آیت الله صدیقی گفت: آیات کریمه‌ سوره‌ مبارکه‌ حجرات دستورات اخلاقی، اجتماعی، دستوراتی که اجرای آن دستورها پیوند جامعه را تحکیم می‌کند و از هم پاشیدگی، تفرقه، جدایی پیشگیری می‌کند.

اجرای دستورات اخلاقی و اجتماعی قرآن پیوند جامعه را تحکیم می‌کند

  به گزارش «قدس آنلاین»،  متن زیر مشروح جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی در تاریخ ۲۵ اردیبهشت است که در ادامه می خوانید؛

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ‌ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‌ * رَبِّ اشْرَحْ لی‌ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‌ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‌ * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خاتَمِ المُرسَلینَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ وَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

پیشگیری از تفرقه و جدایی با اجرای به دستورات اخلاقی و اجتماعی

در آیات کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات دستورات اخلاقی، اجتماعی، دستوراتی که اجرای آن دستورها پیوند جامعه را تحکیم می‌کند و از هم پاشیدگی، تفرقه، جدایی پیشگیری می‌کند.

دستور اوّل قرآن کریم بر ممنوع بودن مسخره و متلک گفتن

سه دستور فرمودند:  «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» [۲] مسخره کردن، متلک گفتن ممنوع  است. در جامعه‌ی اسلامی نباید هیچ کسی ولو یک مقامی باشد، مسئولیّتی داشته باشد، نمی‌تواند مردم را مسخره کند، به کسی متلک بگوید، خلاف شرع است و کسی که این کار را انجام می‌دهد تقوا ندارد، دین او ضعیف است چون پایبند به دستور قرآن نیست.

دستور دوم قرآن بر ممنوع بودن بر لمز

دستور دوم این بود  «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ»  این از آن لطایف آیات قرآن است. لمز به  معنای عجیب‌جویی است. عیب‌جویی دست انداختن، کسی را معیوب نشان دادن است گاهی به اشاره است، گاهی با نشان دادن و چشم است.

تفاوت لمز و همز در لغات

یکی از احتمالات این است لمز معیوب کردن با زبان است و همز معیوب کردن با اشاره است.   «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَه» [۳] در این‌جا همز را مطرح نفرموده است، ولی در سوره‌ی همزه آن را مطرح فرموده است. این‌جا فرموده «  «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ» [۴] خیلی عجیب  است خودتان را عیب‌جویی نکنید، عیب خود را مطرح نکنید.

مهم بودن پیوند اجتماعی از دیدگاه قرآن کریم

به قدری از دیدگاه قرآن کریم در فرهنگ اسلام، پیوند اجتماعی هم اعتباراً، هم حقیقتاً مهم است که اگر آدم علیه کسی از مؤمنین عیب او را مطرح ‌کند، عیب خود را مطرح کرده است. نمی‌گوید عیب دیگران را نگو، می‌گوید عیب خودت را نگو.

بی‌اعتبار بودن انسان با نشان دادن معیوب دیگران

«وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ»  آدم وقتی فامیل خود را، همکار خود را، همسایه‌ی خود را، اعضای  خانواده‌ی خود را معیوب نشان می‌دهد، او را در جامعه بی‌اعتبار می‌کند، جامعه‌ای که همه عیب دارند، آدم در این جامعه نمی‌تواند زندگی کند.

برقرار بودن موازات و مساوات در رابطه‌ی برادری

جامعه به منزله‌ی یک پیکر است، هر کسی عضوی از یک پیکر، از یک واحد به هم پیوسته است. وقتی بنا شد مؤمنین برادر باشند.   «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» [۵] این برادری  را خدا امضا کرده است، خدا اعتبار کرده است، خدا خواسته است که رابطه‌ی ما رابطه‌ی برادری باشد نه پدر و فرزندی. در پدر و فرزندی یکی بالا است، یکی پایین است، امّا رابطه‌ی برادری است. در رابطه‌ی برادری هم عاطفه برقرار است، هم موازات و مساوات برقرار است.

چگونگی مخدوش شدن اعتبار یک فرد از نظر مردم

خدای متعال دوست دارد جامعه‌ی ایمانی به منزله‌ی یک خانواده‌ای که همه برادر هم هستند، باشند و نسبت به همدیگر اگر عیبی وارد شد، یک خانواده دارد از هم می‌پاشید، این یک نفر آدم برای افراد مشکلی درست کرد، معیوب نشان داد، یک عضو را خراب کرده است، یک عضو از خودت است. وقتی یک فرد همسایه یا فامیل شما باشد یا شاگرد شما باشد یا استاد شما باشد، وقتی شما عیب این‌ها را می‌گویید و این‌ها را از نظر مردم می‌اندازید، اعتبار و آبروی آن‌ها مخدوش می‌شود، این جامعه‌ای که شما خود یک عضو از آن جامعه هستید، مجموعه‌ی این  جامعه آرام آرام بی‌اعتبار می‌شود، اعتمادها از همدیگر سلب می‌شود، آرامش نسبت به یکدیگر از بین می‌رود.

مهیّا کردن زمینه‌ی آرامش و راحتی مؤمن به مؤمن دیگر

مؤمن باید وسیله‌ی راحتی و آرامش مؤمن دیگر باشد. وقتی با همین جویی که می‌کنید از تو نسبت به دیگران سلب آرامش شد، در واقع ضرر آن به خود شما برمی‌گردد.  –هر چه کنی به خود کنی- می‌خواستی به دیگری آسیب بزنی، ولی نفهمیدی که به خود آسیب می‌زنی.

هشدارهای قرآن کریم بر فاصله نداشتن مؤمنین از همدیگر

یکی از جهت اعتبار وحدت و عقوبتی است که خدای متعال برای جامعه‌ی اسلامی خواسته است  «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» [۶] نکند از همدیگر جدا شوید،   نکند با هم نباشید، نکند همدیگر را رها کنید، نکند گسستی در مجموعه‌ی شما پیش بیاید و از همدیگر فاصله پیدا کنید. قرآن کریم این هشدارها را داده است.

ضررهای فاسد کردن یک عضو

اوّلاً وقتی ما یک عضوی را فاسد جلوه می‌دهیم، عضوی از مجموعه‌ی خودمان را بی‌خاصیّت کردیم و نفع آن به عضو دیگر برنمی‌گردد. دوم این‌که عمل، عکس العمل دارد. وقتی شما علیه کسی عیبی را مطرح می‌کنید، او هم بیکار نمی‌نشیند، به او می‌رسد، او هم برای تو عیب پیدا می‌کند و این عیب را مطرح می‌کند؛ تو می‌خواستی او را خراب کنی، ولی نتیجه این می‌شود که خودت هم خراب می‌شوی.

عکس العمل داشتن همه‌ی اعمال انسان

همه‌ی اعمال آدم عکس العمل دارد. یکی عکس العمل باطلی است، هر گناهی که انسان انجام می‌دهد یک عیبی، یک لکه‌ای، یک غده‌ای، یک لمزه‌ی آتشی، یک گودالی در جان خودش به وجود می‌آید. هر گناهی این‌طور است. گناه خطرناک است، آن هم حقّ النّاس. آدم تصوّر می‌کند که به او ضربه زد، چاه برای خودت کنی، چاه جهنّم خود را عمیق کردی.

معیوب کردن انسان با عیب‌جویی از دیگران

«وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ» [۷] خود را معیوب نکن، خود را مخدوش نکن، خود را بی‌آبرو نکن.   تو در ظاهر آبروی او را پیش مردم بردی، آبروی خودت پیش خدا رفت، پیش ملائکه بی‌اعتبار شدی، از چشم امام زمان (علیه السّلام) افتادی، چرا این کار را انجام می‌دهی. این تعبیر خیلی عجیبی است. خدای متعال می‌گوید با عیب‌جویی از دیگران خود را معیوب کردی، این کار را نکن، با خود دشمنی نکن، خود را خراب نکن  «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ».

بر حذر داشتن قرآن از نسبت دادن القاب ناپسند به یکدیگر

«وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ»  برای همدیگر اسم درست نکنید، نسبت‌های بد ندهید. در  بعضی از اجتماعات، محیط‌ها شایع است که برای هر کسی یک چیزی درست می‌کنند. این فرهنگ اسلام نیست، این فرهنگ قرآن نیست، این فرهنگ دین نیست. فلانی که زیاده‌گو است، فلانی که دروغگو است، برای هر کسی یک صفتی درست می‌کنند و نسبت می‌دهند. قرآن این را برحذر داشته است، حواس ما جمع باشد هم به خودی و هم به غیر خودی‌ها این‌طور نسبت‌ها، این‌طور اسم‌ها را نسبت ندهیم.

دستور خدای متعال در جهت سالم‌سازی زندگی و حفظ وحدت و پیشگیری از تفرقه

بعد سه دستور دیگر را در آیه‌ی بعدی خدای متعال در جهت سالم‌سازی زندگی، جهت حفظ وحدت، جهت پیشگیری از تفرقه به ما بیان فرموده است و آن این‌که ابتدا فرمود:  «اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»،  اوّل  «وَ لا تَجَسَّسُوا» [۸] دوم، سوم  «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»، «اجْتَنِبُوا»  اجتناب، جنب یعنی کنار. یک چیزی که پیش آدم نیست، کنار آدم گذاشته شده است، جنب است.   «وَ الْجارِ الْجُنُبِ» [۹] همسایه‌ که  کنار است به آن جُنُب می‌گویند. جُنب را هم که جنابت می‌گویند، برای کسی که آن حالت برای او پیش می‌آید، از نماز دور می‌شود، از مسجد دور می‌شود، از آن نورانیّت فاصله می‌گیرد تا غسل پیدا کند دوباره پیوند قلب او وصل شود؛ آدم در آن جهاتی که به حیوانیّت نزدیک می‌شود یک مقداری فاصله پیدا می‌کند، لذایذ نفسانی او شدید می‌شود، یک غباری می‌آید آدم باید این را بشُوید تا آن کنار بودن او به اتّصال تبدیل شود، نمی‌گوید او کنار من است، می‌گوید او با من است، یک وقت کنار است، یک وقت با من است.

اجتناب کردن از گمان‌ها

مسئله‌ی اجتناب  «اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ» [۱۰] از بسیاری از گمان‌ها اجتناب کنید  یعنی کنار بگذارید، یعنی فاصله بگیرید، اجازه ندهید قلب شما، نفس شما، محل بارش کثافت سوء ظن و بدگمانی باشد. یک کاری نکنید که قلب شما که از آن تولید کثافت شود.

پرهیز کردن از کثیر گمان‌ها

بدگمانی به مردم پلیدی است، کثافت است، عفونت دارد. جان و قلب خود را از بسیاری از گمان‌ها برکنار کنید؛ چون گمان‌های بد در ذهن عموم بیشتر از گمان‌های خوب است. مردم به همدیگر کمتر گمان خوب پیدا می‌کنند، دنبال بهانه هستند که بگویند او هم فلان جا رفته است، او هم فلان کار را انجام داده است. او هم این کاره است، مرتّب شیطان در ذهن القا می‌کند. چون کثیری از گمان‌ها به ضرر مردم است، خدا هم کثیری از گمان‌ها را فرموده است و الّا گمان خوب پرهیز ندارد، چون برخی از گمان‌ها که زیاد هم هستند، در ذهن انسان بدبینی به دیگران است، در معاشرت‌ها، در معاملات، در اظهار نظرها معمولاً گمان بد است. چون بسیاری از گمان‌ها به خیر دیگران نیست، حسن ندارد، خوبی ندارد، خدا فرموده است از کثیر گمان‌ها پرهیز کنید.   «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»  از کثیر گمان‌های بد… چون همه‌ی گمان‌های بد هم گناه  نیست، ولی بعضی از آن‌ها شما را به گناه مبتلا می‌کند. در منطقه‌ای که مین وجود دارد شما در آن منطقه اصلاً وارد نمی‌شوید، چون یک جا پای خود را می‌گذارید و شما را نابود می‌کند. گمان‌های بد هم همین‌طور است یک جا گمان بد می‌آید آدم را از بین می‌برد.

نقلی از مرحوم شیخ بهایی

 دو جریان از قدیم در ذهن ما است، یکی چون مؤثّر است خدمت شما عرض می‌کنیم چه شنیده باشید چه نشنیده باشید. یکی مرحوم شیخ بهایی (أعلی الله مقامه الشّریف) از یک عارفی، از یک اهل خلوتی، اهل سیر و سلوکی نقل می‌کنند که می‌گوید یکی از برنامه‌های سیر و سلوکی من رفتن به تخت فولاد اصفهان و خلوت با قبور و اهل برزخ بود. یک شبی آن‌جا بودم، مشغول عبرت گرفتن بودم، مشغول آخرت خود بودم. در روایات دارد اگر خیلی غصّه‌دار شدید به قبرستان بروید. وقتی دنیا به آدم فشار وارد می‌کند یک سری به قبرستان بزند، می‌گوید برای چه غصّه می‌خورم، نشد پایان آن مرگ است، مگر چند روز این‌جا هستیم. برای آدم آسان می‌شود، بی‌اعتباری دنیا برای انسان روشن می‌شود، آدم دیگر خیلی غصّه نمی‌خورد شد، شد؛ نشد ما این‌جا مسافر هستیم و می‌رویم، در نهایت این‌جا هستیم. وقتی هم نعمت به شما روی آورد، هیجانی شدید، غرور به شما دست می‌دهد باز هم به قبرستان بروید، بگویید این خوشی‌ها دوام ندارد، پایان این‌جا است، فکری برای این‌جا بکنید.

انس با قبرستان جزء شیوه‌های ثابت اولیای الهی

لذا از اولیای الهی انس با قبرستان جزء شیوه‌های ثابتی بوده است، یکی از توفیقات امام این بود که گاهی به محضر مرحوم آیت الله آقای سیّد عبد الکریم کشمیری (أعلی الله مقامه الشّریف) شرفیاب می‌شدیم و دستوراتی از ایشان داریم. این بزرگوار می‌گفتند برخی از شب‌ها را در وادی السّلام می‌ماندیم تا صبح در وادی السّلام کنار آن قبرها می‌ماندیم، وحشتناک است، قبرستان وادی السّلام غیر از بهشت زهرا و قبرستان‌های ما است که همه را به پارک تبدیل کردیم و اصلاً حالت قبرستانی ندارد. ولی این قبرستان‌های قدیمی که یکی قبرستان وادی السّلام است، آدم وقتی به آن‌جا می‌رود واقعاً می‌فهمد این‌جا گورستان است، گلستان نیست. آن‌جا آدم خوب عبرت می‌گیرد.

مرحوم آقای کشمیری برخی از شب‌ها را آن‌جا می‌ماند. در حالات ایشان نوشتند از ایشان سؤال کردند آن‌جا چه دیده بودی که در آن‌جا می‌ماندی؟ جواب می‌داد روح و ریحان می‌دیدم. بعضی آن‌جا حضرت امیر را می‌دیدند. چون حضرت امیر در برزخ وادی السّلام سفره‌دار است. هر مؤمنی هر جای عالم از دنیا برود به صاحب خود تحویل داده می‌شود و صاحب هر مؤمنی، امیر هر مؤمنی امیر المؤمنین، علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) است. اگر مؤمن باشیم امیر ما، صاحب ما حضرت علی (علیه السّلام) است و وقتی جان ما را می‌گیرد، به وادی السّلام می‌برد و تحویل حضرت امیر (علیه السّلام) می‌دهد.

کرامت داشتن سیّد جمال از دید مرحوم آقای بهجت

مرحوم آقای بهجت (أعلی الله مقامه الشّریف) فرموده بودند من از آقای سیّد جمال کرامت سراغ دارم، یک مورد را فرموده بودند که آقای سیّد جمال از حرم به طرف وادی السّلام بیرون آمد، من او را تعقیب کردم. به قبرستان وادی السّلام رفت و خیلی معطّل شد، من هم نیامدم، همان‌جا چند ساعتی ماندم تا سیّد جمال برگشت. موقع برگشتن رفتم جلوی او را گرفتم. گفتم چه دیدی؟ دیدم نمی‌خواهد بگوید، به گنبد حضرت امیر (علیه السّلام) رو کردم، گفتم: شما را به صاحب این قبر شریف بگویید ببینم چه دیدید. مرحوم آقای سیّد جمال فرمودند: امیر المؤمنین جلوس فرموده بودند و مؤمنان حلقه حلقه دور او را گرفته بودند. بهشت چیست، آن‌ها صفایی که با امیر المؤمنین (علیه السّلام) داشتند، بعضی از این‌ها که سر سفره‌ی عشق امیر المؤمنین حضور داشتند و با انس امیر المؤمنین (علیه السّلام) لذّت بالاتر از بهشت را می‌بردند، گاهی به ما نگاه می‌کردند و پوزخند می‌زدند، می‌گفتند این بیچاره‌ها به چه دل خوش هستند که آن‌جا ماندند. خوشی‌های این‌جا نسبت به خوشی‌های عالم برزخ اصلاً به حساب نمی‌آید.

به هم پیوسته بودن غم و شادی این عالم

اوّلاً هیچ نوشی در عالم بدون نیش نیست، غم و شادی این عالم به هم پیوسته است. دنبال هر شادی یک حسرتی، یک غصّه‌ای دارد مخصوصاً کسانی که از طریق حرام به مجالسی می‌روند، به پارتی‌هایی می‌روند، در لذایذ حرام مبتلا می‌شوند، دنبال آن عذاب وجدان شدیدی دارد، نکبت‌های زیادی دارد، نگرانی‌های زیادی دارد. مرتّب نگران بازتاب این گناه است، نکبت این گناه است، نگران افشای آن است، هزاران نیش بعد از این نوش به او روی می‌آورد.

فاصله بودن بین دو عمل از دید امیر المؤمنین (ع)

وجود مقدّس امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمودند:  «شَتَّانَ بَیْنَ عَمَلَیْنِ» [۱۱] چقدر  فاصله بین دو عمل است، عملی که زحمت و رنج آن تمام می‌شود امّا اجر آن باقی می‌ماند. نماز شب، نماز اوّل وقت، نشستن در جلسات توسّل این تمام می‌شود، ولی اجر و نورانیّت و آرامش آن باقی می‌ماند، آدم وقتی از مجلس امام حسین (علیه السّلام) بیرون می‌رود، گویا گناه او ریخته و سبک شده است، با یک دل آرامی می‌رود. امّا از آن طرف عملی که لذّت آن تمام می‌شود امّا نکبت آن می‌ماند، وزر و وبال آن می‌ماند، عذاب جهنّم آن می‌ماند. یک لحظه هوس‌رانی، یک عمر پشیمانی نمی‌ارزد.

تنگنای باطن با اعراض از یاد خدا

گناه نکبتهایی دنبال خود دارد که به این سادگی پاک نمی‌شود. آن تاریکی و آن فشار روحی، آن ضیق باطن را  «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً» [۱۲] هر گناهی  اعراض از یاد خدا است و اعراض از یاد خدا به تصریح قرآن کریم موجب تنگنای باطن می‌شود، آدم پرس می‌شود، آدم گرفتار قبض باطن می‌شود، نگرانی، آشفتگی، پریشانی به دنبال هر گناهی است.

خوردن گوشت متعّفن و گندیده با بدگمانی در باطن نسبت به مؤمنی

این بزرگوار می‌گوید من در تخت فولاد اصفهان مشغول مراقبه بودم، یک کسی از دور پیدا شد. من خوشحال نشدم، گفتم می‌آید و حال ما را به هم می‌زند، خلوت ما را به هم می‌زند، یک سوء ظنی هم پیدا کردم، گفتم لابد برای تکدّی می‌آید، می‌آید گدایی کند و ما را از حال و هوای عبادت بیرون می‌کند، ولی دیدم متعرّض ما نشد، از یک کناری عبور کرد و رفت. بعد از آن جریان به خواب رفتم، در عالم خواب دیدیم یک طبق گوشت گندیده‌ی متعفّن آوردند و جلوی من گذاشتند و گفتند بخور. گفتم: من اهل ریاضت هستم، گوشت تمیز هم نمی‌خورم، کم می‌خورم، از خوردن گوشت پرهیز دارم، گوشت قساوت می‌آورد. تا گفتم من از گوشت تمیز هم میل نمی‌کنم، گفتند: پس چرا در تخت فولاد خوردی؟ گفتم: کجا من گوشت گندیده در تخت فولاد خوردم!؟ گفتند: آن بدگمانی که به آن مؤمن پیدا کردی، در دل گفتی او گدا است و آمده مزاحم من شود، باطن همان خوردن چنین گوشتی است.   «اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» [۱۳].

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۱٫

[۳]– سوره‌ی همزه، آیه ۱٫

[۴]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۱٫

[۵]-الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‌۲، ص ۱۶۵٫

[۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۰۳٫

[۷]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۱٫

[۸]– همان، آیه ۱۲٫

[۹]– سوره‌ی نساء، آیه ۳۶٫

[۱۰]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۲٫

[۱۱]– وسائل الشیعه، ج ‌۱۵، ص ۲۳۸٫

[۱۲]– سوره‌ی طه، آیه ۱۲۴٫

[۱۳]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۲٫

منبع: خبرگزاری مهر

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.