پس از پیروزی انقلاب اسلامی تفکر سیاسی روحانیت از انزوا خارج شده و با عینیت های زیادی نسبت برقرار کرده است، چیزی که برای روند عمومی تفکر اسلامی اهمیت بسیاری دارد و می‌تواند تجربه گرانقدری را در اختیار سایر مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، قرار دهد.

گفتمان «یاران خمینی» از حاشیه تا متن

قدس آنلاین - با آغاز نهضت امام خمینی در سال 1342 شمسی، آرایش دوگانه محافظه کارانه و نصیحت گرایانه‌ای که معمولاً بر حوزه‌های علمیه حاکم بود، بتدریج به هم ریخت و روحانیت در نسبت با آنچه در حوزه سیاست می‌گذشت، به تکثر بیشتری رسید. برخی از نویسندگان، نهاد روحانیت در این دوره را به سه دسته تقسیم کرده‌اند: روحانیون غیر سیاسی، روحانیون میانه رو و روحانیون معترض. نماینده گروه اول در قم؛ آیت‌الله العظمی نجفی مرعشی، نماینده گروه دوم؛ آیات عظام گلپایگانی و شریعتمداری و نماینده گروه سوم، شاگردان و اطرافیان امام خمینی(ره) ذکر شده‌اند. (ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان، ص 438-436) گرچه کلیت این دسته بندی اجمالاً درست به نظر می‌رسد اما تحقیقات انجام گرفته نشان می‌دهد که نوع و نحوه تعامل روحانیت با سیاست در عصر پهلوی را می‌توان در سه جریان ذیل البته با تنوع درونی آن‌ها بدین گونه صورت‌بندی کرد:

*روحانیون محافظه کار

این دسته از روحانیون نه تنها با سلطنت پهلوی مخالفتی نمی‌کردند؛ بلکه عملاً از آن نیز حمایت می‌ورزیدند. این دسته از روحانیون که در ادبیات رایج به عنوان «روحانیون درباری» یاد می‌شدند، عموماً در ایجاد ارتباط میان مردم با دربار به صورت دعا برای شاه یا رفتن در مراسم استقبال و غیره برای رژیم شاه ارزشمند بودند. (جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی وسیاسی در ایران، رسول جعفریان، ص 187) این روحانیون را به جهت نحوه برخورد با رژیم پهلوی، می‌توان به سه طیف تقسیم کرد:

آخوندهای درباری: اشاره به روحانیونی دارد که عملاً در خدمت رژیم بودند و اصطلاحاً آن‌ها را «آخوند درباری» می‌خواندند. امام خمینی(ره) نیز در موارد بسیاری از این اصطلاح استفاده می‌کرد. اینان وظیفه جمع آوری و گسترش تئوری‌های لازم برای حفظ قدرت شاهان را برعهده داشتند. سید حسین امامی وجواد مناقبی از جمله این افراد بودند.

 ولایتی‌ها و خشک مقدس‌ها: دسته دوم از محافظه کاران، روحانیونی بودند که در عرف حوزه به آن‌ها ولایتی یا خشک مقدس می‌گفتند؛ امام خمینی از آن‌ها به عنوان مقدس نمایان احمق وتحجرگرایان یاد می‌کرد.( ر.ک. ولایت فقیه، ص137و 144) اینان نه تنها در فکر مبارزه و سیاست نبودند، بلکه مانع مردم و حوزه‌های علمیه از انجام اصلاحات اجتماعی می‌شدند و اغلب نیز به تقدیس و تکریم سلاطین می‌پرداختند.

روحانیون مصلحت اندیش: در دسته سوم روحانیونی قرار داشتند که هر چند به طور مستقیم ارتباطی با دربار نداشتند، اما مخالفت با شاه شیعه را هم به مصلحت نمی‌دانستند.

* روحانیون اصلاح طلب:

دومین گروه روحانیت کسانی بودند که ضمن نقد رویه‌های مستبدانه و ضد مذهبی سلطنت پهلوی، خواهان اصلاح امور و اجرای کامل قانون اساسی مشروطه بودند.

*روحانیون انقلابی

  کسانی بودند که با حرکت‌های اعتراضی خود، خواهان تغییراتی بنیادین در ساختار اجتماعی و سیاسی جامعه بوده و سکوت حوزه را به ضرر اسلام می‌دانستند. به جز امام خمینی(ره) که رهبری این جریان را بر عهده داشت، معمولاً هواخواهان او به دو طیف عمده تقسیم می‌شدند:

 روحانیون سیاسی:

روحانیون مبارز که ساواک از آن‌ها به عنوان « افراطی» یاد می‌کرد؛ کسانی بودند که عملاً پا به مبارزه سیاسی نهاده بودند. اینان با اقدام‌هایی از قبیل چاپ و تکثیر جزوه «حکومت اسلامی» امام خمینی(ره) و نیز تهیه و پخش شب نامه و بیانیه، تألیف و انتشار مقاله، مجله، کتاب و نیز ایراد سخنرانی‌های انقلابی، بر تداوم نهضت اسلامی تا سرنگونی رژیم طاغوت تأکید می‌ورزیدند. از جمله آن‌ها می‌توان به آیت‌الله سید محمود طالقانی، حجت الاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، آیت‌الله سید علی خامنه‌ای؛ رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، آیت‌الله منتظری، حجج‌اسلام سید محمد رضا سعیدی، ربانی شیرازی، غفاری، سید علی اندرزگو، شیخ علی تهرانی، شجونی، لاهوتی و... اشاره نمود که خط مقدم مبارزه را تشکیل می‌دادند. البته برخی از اینان عاقبت خوشی نداشتند؛ شیخ علی تهرانی بعدها در مقابل امام خمینی(ره) ایستاد و به صف مخالفین پیوست، لاهوتی نیز از امام جدا شد و قهر کرد ولی لب به اهانت نگشود. به رغم تبعید و دستگیری بسیاری از آن‌ها در دهه چهل و پنجاه، طلاب و روحانیون زیادی به جمع آن‌ها پیوسته و به نهضت اسلامی گرمی می‌بخشیدند.

مبارزان فرهنگی:

مبارزان فرهنگی یا عناصر فکور انقلاب، آن دسته از روحانیونی بودند که در عین وفاداری به اصول نهضت اسلامی مبنی بر سرنگونی رژیم پهلوی و استقرار حکومت اسلامی، کمتر به حوزه مبارزه سیاسی آشکار روی آوردند و بیشتر به احیای تفکر دینی و ترویج اسلام حقیقی می‌پرداختند و بدین گونه عقبه‌های تئوریک نهضت اسلامی را تقویت می‌نمودند.

حجج اسلام مرتضی مطهری، محمد مفتح، محمدجواد باهنر و آیت‌الله سید محمد حسین بهشتی را می‌توان این دسته از اندیشه سازان روحانی برشمرد.

البته برخی از شاگردان امام خمینی، مثل حجج اسلام محتشمی، دعائی و رحیمیان همیشه همراه امام بودند و به نوعی رازدار امام به شمار می‌رفتند و مسؤولیت اداره بیت امام(ره) در داخل و خارج از کشور را بر عهده داشتند. بخش دیگری از یاران امام، در مساجد به امور مذهبی اشتغال داشتند و آشکار و پنهان نماینده امام درامور شرعی به حساب می‌آمدند، فتاوای امام را برای مردم بازگو می‌کردند و وجوهات آنان را به امام خمینی و یا شاگردان نزدیک ایشان می‌رساندند.

البته تنوع هواخواهان امام خمینی در حوزه‌های علمیه به معنای آن نبود که آنان در اکثریت به سر می‌بردند، آنان در ابتدا و میانه نهضت اسلامی، حاشیه ای قدرتمند بودند که بتدریج توانستند متن حوزه را از آن خود کنند و به گفتمانی مسلط مبدل شوند. به همین دلیل از اوایل دهه چهل به این سو، اندیشه و روش امام خمینی در مقابله با سلطنت پهلوی، با اقبال بی‌شمار حوزویان مواجهه شد و مخالفت هر یک از عالمان دینی با رژیم پهلوی موجب افزایش اعتبار و نفوذ آنان در میان مردم گردید و در مقابل همکاری و هماهنگی برخی از آنان با رژیم، سبب کم شدن نفوذشان در حوزه قم و میان طلاب می‌شد.( شریعتمداری در دادگاه تاریخ، حمید روحانی، ص 100-97) این نشان می‌داد که حوزه علمیه قم از اقتدار سنتی‌ها خارج شده و سرنوشت آن با سیاست گره خورده است.

*آغازی برای تشکیل حکومت دینی

از این دوره به بعد روحانیت در موقعیتی قرار گرفت که هرگز قادر به بازگشت به اوضاع و احوال دهه 30 نبود. مدرسه فیضیه به مثابه سمبل مقاومت شناخته شده و طلاب ساکن در آن در فهرست سیاه ساواک قرار داشتند. در چنین شرایطی بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و حوزه علمیه قم به قلب انقلاب مبدل گردید. حوزه‌ای که در این سال‌ها در قم سر برآورد، حوزه ای بود کاملاً سیاسی که بر خلاف تبار گذشته‌اش، می‌بایست سیاست را بر محور مفهوم «حکومت شرعی» تجربه کند.

اگر روحانیت در گذشته از الگوی نسبتاً واحدی در حوزه سیاست، پیروی، و بر اساس پیش انگاره‌ها و بنیان‌های نظری یکسانی درباره امور سیاسی داوری می‌کرد و یا اینکه سیاست را امری بسیط و فرع بر زندگی مؤمنان به شمار می‌آورد که بیشتر در حاشیه مفهوم «حکومت جور» و «سلطان جائر» هویت می‌یافت؛ پس از انقلاب فقیهی به قدرت رسیده بود که حتی از سوی بسیاری از سنتی‌های قم، دولتش شرعی به شمار می‌رفت و نمی‌توانست همچون گذشته، مصداق دوباره ای از دولت‌های جائر به شمار آید.

به همین دلیل بود که آنچه در شرایط دولت جائر، روحانیت را معمولاً یک دست و یا به دو جریان بزرگ تقسیم می‌کرد، جای خود را به مفاهیم کانونی دیگری داد و عملاً به گفت‌وگو و عمل سیاسی آنان تنوع بیشتری بخشید. گذشته از نگرش‌های سنتی و سلب گرایانه‌ای که هنوز در باب نظم سیاسی در متن حوزه وجود داشت، علل و عوامل دیگری نیز به نگرش‌های آنان در این باره، تکثری دوباره می‌بخشید. از این دوره به بعد، تفکر و عمل سیاسی حوزویان را وارد عصر جدیدی کرد که تا کنون تجربه نشده بود. اغلب کسانی که تحولات اندیشه اسلامی را تاریخ‌نگاری کرده اند، وقوع انقلاب اسلامی را مرحله جدیدی می‌دانند که روحانیت در آن نقش متفاوتی ایفا کرده است. مهم ترین وجه تمایز این مرحله از مراحل قبل این بود که اندیشه اسلامی با واقعیت‌های شدیداً متغیری پیوند خورد و روحانیت هر آنچه را در آرمان می‌گفت به تجربه و آزمون گذاشت و بدینگونه بر سرنوشت عمومی تفکر اسلامی در سراسر جهان اسلام تأثیراتی پایدار نهاد.

با این همه، روحانیت از این دوره به بعد، بر اثر نگرش‌ها و تجارب جدیدی که بدست می‌آورد، عملاً به تنوعات بیشتری در باب تفکر سیاسی می‌رسید و رفته رفته، حوزه را نیز متکثرتر از گذشته می‌کرد. گسترش و فزونی این تکثرها نه به معنای شقاق در صفوف روحانیت؛ بلکه به معنای بسط و بالندگی تفکری بود که ضرورت‌های جدید اقتضا می‌کرد. از منطق فهم دین گرفته تا نوع تعاملی که با نظم سیاسی موجود بر قرار می‌کنند، از جمله مسایلی بودند که روحانیت را از درون به جریان‌ها و طیف بندی‌های متعددی تقسیم می‌کردند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی تفکر سیاسی روحانیت از انزوا خارج شده و با عینیت های زیادی نسبت برقرار کرده است، چیزی که برای روند عمومی تفکر اسلامی اهمیت بسیاری دارد و می‌تواند تجربه گرانقدری را در اختیار سایر مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، قرار دهد.

*استادیار پژوهشگاه اندیشه و فرهنگ اسلامی

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.