
 

پاسخ ادعای دوم:
اولاً این‌که عمرسعد در نامه به ابن‌زیاد چه نوشته، اصلاً مورد بحث نیست! بحث اینجاست که آیا امام(ع) آنچه را که عمر سعد به ایشان نسبت داده، فرموده‌اند؛ یا نفرموده‌اند. اینکه علما نامه‌ی عمر سعد به ابن‌زیاد را نقل کرده‌اند، دلیل بر تأیید ادعای عمرسعد و نسبت‌هائی که به امام(ع) داده، نیست!

آقای سروش محلاتی احتمالا می‌دانند که قول و فعل و تقریر معصوم است که منبع استنباط است، نه قول عمربن‌سعد(لعنةالله علیه) یا نقل او از امام(ع)؛ مگر اینکه آقای سروش محلاتی مدعی شوند که عمر سعد جزو راویان مورد وثوق شیعه است!

در ثانی، اینکه ایشان گفته‌اند: "می‌شود مفاد گفتگوی میان عمرسعد و امام(ع) را از نامه‌ی عمرسعد به ابن‌زیاد «حدس» زد"؛ هیچ وجهی ندارد. چرا که نه تنها آنچه حدس زده‌اند با عقاید مسلّم ما متعارض است، با عقل هم سازگار نیست. اگر بنا بود امام(ع) «دست در دست یزید بگذارند تا یزید رایش را بگوید»، اصل قیام امام(ع) بی‌وجه بود! بعلاوه مشخص نیست که آقای محلاتی چطور این حرف را به امام نسبت داده‌اند و از کجا گفته‌اند که:
"وقتی حضرت دید راهی برای برگشت نیست و نمی‌تواند آزادانه به کوفه برود، فرمودند: «به طریق شام حرکت می‌کنیم و نزد یزید می‌رویم.» چراکه امام می‌دانست یزید انعطاف پذیرتر از عبیدالله است و راحت‌تر می‌تواند با او کنار بیاید."

جلّ‌الخالق! واقعاً آیا آقای محلاتی بر آنند که امام(ع) یزید را از ابن‌زیاد منعطف‌تر می‌دانستند و برآن بودند که از شر ابن‌زیاد به رای یزید پناه برند؟ و آیا آقای محلاتی مدعی‌اند که امام بر آن بوده‌اند که می‌شود با یزید کنار آمد؟!
بر خلاف ادعای آقای محلاتی، امام(ع) به تصریح در روز عاشورا این ادعاها را رد می‌فرمایند:
لا وَاللّه ِلا أُعطیکُم بِیَدی إعطاءَ الذَّلیلِ وَلا أُفِرُّ فِرارَ العَبیدِ (به خدا سوگند، نه دست ذلّت و خواری به شما می‌دهم و نه چونان بردگان می‌گریزم. (مفید، الإرشاد، ص98)

مخلص کلام آنکه نامه‌ی عمر سعد به ابن زیاد(لعنةالله علیهما)، دلیل بر قول و فعل و تقریر معصوم نیست، کما اینکه در آن به امام(ع) نسبت دروغ داده‌شده. مفاد این نامه هم حجت نیست چرا که با قول صریح امام معصوم(ع) ناسازگار است. و حدس و گمان هم در این باب بی‌وجه است.

اما اینکه آقای محلاتی گفته‌اند که "امام(ع) «مذاکره» کرده‌اند و نه «ملاقات»، و اینکه امام(ع) اخطار دادند و موعظه اخلاقی فرموده‌اند، شاهدی ندارد بلکه عکسش شاهد دارد"، بی‌ربط است. بعلاوه ایشان بجای آوردن شاهدی برای آنچه گفته‌اند(که مفاد گفتگوی امام و عمرسعد است)، شواهدشان جهت اثبات «رخ دادن ملاقات» بوده. در یک کلام ایشان هیچ شاهدی نیاورده تا آنچه را به امام(ع) نسبت داده، تقویت کند بلکه همانطور که آمد، خلاف ادعای وی در همان منابع مورد استنادش بتصریح آمده‌است. پس شاید بهتر باشد ایشان خود را بیشتر به زحمت بیندازد و برای «اصل ادعا» شواهد جور کنند، یعنی شاهدی بتراشند تا نشان دهند که آنچه بین امام(ع) و عمرسعد گذشته، «مذاکره» و «بازی برد-برد» بوده یا نه؛ و الّا دلیل آوردن ایشان برای اینکه بین عمرسعد و امام(ع) ملاقاتی رخ داده، نه‌تنها به مدعای ایشان مربوط نیست بلکه اصلاً مورد اختلاف هم نیست. در یک کلام بحث بر سر این نیست که امام با عمرسعد گفتگو کرده‌اند یا نه، بحث اینجاست که آیا این گفتگو، همان «مذاکره» به معنای مصطلح امروزشان یعنی برد-برد بوده، یا «نصیحت و انذار» بوده‌است؟
 

نگاهی دوباره به آنچه آقای سروش محلاتی خواست و نشد:
آقای محلاتی در انتهای صحبت‌شان قول رئیس‌جمهور مبنی بر اینکه "کربلا درس مذاکره است" را آورده‌اند.  باید به ایشان یادآور شد که کربلا درس هرچیزی باشد، باز کربلاست و شهادت حضرت و یارانش در یک کلام، درس «تعامل سازنده!» و «بازی برد-برد» نبود. آقای سروش محلاتی! بازی برد-برد که «کربلا» نمی‌خواهد.

چه خوب است حضرتعالی بجای متهم کردن فقهاء عظام به محافظه‌کاری، کمی درباب آنچه ادعا می‌کنید، بیندیشید. آنچه انتظار داشتند و می‌خواستند-یعنی همان مذاکره، اجازه‌اش صادر و در سطح عالی-بین وزرای خارجه‌ی ایران و امریکا- انجام شد و «مذاکره» هم بود و نه «ملاقات» یا «انذار». چندین بار هم انجام شد. دیگر تکرار این مدّعا چه فایده‌ای دارد؟ اکنون وقت آن است که ببینیم آیا این مذاکرات مورد علاقه‌ی حضرات، نتیجه‌ای هم داشت یا باز بناست تهدید به جنگ شویم و تحریم‌های جدیدی علیه کشور وضع شود؟ بهتر نیست کمی از قول و فعل و تقریر معصوم بیاورید تا آن‌ها که مورد حمایت شمایند، غیر از مذاکره، مذاکره و باز هم مذاکره، قدری تشویق به «کار» شوند؟

نگاه کنید به:
الطبری،ابی‌جعفر محمدبن‌جریر، تاریخ الطبری: تاریخ  الأمم و الملوک، بیروت، بی‌تا، ج5، صفحه 409تا414.
ابومخنف، لوط‌بن‌یحیی، مقتل ابومخنف، ترجمه جواد سلیمانی، قم: موسسه امام خمینی، 1380، فصل ششم.
مفید، محمدبن‌محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم: الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1372، الجزء الثانی، صفحه 85 تا 98.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.