۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۸
کد خبر: 506293

والدین منتظر پسرشان بودند تا بعد از چند سال تحصیل از هند به کشور بازگردد و این بار زندگی جدیدی را آغاز کند. روزهای اول همه چیز خوب بود و خانواده از بودن و بازگشتن‌هادی احساس شعف می‌کردند.

قتل خانوادگی به خاطر ارثیه پدری

قدس آنلاین - خواهرهادی به دلیل بیماری راهی بیمارستان شد وهادی برای پیدا کردن کار به چند شرکت واداره سرزد اما کاری پیدا نکرد. دوستانش که اینک او را آقای مهندس صدا می‌کردند با خنده و شوخی به او می‌گفتند که همان هندوستان می‌ماندی وآنجا کار پیدا می‌کردی. اینجا یا باید پول داشته باشی یا پارتی که بتوانی کار پیدا کنی.

روزهای سختی پیش روی‌هادی بود. به یاد گذشته و مشاجره‌هایی که به دلیل بیکاری ودرآمد پایین با همسرش داشت می‌افتاد که در نهایت منجر به جدایی آن دو شد. در خلوت خود فکر می‌کرد که دیگر نباید آن روزها تکرار شود. به آینده وازدواج واینکه بعد از سی سالگی بتواند یک زندگی خوب را اداره کند فکر می‌کرد اما به هر کجا که سر می‌زد نمی‌توانست در شغل مورد نظرش که به خاطر آن چند سال تحصیل کرده بود، مشغول شود.

طاها از دوستان قدیمی‌هادی یک شرکت خصوصی با کلی دم و دستگاه و بیا و برو داشت.‌هادی بعد از اینکه از شرکت طاها دیدن کرد به فکر تأسیس و راه اندازی شرکتی افتاد که خود مدیر آن باشد تا در چنین محیطی بتواند شرایط اقتصادی‌اش را بهتر کند اما بازهم حرف اصلی را پول می‌زد. طاها به‌هادی گفت خانواده‌اش نقش مهمی در حمایت اقتصادی‌اش داشته‌اند واگر حمایت‌های مالی پدرش نبود نمی‌توانست چنین شرکتی داشته باشد.

فکر تأسیس شرکت مثل خوره به ذهن‌هادی افتاد. چند بار این مسأله را در خانه مطرح کرد اما کسی از آن استقبال نمی‌کرد. پدرهادی می‌گفت که مانند پدر طاها، تاجر نیستم که بتوانم برای شرکت تو پول خرج کنم ؛درس خوانده‌ای برو دنبال کار، حتماً پیدا می‌کنی..موضوع پول اختلاف شدیدی بین پدر و پسر انداخته بود به نحوی که هر دو با دلخوری به هم نگاه می‌کردند و بی اینکه حرفی بینشان رد و بدل شود از کنار هم می‌گذشتند.‌هادی که می‌دانست پدرش پول نقد فراوانی برای کمک به او ندارد از پدرش خواست که زمین‌ها واملاکش را بفروشدو ارثیه اورا بدهد. این حرف برای پدر ومادرهادی سنگین تمام شد. آن‌ها از اینکه‌هادی موضوع ارثیه را مطرح می‌کرد بسیار ناراحت شده بودند وبا اعتراض به او گفتند تا زمانی که زنده هستیم اختیار اموالمان را داریم،هر زمان مردیم شما به ارثیه می‌رسید.

دقیقاً دو روز بعد از اینکه خواهرهادی به دلیل بیماری در بیمارستان بستری شد دعوای پدر وپسر بالا گرفت.هادی عربده می‌کشید که ارثیه بعد از مردن شما به چه درد من می‌خورد ؟ من الان به پول نیاز دارم که جوانم و.... مشاجره بین پدر و مادر باهادی بالا گرفت . خواهر زاده پنج ساله‌هادی هم که مادرش در بیمارستان بستری بود ناظر این دعوا بود.‌هادی دیگر آن‌هادی سابق نبود. میوه خوری روی میز را بلند کرد وبه پنجره کوبید و از وسط حیاط تبر پدرش را برداشت و به سراغ پدر و مادرش که در حال داد و بیداد بودند، رفت و با چند ضربه پدر و مادر را خونین بر روی زمین انداخت و در حالی که خواهر زاده کوچکش‌هاج و واج به جسد خونین پدر بزرگ ومادر بزرگ نگاه می‌کرد او را نیز در همان حال خفه کرد و از خانه گریخت... .اوکه ماشین پدرش را برداشته بود ساعتی بعد در روستایی همان نزدیکی دستگیر شد.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.