رقیه توسلی

قبراق‌ترین کلمات صف کشیده‌اند... می‌گویند مدینه حال دیگری دارد و نخل ها، مهربان‌تر و پربارتر از همیشه ایستاده‌اند...

می گویند قنداقه کودک بنی هاشمی، پُر از لبخند ثارالله شده است و شهر، از عطوفت یازدهمین پگاه شعبان، لبریز...

می گویند طایفه عشق، میهمان دارند و گرمای تبسم حضرت ارباب، تبِ حجاز را ناچیز کرده است... خانه بنی هاشم، شده است اقیانوس و صدای فرات می‌آید...

می‌گویند، لیلا بِنت اَبی مرّه، تاریخ را از دوست داشتن والد و مولود، پُر ساخته است... از آیت... و ابی عبدالله، پدرانه‌ترین نگاه هایش را به کربلا می‌بخشد...

می گویند خواب از سرِ باطل پریده... می‌گویند علی بن الحسین(علیه‌السلام)، قرآن می‌خواند با صوت نبی الله و قوم شریفِ بنی هاشم را با اَمان نامه چه کار...؟

خانه خاندان نبوت، ملائکه باران است و کلمات از هم پیشی می‌گیرند برای نوشتن از زیباروی عرب. برای پیشواز آن هاشمی که نینوا از دلاوری‌اش رازها در سینه دارد. از شکیبایی و صلابتش.

یازدهمین روز شعبان، ملکوت باز به گردون سلام می‌دهد و مُحول الحال می‌شود احوال جهان. و خانه مظلوم‌ترین فرزند فاطمه، غرقِ هلهله و شیدایی است... غرقِ کربلا...

فرزندی که پشت و پناه عاشقانه‌های پدر است، می‌آید... امامزاده‌ای از قبیله ایمان... علی والایی که رخت عاشورا بر تن می‌کند و از قامتش - عبای حضرت ارباب - ناگفته‌ها در سینه دارد...

عمری است جملات عزم کرده‌اند از تسبیح سید و سالار بنویسند... از التهاب شور و شیرین چشمِ پدر... از لا اله الا الله الکبیر المتعال... از فرزند آزادگی، از محمد مصطفایی که علی اکبر خوانده می‌شود...

شعبان است و می‌گویند مدینه حال دیگری دارد... د.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.