قدس آنلاین/ بهاره بختیاری: سواد درست و درمونی نداشتم تا مجبور بودم برای بدست آوردن مخارج زندگی در مغازه‌ای که پدرم برایمان به ارث گذاشته بود، کار کنم سر ماه حق و حقوقات خواهر و برادرم را دریافت کنم که خدایی ناکرده مال ناحق وارد زندگی‌ام نشود.

کلاهبرداری از جوان ساده‌دل با کد تلگرام

 هیچ موقع آن دوران یادم نمی‌رود که پدر و مادر خدابیامرزم چقدر به من اصرار می‌کردند حداقل چهار کلاسی درس بخوان، تا در آینده برای حساب و کتاب زندگی خودت دچار مشکل نشوی ولی من در آن دوران جوانی مغرور بودم، حرف حساب به گوشم نمی‌رفت.

اما چه کنم، از همان دوران لگد به بخت خودم زدم، اما از حق که نگذریم، بعد از ازدواج خدا رو شکر همسرم در تمام مراحل زندگی پشت و پناهم بود.

با همان درآمد اندک زندگیمان را می‌گذرانیدیم ولی از آنجایی که تمام دغدغه همسرم آینده بود که برای زندگی‌مان یک پس‌اندازی داشته باشیم، مدام اصرار می‌کرد، در ماه پولی را برای پس‌انداز ذخیره کنم ولی چون من اصلاً به آینده زندگی فکر نمی‌کردم، قبول کردن حرف او برایم کمی سخت بود.

اما او دلش می‌خواست، هر طور شده در این زمینه به حرفش گوش کنم، از خواهر بزرگترم خواست تا کمی من را راهنمایی کند، از آنجایی که دیگر در مقابل حرف‌های او و خواهرم نمی‌توانستم مقاومت به خرج دهم، قبول کردم در بانک نزدیک محل کارم، ماهانه مبلغی را پس‌انداز کنم.

چند ماهی از شروع پس‌انداز حسابم در بانک گذشت، تا اینکه بالاخره یک روز که سرم خیلی شلوغ بود و شاگردم رفته بود، نماز، فردی با من تماس گرفت و با یک نطق مودبانه شروع کرد به تبریک گفتن و من را به عنوان یک فرد خوش شانس که صاحب یک دستگاه ماشین چند میلیونی در بین چندین هزار نفر شده است، معرفی کرد من که با شنیدن این خبر متعجب شده بودم، نمی‌دانستم باید چه جوابی به آنها بدهم، فقط از آن مرد چرب زبان خواستم اجازه بدهد سرم که خلوت شد، به بانک بیایم تا ادامه ماجرای قرعه کشی را آنجا پیگیری کنم.

اما انگار که آنها برای آن جواب من از قبل نقشه کشیده بودند، خواستند که فقط چند لحظه صبر کنم و برای تکمیل اطلاعات و همانجا کدی برای گوشی من ارسال می‌شود را به آنها بدهم و چون آخر وقت است، فردا به بانک مراجعه کنم.

از شانس بد روزگار آن لحظه شاگردم کنارم نبود، من هم قدرت به تصمیم‌گیری در لحظه نداشتم، همانجا به خواسته آنها تن دادم. اما چون نمی‌دانستم از خوشحالی این خبر به چه کسی بگویم؟ منتظر بودم شاگردم بیاید زمانی که به مغازه آمد، خبر برنده شدنم را در بانک به او دادم اما او نیز مانند من از شنیدن خبر خوشحال نشد، گفت اگر دفعه بعدی با شما تماس گرفتند، اطلاعات شخصی‌ات را به آنها تلفنی نده، اما چون من فکر می‌کردم، او بچه است، از این مسایل چیزی سر درنمی‌آورد، دیگر به او چیزی نگفتم، هر چند که توی دلم با حرف‌ها خالی شده بود.

هر چه با خودم فکر کردم، دیدم همسرم از این موضوع باخبر نشود، بهتر است. چند روزی از این ماجرا گذشت ولی خبری از برنده شدنم در بانک بدستم نرسید. کم کم داشتم به حرف‌های شاگردم ایمان می‌آوردم که خواهرم زنگ زد و از اینکه خبر تصادفم را به او نداده بودم، ناراحت شد. بدون هیچ مقدمه‌ای گفت: اینقدر غریبه شده ایم، که باید خبر تصادفت را چند روز بعد به ما بدهی و شروع کرد به نصیحت و گفت: نباید بین خواهر و برادر چیزی پنهان بماند، من که فکر می‌کردم، خواهرم دارد شوخی می‌کند، صحبتش را جدی نگرفتم بعد از چند ساعت برادر هم تماس گرفت و همان صحبت‌های خواهرم را تکرار کرد، کم کم داشتم شک می‌کردم و از اینکه چرا افراد فامیل نگران حال من بودند، ترسی در دلم ایجاد شد ولی نمی‌دانستم چه پاسخی برای آن‌ها بدهم، تا اینکه در آخر همسرم نیز شروع کرد به ابراز ناراحتی و تصادف کردن و جریان گرفتن پول از فامیل چیست، چند لحظه هوش از سرم پرید، هیچ جوابی نداشتم به او بدهم، تلفن را قطع کردم، از یک طرف به دنبال این بودم که هر چه زودتر موضوع برنده شدنم را در بانک به همسرم بدهم و از سوی دیگر نمی‌دانستم چه کسی می‌خواهد با من شوخی کند، درگیر و داد این موضوعات بودم که همسرم به مغازه آمد از من خواست موضوع تصادفم و تقاضای پول از فامیل را برایش بازگو کنم، من هم که در شوک بودم، نمی‌دانستم به او چه بگویم، او به شدت از رفتارم رنجیده خاطر شده بود، مجبور شدم، تمام اتفاقات را برایش بازگو کنم، او که تمام اتفاقات پیش آمده را بدون دلیل نمی‌دانست، برای حل این ماجرا از من خواست به بانک برویم و از خود بانک اطلاعات برنده شدنم را بگیرم، زمانی که به آنجا رفتیم آن‌ها سریعاً این خبر را کذب اعلام کردند و برای پیگیری ماجرا ما را پیش پلیس فرستادند، آنجا و پس از بیان کل ماجرا، مأمور پلیس به ما گفت که هدف یک کلاهبرداری قرار گرفته‌ام و کد پنج رقمی در واقع که نرم افزار تلگرام من بوده و فرد کلاهبردار با این ترفند و با نصب راه‌اندازی تلگرام با شماره موبایل من به تمام افراد فامیل پیام داده و درخواست پول کرده و الان خدا می‌داند که چه مقدار از آنها پول گرفته است.

در تماس با خواهر و برادرم به صحت حرف‌های افسر پلیس رسیدم، پیامی از سوی من برای آن‌ها ارسال شده بود که در آن گفته شده بود تصادف کردم و نیاز شدید مالی دارم تا رضایت بگیرم. شماره حساب خودم هم مسدود است پس پول را به حساب دوستم بریزید و شماره کارت فرد کلاهبردار ارسال شده بود.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.