قدس آنلاین-مجید تربت زاده : عملیات شهادت طلبانه «بیت لید» در قلب سرزمین های اشغالی حتی اگر منجر به هلاکت 22 نظامی صهیونیست و زخمی شدن 108 نفر دیگر از آنان نمی شد باز هم برای «جنبش جهاد اسلامی فلسطین» و رهبر آن «فتحی شقاقی» یک پیروزی به شمار می رفت.

«فتحی شقاقی» ،دکترِ جهاد و شهادت بود

اینکه دو جهادگر فلسطینی از نوار غزه راه بیفتند و با وجود اینکه پیش از آن چند بار شناسایی و دستگیر شده اند بازهم از چند پست ایست و بازرسی بگذرند و خودشان را به تل آویو و مرکز مهم نظامی «بیت لید» که حتی شهروندان صهیونیست اجازه ورود به آن را نداشتند ، برسانند مسأله کم ارزشی نیست. اهمیت این عملیات وقتی روشن می شود که بدانیم نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی – اسحاق رابین – میزان خسارت های ناشی ازآن را برابر با حمله 30 جنگنده اعلام کرد. این عملیات آنقدر اسرائیلی ها را برآشفته کرد که اسحاق رابین در پیامی محرمانه به موساد ، دستور ترور رهبر جهاد اسلامی فلسطین را داد . واحد «قیصاریه» وابسته به «موساد» مدتها بود که «فتحی شقاقی» را در دمشق تحت نظر داشت و حالا باید نقشه ترور او را اجرایی می کرد. از آن سو «فتحی شقاقی» نیز می دانست تحت نظر است و  در دمشق امنیت بیشتری دارد پس حالا حالاها قصد بیرون رفتن از این شهر را نداشت.

زاده در آوارگی

سه سال بیشتر از شکست بزرگ اعراب در برابر اسرائیل نمی گذشت که در سال 1951 «فتحی ابراهیم عبدالعزیز الشقاقی» در اردوگاه «رَفَح» به دنیا آمد. پدرش کارگری ساده بود با زندگی ساده و فقیرانه که البته امامت جماعت روستای «زرنوقه» را هم به عهده داشت. «ابراهیم» پیش از اینکه به 17 سالگی برسد ، در دوران دبیرستان به فعالیت های سیاسی علاقمند شد. سالهای دهه 60 میلادی «جمال عبدالناصر» و پدیده «ناصریسم» همه شور و عشق جوانهای عرب را به خودش اختصاص داده بود. «ابراهیم» هم از طرفداران پروپاقرص جمال عبد الناصر بود و با الهام از افکار او همراه با همسن و سالهایش یک تشکل سیاسی را راه انداخت. تشکل دانش آموزی چندان دوام نیافت و با موانعی که سر راهش ایجاد کردند ، منحل شد. یکی دو سال بعد هم با شکست جمال عبدالناصر ، انگار کاخ رؤیاهای سیاسی «ابراهیم»  فرو ریخت. مدتی را در شوک و بلاتکلیفی این شکست گذراند. با یال و کوپالی که او از «جمال عبدالناصر» و آموزه هایش در ذهن خود ساخته بود هرگز تصور نمی کرد، قهرمان و اسطوره سیاسی اش شکست خوردنی باشد. بعدها در باره این ماجرا نوشت: « این شکست مسیر حرکت جوانی را که خواستار آزادی و بازگشت به وطن اشغالی اش بود ، تغییر داد، زیرا برای من قابل تحمل نبود که شخصیتی چون عبدالناصر شکست بخورد».

دنیای جدید «شقاقی»

اگر کتاب «نشانه های راه» - سید قطب- به دستش نرسیده بود خدا می داند شکست و فروپاشی «ناصریسم» چه بر سر اندیشه و آینده سیاسی ابراهیم جوان می آورد. خودش معتقد است این کتاب نخستین جرقه های تأسیس «جنبش جهاد اسلامی» را در ذهنش روشن کرد.اگرچه هنوز ایده بلند پروازانه و خامی بود اما «ابراهیم» را به تلاش برای آینده ای بهتر وا می داشت. سال 1968 در کرانه باختری وارد دانشگاه «بیرزیت» شد و دو سال بعد به عنوان دبیر ریاضی به مدرسه ای در بیت المقدس فرستاده شد. ضربه روحی ناشی از شکست چند سال پیش را فراموش کرده بود و با وجود اختلاف و تنش میان نیروهای مختلف فلسطینی با تشکل های ملی و برخی سازمانهای چپ همکاری می کرد. سال 1974 به مصر رفت و در دانشگاه «الزقازیق» در رشته پزشکی مشغول به تحصیل شد. مصر، الزقازیق و زندگی دانشجویی را می شود مهمترین دوره و عامل در شکل گیری افکار و شخصیت سیاسی «فتحی شقاقی» به حساب آورد. ایده تشکیل «جنبش جهاد اسلامی» حالا یک ایده خام و حاصل رؤیاپردازی های نوجوانی پرشور نبود. سالها مطالعه و فعالیت سیاسی از «ابراهیم» و همفکرانش در مصر ، دانشجویان و مبارزانی ساخته بود که قصد داشتند به دور از اختلاف و فلسفه بافی های سیاسی رایج ، یک جنبش عملگرای اسلامی را برای نجات فلسطین پایه گذاری کنند.

تقاص عشق به امام«ره»

از دانشگاه به عنوان پزشک کودکان فارغ التحصیل شد. اما در این سالها تنها در رشته تخصصی اش درس نخوانده بود. مطالعه و بررسی نهضت های مختلف آزادیبخش جهان ، دقت در افکار اندیشمندان مسلمان و زیر نظر داشتن رویدادهای مهم جهان و منطقه سبب شده بود پزشکی به مشغله دوم «ابراهیم» تبدیل شود. نخستین هسته های دانشجویی «جنبش جهاد اسلامی» را در مصر راه اندازی کرده بود و کم کم داشت خودش را به عنوان یک مبارز سیاسی صاحب اندیشه به جهان معرفی می کرد. حواسش بیشتر از همه به انقلاب اسلامی ایران و نحوه رهبری امام خمینی«ره» بود و چند ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که کتاب « خمینی ، راه حل اسلامی و تنها جایگزین» را نوشت و عشق و علاقه اش را به اندیشه های امام«ره» به نمایش گذاشت. این کتاب نخستین کتابی بود که پیرامون انقلاب اسلامی در جهان منتشر می شد. البته «فتحی شقاقی» مدتی بعد، تقاص رونمایی از علاقه به امام و انقلاب اسلامی را با چند ماه زندانی شدن در مصر پس داد.

رمز پیروزی را «وحدت» می دانست

حکومت مصر که متوجه افکار و فعالیت هایش شده بود در سال 1980 ، آقای دکتر را به جرم تلاش برای تأسیس سازمان «جنبش جهاد اسلامی» دستگیر ، چند ماهی زندانی و سپس از مصر اخراج کرد. دشمن یکجورهایی سبب خیر شد زیرا «فتحی شقاقی» به سر زمین های اشغالی بازگشت و فرصتی پیدا کرد تا فعالیت «جنبش جهاد اسلامی» را در غزه و کرانه باختری گسترش بدهد. آقای دکتر در بیمارستان «ویکتوریا» بیت المقدس مشغول به کار بود اما در کنارش به کادر سازی و برگزاری آموزشهای عقیدتی و نظامی برای نیروهایش مشغول بود. موفق به دیدار با امام«ره» شده و پس آن اعلام کرده بود: هرچند از ابتدا به جهاد مسلحانه برای نجات فلسطین اعتقاد داشتم اما پس از دیدار با امام«ره» ایمان من به این مسأله افزایش پیدا کرد. البته همه آموخته های «شقاقی» از امام«ره» و انقلاب اسلامی به اینها خلاصه نمی شد. او رمز «وحدت» را نیز از امام«ره» آموخته بود و برای همین در منش مبارزاتی خودش به اتحاد میان شیعه و سنی و وحدت و همدلی با همه گروههای مبارز و حتی مسیحیان فلسطین سخت اعتقاد داشت. از سوی دیگر پس از برخواستن نخستین زمزمه های سازش از سوی برخی گروههای فلسطینی و شکل گیری پیمانهای مشکوک با رژیم صهیونیستی «فتحی شقاقی» هشدارها را نسبت به روند سازش و آثار و نتایج آن آغاز کرد.

جهاد در تبعید

اسحاق رابین او را خوب می شناخت. برای او ،دکتر فتحی شقاقی هم پزشک سرشناسی بود و هم مبارزی خطرناک به شما ر می رفت. چند بار در بیت المقدس دستگیر و زندانی شده بود . آخرین بارش سال 1986 بود که به 4 سال زندان قطعی و 5 سال حبس تعلیقی محکوم شد. سال 1988 هم حوصله «رابین» سر رفته بود و شخصاً دستور تبعید او را به جنوب لبنان داده بود. تبعید و دوری از فلسطین برای کسی که در آوارگی به دنیا آمده بود و در غربت به مبارزاتش ادامه داده بود مشکلی در رهبری کردن قیام ایجاد نمی کرد. او در تبعید هم رهبری با نفوذ و توانا بود و ارتباطش با نیروهای مبارز فلسطینی قطع نمی شد. ضمن اینکه بعدها امکان سفر به کشورهای دیگر و پیپگیری اهداف مبارزه در سرزمین های دیگر را نیز پیدا کرد.

قربانی تروریسم دولتی

... آتشی که عملیات متهورانه «بیت لید» در سال 1995 به جان صهیونیستها انداخت را انگار تنها «تروریسم دولتی»  اسرائیلی ها می توانست خاموش کند. «موساد» برای زدن ردّ «فتحی شقاقی» در سوریه به زمان زیادی نیاز نداشت. عملیات ترور با یافتن محل زندگی اش می توانست انجام شود اما اسرائیلی ها از عصبانیت سوریه و واکنش هایش وحشت داشتند برای همین بازهم منتظر ماندند. شاید بشود او را ربود. دکتر فتحی شقاقی می دانست تحت نظر است برای همین با گذرنامه و نام جعلی سوریه را به مقصد لیبی ترک کرد تا قذافی را مجاب کند دست از اخراج پناهندگان فلسطینی بردارد. ابتدا به جزیره «مالت» رفت تا رد گم کرده باشد. نزدیک بود موفق شود اما در آخرین لحظات جاسوس ها او را شناسایی کردند... ربودنش در «مالت» امکانپذیر نبود بنابراین دستور آتش صادر شد... شب از هتل بیرون آمد... فکر کرد صهیونیستها را پیچانده و حالا امنیت دارد...یک موتور سیکلت یاماها با دو سرنشین در تعقیبش بود. دکتر اما بیخیال وارد فروشگاه شد، خرید کرد و دوباره پیاده به سمت هتل راه افتاد...اسلحه تروریست ها صدا خفه کن داشت و کیسه ای که پوکه ها پس از شلیک بیرون نریزد...بنابراین کسی صدای شلیک گلوله را که به سر دکتر شلیک شد نشنید... هیچ اثری ار تروریست هابه جا نماند...خودشان سالها بعد در کتاب «نقطه بی بازگشت» به همه چیز این ترور اعتراف کردند. داغی که «فتحی شقاقی» با عملیات «بیت لید» و مبارزاتش بر دل صهیونیستها گذاشته بود اما با ترور او هم انگار بهبود نیافت. چون سه سال پیش متحدان جدیدشان یعنی تکفیری‌های «جبهه النصره» با حمله به اردوگاه «یرموک» در دمشق، مقبره کوچک او را ویران کردند به خیال اینکه شاید روح «رابین» را شاد کرده باشند.

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.