پدیده فقر اگر در یک جامعه وجود داشته باشد، ممکن است انزوا به همراه بیاورد. همواره اینگونه نیست که فقرا درصدد تکاثرستیزی بربیایند.

تکاثر سرچشمه جرائم اقتصادی است! / اصلی ترین پیامد این مسئله برهم خوردن تعادل و توازن است

اختصاصی قدس آنلاین - امیرالمومنین در نهج البلاغه تصریح می کنند که انسان فقیر در شهرِ خود هم غریب است. [۱] انسان فقیر حتی در خانواده خود نیز در انزوا به سر می برد. او از سمت و سوی خانواده اش در نکوهش است که چطور نمی تواند شرایط متوسطی را برای زندگی فراهم کند

مفهوم شناسی "تکاثر" در نصوصِ دینی و اقتصاد اسلامی چگونه است!؟

واژه تکاثر از ریشه کَثَرَ و مصدر تفاعل است. معنای آن هم مباهات و فخرفروشی به سبب کثرت مال و اولاد و مقام است. از این مفهوم می توان برداشت کرد که در تکاثر دو رذیلت نهفته است؛ اول روحیه کنز و این اندیشه که انسان اموال را به خود اختصاص دهد و به صورتی سیری ناپذیر به کسب مال بپردازد. دوم هم فخرفروشی و مباهاتی ست که از این مال اندوزی نصیب می شود. در واقع انسان از چیزی که ارزش تفاخر را ندارد، مایه ای برای تفاخر به دست می آورد! طبیعتا این موضوع مورد نکوهش فرهنگ دینی قرار گرفته و در قرآن کریم و در سوره مبارکه تکاثر؛ ترکِ این رذیلت تذکر داده شده است.

اما درباره تکاثر در حوزه اقتصاد؛ به معنای مال اندوزی و مباهات به مال مطرح است. اگر درباره این واژه در حیطه اقتصاد به درستی بیاندیشیم، متوجه خواهیم شد که تکاثر رذیلتی ست که در کنار خود، رذایل دیگری را نیز در انسان ها همراه خواهد داشت. ما نمی توانیم بگوییم شخصی متکاثر هست و دارای رذیلت حرص یا طمع نیست! بنابراین در افراد متکاثر، افزون بر یکسری از رذیلت هایی که لازمه متکاثر بودن هست، یکسری گناه های اقتصادی همواره دیده می شود. مثلا فرد متکاثر موضوع ربا یا احتکار یا گران فروشی و کم فروشی و ... را عادی می پندارد. اینها گناهانِ اقتصادی هست که شاخ و برگ درخت تکاثر هست.
در نتیجه تکاثر می تواند سرچشمه بسیاری از گناهان اقتصادی یا به تعابیر امروزی، جرائم اقتصادی بوده باشد!

دلیلِ نفی تکاثر در نصوصِ دینی چیست؟

تکاثر در نصوص دینی به طور کلی مورد نکوهش قرار گرفته است. چرائی این نفی هم واضح است. در آیات و روایات تاکید کلی درباره اعتدال و میانه روی وجود دارد. هر چیزی که این فضای اعتدال را بشکند، در این فرهنگ نفی شده است. تکاثر هم از چند جهت این فضای اعتدال را بهم میزند. این بهم ریختگی را نیز می توان از دو جهت فردی و اجتماعی بررسی کرد.

پیامبر اسلام(ص) در این باره می فرمایند: «تباهی امت من در ترکِ علم و جمعِ مال است. [۲] »
یا امام علی(ع) می فرمایند: «دارائی علمی نجات می بخشد و دارائی مالی هلاک می کند و به طغیان وامیدارد. [۳]»
یا در روایتی دیگر می فرمایند: «شما به انجام دادن اعمال صالح بیش از آن نیاز دارید تا گرد آوردن مال. [۴]»
همچنین می فرمایند: «شما به تحصیل ادب بیشتر نیاز دارید تا تحصیل سیم و زر. [۵]»

نکته ای که از این احادیث می توان برداشت کرد این است که طبیعت انسان به نوعی فزون خواه است. اگر اینطور نبود هم انسان ها از حرکت باز می ایستادند و به حدی بیشتری نمی رسیدند. در روایات یک صفت به عنوان جایگزین این زیاده خواهی معرفی شده است. در حقیقت ائمه با این جایگزینی درصدد هدایت انسان ها هستند. آنها زیاده خواهی در دانش و حکمت را به عنوان جایگزین زیاده خواهی در مال معرفی می کنند. صفتی که اگر در آن فروتن باشیم، به اهدافی که برای ما ترسیم شده، نزدیک می شویم.

بسیاری از اندیشمندان اقتصاد اسلامی معتقدند که فقر و تکاثر دوگانه ای هستند که بروز یکی منجر به بروز دیگری ست. در واقع می توان اینگونه تصور کرد که فقرستیزی در یک جامعه می تواند منجر به تکاثرستیزی شود. ارزیابی شما در این باره چیست!؟

پدیده تکاثر ممکن است همیشه چهره واقعی خودش را نشان ندهد. اگر نگاهی به برخی از کشورهای توسعه یافته داشته باشیم، می بینیم که در این کشورها کارتل های بزرگ اقتصادی وجود دارند. صاحبان این کارتل ها همه ساله سودهای زیادی را از این راه به جیب خود می ریزند. اما ساختار سیاسی و اقتصادی در این کشورها به گونه ای تعبیه شده که زندگی متوسط را برای اکثریت مردم جامعه فراهم کرده است. این بخش ممکن است که درباره این موضوع در ناآگاهی به سر ببرند. اینجا هم ظلم است و اتفاقا شاید ظلم بزرگ تری باشد، چون مردم از اتفاقی که در حال رخ دادن هست، بیخبرند! این مجموعه ثروتمند متکاثر برای اکثریت مردم تصمیم می گرد و جریان های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ... را به سود خود هدایت می کند. من در اینجا می خواهم به این نکته اشاره کنم که فقر همیشه به دگرگونی منجر نمی شود! پدیده فقر اگر در یک جامعه وجود داشته باشد، ممکن است انزوا به همراه بیاورد. همواره اینگونه نیست که فقرا درصدد تکاثرستیزی بربیایند.

افراد فقیر در اکثر موارد و جوامع از امکانات نابرابری خصوصا در حوزه فرهنگ برخوردار هستند. آنها مثلا در آموزش و پرورش نمی توانند مثل دیگران باشند و همین منجر به انزوای فرهنگیِ بیشتر آنها می شود. همین انزوای فرهنگی هم منجر به انزوای سیاسی فقرا می شود. امیرالمومنین در نهج البلاغه تصریح می کنند که انسان فقیر در شهرِ خود هم غریب است. [۶] انسان فقیر حتی در خانواده خود نیز در انزوا به سر میبرد. او از سمت و سوی خانواده اش در نکوهش است که چطور نمی تواند شرایط متوسطی را برای زندگی فراهم کند. در این راستا امام علی(ع) در حکمت پنجاه و سوم نهج البلاغه می فرمایند: «فقیر در وطن خویش هم غریب است.»

سوال من این است چنین فردی چطور می تواند روحیه ای تکاثرستیز داشته باشد!؟ مگر اینکه هدایتگری انقلابی پیدا شود و موجب تحرک و جنبش جامعه انسانی فقیر شود. پس فقر نمی تواند انسان ها را به جایی برساند که بتوانند تحولی ایجاد کنند. بلکه برعکس فقر انسان ها به لحاظ اجتماعی کوچک و کوچک تر می کند. شاید یکی از دلایل عمده ای که فقر مورد نکوهش قرار گرفته، همین مسئله باشد.

مهم ترین رسالت و هدف پیامبر اسلام و دیگر پیامبران، در بعد اجتماعی اجرای عدالت و تکریم انسان ها بوده است. در دیگر سوی این میدان نیز پدیده فقر همواره انسان ها کرده و از تکریم بازداشته است. این مهم ترین تعارض فقر با هدف رسالت است که باید به آن توجه کرد!

پیامدهای مهم اجتماعیِ "تکاثر" از نظر نصوصِ دینی چیست؟

اما در مورد بعد اجتماعی تکاثر باید به این اشاره کنم که اصلی ترین پیامد این مسئله در یک جامعه برهم خورد تعادل و توازن است. اگر بخواهیم در این باره مثال بزنیم؛ تکاثر مثل یک غده سرطانی در وجود یک فرد است که می توان آن را یک بیماری در جامعه دانست. تکاثر کفه ترازوی عدالت و توازن را به یک سمت سنگین می کند. اینهم پدیدآورنده ناهنجاری هایی در جوامع خواهد بود که مهم ترین آنها پدیده فقر و غناست.

در متون و فرهنگ دینی این برهم خوردن تعادل و توازن، به وجود آورنده یک جامعه بیش از حد ضعیف که جامعه فقیر نام دارد و در سوی دیگر پدید آمدن جامعه ای بیش از حد غنی که همان جامعه متکاثران است، خواهد شد که عوارض و آسیب های زیادی به همراه خواهد داشت. بحث اصلی در این زمینه فقدان عدالت است. وقتی این توازن بهم خورد، جامعه از حالت عدالت خارج می شود و لاجرم به جای محوریت عدل، محوریت ظلم را در جامعه مشاهده خواهیم کرد. جامعه ای ستم محور که حد دیگری در آن وجود ندارد. چنین جامعه ای هم لاجرم منحط و محکوم به انحطاط است. البته توضیح شرایط این جامعه فرصتی مبسوط می طلبد که در این گفتار فرصت اشاره به آن مقدور نیست.

هرجا تعادل در امور بهم بخورد، فضای عدالت طبیعی در آن چارچوب نیز از بین خواهد رفت. فرآیند توازن که با تکاثر از بین می رود، منجر به همین خواهد شد. اگر بخواهیم در این راستا یک جمع بندی داشته باشیم؛ باید به این نکته اشاره کنم که هرجا تکاثر وجود داشته باشد و عده ای به کثرت اندوزی روی آورند، حتما و حتما عده ای دیگر دچارِ فقر خواهند شد! هیچ راه گریزی هم از این مسئله وجود ندارد. هرجا کاخی برافراشته شود، لاجرم کوخ هایی در کنارِ آن به وجود می آید و هرجا ثروتمندی به ثروت اندوزی بیشتر بپردازد، قطعا در کنار او افرادی هستند که از فقر رنج خواهند کشید.

متکاثران همواره در جوامعِ مختلف نمودهای عینی داشته اند. موضعِ نصوص دینی درباره این طبقه چیست؟

وجود پدیده متکاثران در همه جوامع امری است که سابقه ای به قدمت تاریخ دارد. متکاثران غده های سرطانی بوده اند که در جامعه وجود داشته اند. این پدیده را می توان طاغوت اقتصادی نامید. اولا به دلیل نفوذی که در اثر ثروت به دست آورده و می تواند دولت ها یا حکومت ها را همراه خود کند. از این مرحله طاغوت سیاسی نیز به وجود می آید. در کنار طاغوت سیاسی و اقتصادی باید از طاغوت فرهنگی نیز نام برد. سه حوزه ای که متکاثران در آن به استثمار مردم می پردازند و در برابر نظام احسنِ هستی که همان مساوات و برابری در میان مردم- در استفاده و بهره گیری از نعمت های الهی- هست را دچار خلل می کنند.

اینجاست که قرآن کریم مثل قارون را مطرح می کند. او که در سنت های الهی گردن فرازی کرد و در نتیجه به نابودی و انزوا کشانده شد. یادآوری ماجرای قارون برخی مطالب را برای ما روشن می کند؛

نخست اینکه ستمگران همیشه از بیگانگان نیستند. چه بسا در بستر جامعه باشند و به ظاهر معتبر و درست نیز باشند. دوم اینکه طاغوت اقتصادی را می توان با ویژگی هایش شناخت؛ طاغوت اقتصادی گناه اقتصادی را انجام میدهد و به نوعی آنها را توجیه می کند. در این فضا احتکار و ربا و اجحاف در حق خریدار و ... رواج دارد و البته سعی می شود که به نحوی این مسئله در میان مردم پوشانده شود.

سوم اینکه متکاثران بهره مندی خود از منافع دنیا را حق خود می دانند. آنها نقش شان در بدست آوردن ثروت های اقتصادی را نقش اول می دانند. آنها از موقعیت هایی که نتوانستند ثروتی را به دست آورند، غافل می شوند. در این فکر نیستند که این استعداد را چه کسی به آنها داده است!؟ این غفلت تا شرایط اجتماعی و مردمی و ... ادامه دارد. از همینجاست که می بینیم وقتی حضرت علی(ع) حکومت را در دست می گیرند، تنها دلیل این پذیرش را عدالت عنوان می کنند. اینکه خداوند از علما پیمان گرفته که در برابر سیلی ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت ننشینند. این موضع امام علی(ع) بسیار قابل تامل است. زیرا این اصل در قرآن نیز مورد تاکید بوده؛ ان الله یامر بالعدل و الاحسان. دو پدیده فقر و تکاثر نیز در تضاد با این اصل قرار دارند. امکان ندارد در جامعه ای شاهد فقر باشیم و از سوی دیگر شاهد تکاثر نباشیم و به تبع آن عدالت در چنین جامعه ای معنای خود را از دست میدهد. در نتیجه وجود عدالت در جوامع یکی از نشانه های ظهور حکومت صالح است. البته نقش دولت در اصلاح ساختار جامعه، نقشی اساسی است که سخن از این نقش و وظایف دستگاه حاکم بحثی مبسوط است.

[۱] نهج البلاغه، حکمت سوم

[۲] الحیاه، جلد سوم

[۳] غررالحکم و دررالکلم

[۴] همان

[۵] همان

[۶] نهج البلاغه، حکمت سوم

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.