۶ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۱
کد خبر: 523661

ایوان شِفا

حکایت شناختن و نشناختن

قدس/ سیدمحمد سادات اخوی

1ـ طنین یاد دوست در روزگار ما که فرصت دیدار آدم‌ها کم شده؛ تماس‌های «تلفنی» کوتاه‌ترین راه دیدارهای «مَجازی»اند. هرچند حافظة دستگاه‌های «دیجیتال»، جای حافظة ما را گرفته‌اند... اما هنوز هم شنیدن «صدای دوستان»، آرامش‌بخش‌ است. شنیدن صدا، وسیلة «قناعت» مایی است که دل و جان را به «تغییرهای ناچار» روزگار پیشرفت سپرده‌ایم... اما صدا، هرگز جای «دیدن» را نمی‌گیرد.

2ـ من چند نفرم؟!

آدم‌هایی که مشتاق دیدار هم‌اند و دستگاه‌های الکترونیکی را برای پیداکردن و خبرگرفتن از هم اختراع می‌کنند؛ عجیب‌اند!... از یک‌سو دستگاه می‌سازند... و از سوی دیگر، دستگاه‌هایی می‌سازند که دستگاه‌های اول را فریب بدهند!... مکان‌یاب‌ها را گمراه کنند... و بازدید آدم‌ها را از فضای مجازی، پنهان کنند تا مجبور نباشند پاسخ هم را بدهند!... دیدارهای آدم‌ها، اسیر «دوگانگی آدم‌ها»ست... مشتاق‌ همیم اما از هم می‌گریزیم. برای همین است که تکلیف اختراع‌های بشر هم روشن نیست!

3ـ تشنگی‌های زلال بیابانی

«فضای مَجازی»، محیط بیابان است... معلوم نیست کدام‌مان کجای آنیم و اگر کسی سخنی پُربار را هم در فضای مجازی رها کند، در میان ریگ‌های کم‌ارزش بیابان، گم می‌شود. در بیابان، فقط «آب» ارزشمند است... برای کسانی که در بیابان گم شده‌اند؛ ارزشمندترین جواهر دنیا هم بی‌ارزش می‌شود. در بیابان فضای مجازی، ریگ‌های آشفتگی بسیارند... سخن زلالی که «زندگی‌بخش» باشد، کمیاب است. دریافت‌های ناشنیده از سخنان پیشوایان، جرعه‌های زلالی است که از برکة «غدیر» برآمده‌اند.

4ـ دل‌ها و موج‌ها

در توفان شِن... و در موج‌های بلند دریاها که مدام به سر و روی ما کوبیده شوند... و در هجوم سراب بیابان، «تشخیص»، رنگ می‌بازد... حتی اگر کسی را بارها دیده باشیم باز نمی‌شناسیمش... حتی گوش‌ها هم اشتباه خواهند کرد و صداها را از هم تشخیص نخواهند داد... حادثه‌ها و مصیبت‌ها، چشم‌ها و گوش‌ها را فریب می‌دهند... اما دل‌ها فریب نمی‌خورند. دریافتی که دل‌ها از جهان و آدم‌ها دارند، دقیق‌تر از حواس آدم‌هاست. در بیابان حادثه‌های پیچیدة دنیا، دل‌ها مشاورانی «امین»اند. موج‌های فریب، دل‌ها را می‌برند اما غرق نمی‌کنند.

5ـ وقتی راهی نمی‌ماند

قایقی که شکسته و جلیقه‌ای که بر تن «غریق» است، به درد مبارزه با موج‌های توفانی و بلند دریا نمی‌خورند... چشم‌های باز و عینک دقیق، به کار کسی که در میان توفان شن اسیر شده، نمی‌آیند. وقتی راه‌های زندگی را موج‌های مصیبت و سختی پوشانده‌اند؛ فقط یاری کسی به کار می‌آید که راه را «بهتر» بشناسد... دردسر بزرگ ما، تشخیص کسی است که مسیر را تشخیص دهد.

6 ـ مثل تصویرهای نمناک

در روزهای «مناسبتی» سال، با سور و سوگ اهل بیت، شاد و اندوهگین می‌شویم... در «ماه رمضان»، یک‌جوریم و متناسب سوگواری ماه «مُحَرَّم»، جور دیگر می‌شویم... وقتی اسمی از «حضرت علی اصغر(ع)» برده می‌شود؛ دلمان فشرده می‌شود و نمناکی‌اش، چشم‌هایمان را پرده‌پوش می‌کند... اگر همان لحظه از امامی هم اسم برده شود؛ باز به شیوه‌ای دیگر، ارادتمندانه حالمان تغییر می‌کند. ناخودآگاه برای طلب علوم از آستان الهی، آبروی امامان را واسطه می‌کنیم... و برای کم‌شدن رنج داغ‌مان، یاد مصیبت‌های آنان می‌افتیم. ما... در زندگی یاد گرفته‌ایم که ستاره‌ای سرگردان در «منظومة» اهل بیت(ع) باشیم... و این سرگردانی را با ثَبات ظاهری خانه‌نشینانِ دنیا عوض نکنیم.

‌ 7 ـ امام جان من، «او»ست

تقویم ما سرشار از روزهای تلخ و شیرین‌اند... آدم‌هایی که معتقد «نیستند»، پناه به ابزارهای روز می‌برند و اگر ابزاری ناتوان شود، دست از مبارزه می‌کشند و کار تشخیص‌شان تمام می‌شود... یا سرسختی می‌کنند (که بی‌نتیجه است چون ابزاری نمی‌ماند)... یا تسلیم ناامیدی می‌شوند... اما آدم‌های معتقد آموخته‌اند که پیش از ابزارها «دعا» کنند... و بعد سراغ ابزارها بروند... و پس از ناتوانی ابزارها، «وسیله‌های آبرومند» را «واسطه» کنند در آستان الهی. تک تک اهل بیت(ع) را دوست داریم... اما «دستگیر» آشنایان آستان رضوی، «حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع)»ست... واسطة آبرومند اغلب ما آدم‌های بی‌تشخیص، حضرت اوست. / برگرفته از حدیث شریف «امام باقر(ع)» و «امام صادق(ع) در کتاب «میزانُ‌الحِکمَه ـ جلد اول»، اثر آیت‌الله محمد محمدی ری‌شهری 1387/ مؤسسة علمی فرهنگی دارُ‌الحدیث / چاپ نهم: 1387/ صفحة 240 / حدیث 835: ـ فقط کسی خداوند بلندمرتبه را می‌شناسد و می‌پرستد که خدا... و امامش (از میان ما اهل بیت) را شناخته باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.