کمتر از ۲۰ روز دیگر، غیبتش ۱۴ هزار روزه می شود! توی این ۱۳ هزار و ۹۸۰ روز گذشته ، هربار که ماجرای ناپدید شدنش می خواست از حافظه مردم و یا تاریخ پاک شود، خبر، رخداد و جرقه ای در یک گوشه جهان سبب شده است نام امام موسی صدر بار دیگر نقل محافل خبری و غیر خبری شود.

۱۴ هزار روز ...

ایستگاه / مجید تربت زاده : کمتر از ۲۰ روز دیگر، غیبتش ۱۴ هزار روزه می شود! توی این ۱۳ هزار و ۹۸۰ روز گذشته، هربار که ماجرای ناپدید شدنش می خواست از حافظه مردم و یا تاریخ پاک شود، خبر، رخداد و جرقه ای در یک گوشه جهان سبب شده است نام امام موسی صدر بار دیگر نقل محافل خبری و غیر خبری شود. به جز شخصیت، خاطرات و آثاری که از او و فعالیت هایش برجای مانده و همواره نامش را در میان مسلمانان زنده نگه داشته است، جذابیت های داستان پیچیده و اسرار آمیز ربودن و ناپدید شدنش آنقدر هست که رسانه ها را وادار کند هر از چندی، زاویه جدیدی را در پرونده بسته نشدنی سرنوشت امام موسی صدر باز کرده و نگاه همه جهانیان را به خود معطوف کنند. «هانیبال قذافی»   فرزند دیکتاتور سابق لیبی دو روز پیش در اعترافات جدیدش مدعی شد «جلّود» -نخست وزیر و مرد شماره ۲ لیبی امام موسی صدر را ربوده و پدرش در این ماجرا دخالتی نداشته است... راستی این را هم اضافه کنم که ۴۵ سال پیش در چنین روزی امام موسی صدر به تهران آمد و با محمد رضا پهلوی دیدار و گفت و گو کرد!

نخستین دانشجوی روحانی

رهبر شیعیان لبنان بود اما ایرانی و  زاده ۱۳۰۷ در شهر قم. پدرش آیت الله سید صدر الدین صدر- همان مرجعی است که بعدها جانشین ایت الله شیخ عبدالکریم حائری پایه گذار حوزه علمیه قم شد. از ۱۵ سالگی وارد حوزه علمیه قم شد و دروس سطح، خارج و فلسفه را نزد بزرگترین استادان و عالمان آن روزگار قم و نجف گذراند. از دوستان و همدوره های تحصیلی او می توان آیت الله سید موسی شبیری زنجانی، شهید بهشتی، موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی و ... را نام برد. در کنار دروس حوزوی در دبیرستانهای آن زمان نیز درس خواند و سال ۱۳۲۹ به عنوان نخستین دانشجوی روحانی رشته «حقوق اقتصادی» وارد دانشگاه تهران و سه سال بعد فارغ التحصیل شد.

ایران

در ایران از سوی علامه طباطبایی مسؤولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» به او واگذار شده بود. وقتی هم برای تحصیل به حوزه علمیه نجف رفت  به عضویت هیأت امنای جمعیت «منتدی النشر» در آمد و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، سردبیری مجله تازه تاسیس «مکتب اسلام» را عهده دار شد. در آخرین سال حضور در قم، طرح بزرگ اصلاح نظام آموزشی حوزه های علمیه را با همفکری شهید بهشتی و آیت الله مکارم شیرازی به اجرا گذاشت.

چرا لبنان؟

تنها توصیه های ایت الله بروجردی، حکیم و آل یاسین نبود که «سید موسی صدر» را واداشت سال ۱۳۳۸ به لبنان هجرت کند. رهبر شیعیان لبنان سید عبدالحسین شرف الدین رحلت کرده و در وصیتنامه اش او را به عنوان جانشین معرفی کرده بود. شیعیان اگرچه در لبنان اکثریت داشتند اما هویت و انسجام آنان در طول سالهای گذشته دستخوش ضعف و سستی شده بود. علاوه بر این اسراییل آماده بلعیدن لبنان شده و خطرش برای  لبنان و مسلمانان به بالاترین حد ممکن رسیده بود. آن سالها تنها کسی که می توانست وضعیت شیعیان و روابط آنان را با سایر مردم لبنان سرو سامان ببخشد، سید موسی صدر و منش و دیدگاههای نوگرایانه اش بود. چیزی نزدیک به ۱۵ سال زمان لازم بود تا با تلاشهای پایان نیافتنی اش، فقر مادی و فرهنگی را با اجرای طرحهای مختلف از چهره شیعیان لبنان پاک کند. جنبش «امل» را راه بیندازد، جبهه مقاومت در برابر صهیونیسم را پایه گذاری کند و ...

پرچمدار گفت و گو

همه اش اینها نبود. هدف بزرگترش این بود که شیعیان لبنان را به سطحی همسان دیگر طوایف و گروههای لبنانی و نه برتر و بالاتر از دیگران برساند تا در تمام عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشورشان مشارکت داشته باشند. برای همین کارش را با شعار «گفت و گو، تفاهم و همزیستی» آغاز کرد و پرچمدار تقریب مذاهب و گفت و گوی ادیان در لبنان شد. راز موفقیت و محبوبیتش در میان همه لبنانی ها، تنها در سختکوشی اش نبود بلکه نوع برخورد او با  دیگران متفاوت از دیگر علمای زمان خودش بود. مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی گفته است:   

  «آدمی مثل آقاموسی را خدا گاهی عشقش می کشد خلق کند! آدمی که هم خوب می فهمد، هم خوب بیان می کند، هم منطق قوی دارد. بیان او سحر داشت. آدم ها را آرام می کرد. حتی دشمن هایش هم تأثیر می گرفتند. قیافه اش خوب بود. اندامش خوب بود. همه اش جاذبه بود. دافعه به نظر من هیچ رقمی نداشت. تنها چیزی که بود آزاد بودنش بود، اگر بشود این را به حساب دافعه گذاشت... همیشه فکرهای نو داشت و دنبالشان می کرد. عکسی از او نشان داده بودند به آیت الله خویی که «ببین، این شاگرد نورچشمی ات با زن های بی حجاب نشست و برخاست دارد...» .

از ایران رفت، ایرانی ماند

چه سالهای نخست هجرتش از ایران و چه سالهای پیروزی انقلاب و پس از آن، در کنار لبنان، ایران نیز دغدغه همیشگی اش بود. او بود که دست جوانان و شیعیان لبنانی را در دست انقلاب اسلامی ایران گذاشت و آنها را با امام «ره» آشنا کرد. . تابستان ۱۳۴۳ و بعد از دستگیری نخست امام «ره» به اروپا و سپس مصر رفت و واتیکان و الازهر را مجاب کرد برای آزادی امام «ره»، رژیم پهلوی را تحت فشار بگذارند. تغییر مکان تبعید ایشان از ترکیه به نجف نیز با همین روش امکانپذیر شد. امکان حضور جوانان انقلابی ایرانی را در لبنان فراهم کرد تا دوره های ـموزش نظامی را بگذرانند. سال ۱۳۵۰ با تقاضای مراجع وقت به تهران آمد، با شاه گفت و گو کرد تا برخی زندان سیاسی از جمله آیت الله هاشمی رفسنجانی چند روز بعد آزاد شوند. حمایت از انقلاب اسلامی ایران و امام «ره» تا یک هفته پیش از ربوده شدنش، زمانی که در گفت و گو با «لوموند» ایشان را تنها رهبر انقلاب اسلامی نامید ادامه داشت.

هرچه زودتر...

 اینطور نیست که ایران  در همین چند سال اخیر و با خبر های ضد و نقیض از شهادت یا زنده بودن امام موسی صدر پیگیر سرنوشت او  شده باشد. لیبی دومین کشوری است که پس از سوریه، جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت. نخست وزیرش «جلّود» که به دیار امام «ره» آمد، خیلی محکم و جدی به او گفتند: «شما باید هرچه زودتر مسأله اما موسی صدر را روشن کنید». حاکمان وقت لیبی که امام موسی صدر پس از دیدار با آنها ناپدید شده بود اما اهل لب باز کردن نبودند. همین لب باز نکردن ها به پیچیده تر شدن ماجرا کمک کرد. متهم ردیف اول از ابتدا «قذافی» بود و در تمام این سالها، هرچه ماجرای پشت پرده که افشا شد، هرچه زندانیان سیاسی آزاد شده لیبی گفتند، هرچه اعضای خانواده امام موسی صدر مطرح کردند، همه  گمانه زنی ها، راز گشایی ها و فاش گویی ها اگرچه اتهام های قذافی را سنگین تر کرد اما نتوانست قطعیت شهادت یا زنده بودن رهبر شیعیان لبنان را ثابت کند. حالا هم معلوم نیست آیا فرزند دیکتاتور لیبی واقعاً حرف تازه ای در باره شهادت یا زنده بودن ایشان دارد یا تنها می خواهد برای پدرش آبرو بخرد و گلیم خودش را از آب بکشد؟

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.