ساری- در کرانه جنوبی دریای کاسپین، قصه هاست... قصه مرتفع ترین قله ایران... قصه ی کوه و دریا و جنگل و جلگه و بیشه و علفزار... قصه ی لَلِوا و نَقاره و سُرنا... قصه تِرشِ آش و کئی پِلا و چَنگل خِرشت... قصه ۱۲۰ دهستان و ۳۳۴۶ روستا که هر فصل تقویم بلدند دل طبیعت گردها را چه جور ببرند... قصه مازندران و دیاری که نیمایش را شاعر کرد...

سفر به سرزمین گل های لاجوردی

اگر روزی مسافر رشته کوه های البرز شدید و در حال عبور از دامنه البرز مرکزی و بخش چهاردانگه ی شهرستان ساری روی تابلویی خواندید: «اَلندان»، توصیه اکید می کنم با تمام قدرت بکوبید روی ترمز اتومبیل تان و بی معطلی مسیرتان را کج کنید.

صد البته که اگر به این پیشنهاد عمل کنید همان اول راه خواهید فهمید که سرنوشت، چه جور پایتان را باز کرده است به سرزمین عجایب. به اَلندان. به روستایی که به گستردگی آسمان، شبدرزار دارد و شقایق و گل های وحشی.

همین اول بگویم که چه بر سرِ چشم تان خواهد آمد از رویا و هیجان! انگار وارد جشنواره طبیعت شده اند. همه چیز آنجا هست. مه رقیق، نم نم باران، آسمان آبی و دورترها هم جنگل. انگار همه فصل های سال در الندان، اردیبهشت است. بنفش و سفید و قرمز و زرد.

گلستانی ست این جاده. سلام و علیکِ هوای مرطوب و ابریشمی و دلربایی باغ های سیب به یکطرف، نسیمی که یونجه زارانش را بی وقفه می رقصاند را نمی شود روی کاغذ آورد.

آنقدر از دالان بهشتی مسیر با شادی و انرژی می گذرید که نمی فهمید کی کیلومترها را پشت سر گذاشته اید و رسیده اید به روستا. چون چشم حسود - دور - اینجا هیچ خبری از زباله نیست... واقعاً هیچ خبری... تمام راه، حالتان کوکِ کوک است از اینکه فقط و فقط در طبیعتِ محض و خالص اید... بی بلا... بی زباله... بی حرص و غصه...

دشتِ گل گاوزبان های درمانگر

کاش همه مسافران چون ما با سکانس بی نظیر عروسی این دیار غافلگیر شوند. با قیافه خندان روستائیانی که دارند با لباس های گلدار و صورتِ بی ریا از تپه ای بالا می روند که بی گمان آنجا باید خانه عروس خانوم الندانی باشد.

اینجا مثل همه روستاهای شمالی گله گاو می بینید و مرغ و اردک های پر و بال خیس شده. هیزم های انباشته هم از دیوار کوتاه خانه ها پیداست و ستون چوبی ایوان ها. پیش تر که بروید کاه و علوفه از آغُل آویزان است و درخت های گردو و سیب می بینید و حصارهایی که کاج ها، پاسبانش شده اند.

و پیرمردی که با سطلی در دست سمت طویله می رود؛ انگار وقت دوشیدن گاوهاست.

رَدپای خوش و بش مازنی های نازنین و ارجمند در کوچه پس کوچه های اَلندان پُررنگ است... رَدپای مبارکباد و شورِ جشن...

این روستا را باید بخاطر گل گاوزبانش دید. بخاطر لاجوردی های درمانگر. بخاطر اردیبهشتی که گیاه دارویی الندان، قدم به فصل گل دهی می گذارند.

بخاطر گلی که دم کرده اش آرامبخش و نشاط آور است و رنگ رخسار را باز می کند. دستی در تصفیه خون دارد و تنگی نفس و برونشیت را شفا می بخشد.

از گل گاوزبان این روستا نباید به راحتی چشم پوشی کرد. از گیاهانی که در آب وهوای نیمه مرطوب و کوهستانی پا به دنیا می گذارند.

به گردشِ روستای زیباروی و آرام چهاردانگه بروید و واقعاً خودتان را دستپاچه تان کنید.

دریاچه الندان با اکوسیستمی غنی

در ادامه سفر باید بساط چادر و آتش و چای را از خود دریغ نکرد و رفت به «دریاچه الندان» یا «آب بندان پله اَزنی». دریاچه ای هفده هکتاری که آبش فقط از طریق نزولات آسمانی چون باران و برف تامین می شود و هیچ رودخانه ای به سمت آن جریان ندارد. چنانچه از مکان های توریستی چهاردانگه می گویند اولویت ها اینهایند: چشمه باداب سورت، دریاچه چورت و دریاچه الندان.

این دریاچه از جاذبه های طبیعی مازندران است که بنا به باور کارشناسان، اکوسیستمی غنی تر از دریاچه های کشور سوئیس دارد. که در فصل تابستان و بهار می شود شب ها کنارش چادر زد. در حوالی درختان ممرز و نَمدار و بلوط و توسکا و درختچه های اَزگیل و ولیک.

در سرزمین عجایب، از زباله خبری نیست

واقعاً دیدن الندانِ خوش بَر و رو همانا و پچ پچه های بعد از آن همانا... دیدن سالخوردگان گرامی اش که پیشقدم می شوند عکس هایتان را زیبا کنند همانا و قشنگ ترین عکاسی ها همانا... تجربه اردیبهشت بارانی و صدای ساز و دُهُل همانا و بهانه عاشق شدن همانا...

اصلاً مگر می شود اینقدر پاکیزگی و طبیعت درهم ادغام شده باشند!؟ مگر می شود اتومبیل را گوشه ای متوقف نکرد و نه در رویا که در واقعیت، با مه همقدم شد؟ دنیا را فراموش کرد و قدّ هزار سال حرف زد و بالا و پایین پرید!؟ و اینقدر حالِ خوبِ طبیعت بچکد قطره قطره در رگ های مسافر!؟

اصلاً الندان نرفته ها بدانند در سرزمین عجایب، از زباله خبری نیست... گل گاوزبان می خندد... و افسون دریاچه تا ابد قورت تان خواهد داد...!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.