ممکن است راستگوها همیشه راست بگویند اما هیچ اجبار و قانون نوشته و نانوشته ای وجود ندارد که بگوید دروغگوها هرگز مجبور به راستگویی نمی شوند. هیچ متوجه شده اید دروغگو های حرفه ای گاهی حرفهای راست و برخی واقعیت های مثل روز روشن را به خدمت می گیرند؟ به خدمت می گیرند برای اینکه روزی دروغهای بزرگترشان را هم به جای «راست» به مخاطب قالب کنند.

حرف های تازه علیرضا نوری زاده بیانگر اختلافات پشت پرده ضد انقلاب خارج نشین است

ممکن است راستگوها همیشه راست بگویند اما هیچ اجبار و قانون نوشته و نانوشته ای وجود ندارد که بگوید دروغگوها هرگز مجبور به راستگویی نمی شوند. هیچ متوجه شده اید دروغگو های حرفه ای گاهی حرفهای راست و برخی واقعیت های مثل روز روشن را به خدمت می گیرند؟ به خدمت می گیرند برای اینکه روزی دروغهای بزرگترشان را هم به جای «راست» به مخاطب قالب کنند. بنابراین راستگویی مصلحتی «علیرضا نوری زاده»   در باره «منافقین» و نشست پاریس، نه خیلی شگفت زده مان می کند و نه سبب می شود دل ببندیم به راست و دروغهایی که در آینده به هم خواهد بافت

همه را سر می بُرند

به ظاهر، این بار را کج نشسته و راست می گوید. «نوری زاده» افتاده به جان منافقینی که پیش از این بارها از آنها تمجید و تعریف کرده بود: « ... مجاهدین ایران را باخته اند...هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند...حالا پول بدهند به چند هزار جوان لهستانی و بلغارستانی، آنها را با اتوبوس بیاورند فرانسه، سه روز هم خرجشان را بدهند که توی نشست پاریس پرچم تکان بدهند...اینها اصلاً به دموکراسی اعتقادی ندارند...برگردند ایران مانند سال ۶۰ همه را سر می بُرند...کم جنایت کردند؟ ... اصلا ً رئیس جمهور آمریکا را بیاورید نشست پاریس...که چه بشود؟ جان بولتون را می آورید که چه؟ این آقا سرسخت ترین طرفدار صهیونیستها در آمریکاست...».

چهره اول

ادعاهای راست و دروغ در مورد «نوری زاده» را می شود در چند سطر خلاصه کرد: زاده ۱۳۲۸ در تهران، نویسنده، روزنامه نگار، کارشناس مسایل سیاسی ایران و خاورمیانه، رئیس «مرکز مطالعلت عربی ایرانی» در لندن، تحصیلکرده دانشکده حقوق دانشگاه تهران، دارای مدرک دکتری جامعه شناسی سیاسی از دانشگاه لندن، همکاری با نشریاتی مانند «فردوسی» و «آرش» در پیش از انقلاب، دبیر سیاسی سابق روزنامه اطلاعات، سردبیری ماهنامه عرب زبان «الموجز»، همکاری با «الشرق الاوسط» و صدای آمریکا، مجری گری در شبکه تلویزیونی «فردا» که شبکه خودش است و ... البته خیلی اطلاعات دیگر که سبب می شود شما باور کنید با یک فعال و آگاه سیاسی تحصیلکرده و موجه روبرو هستید. با این همه اگر حوصله بیشتری به خرج داده و در باره «نوری زاده» و سوابقش به مثلاً «ویکی پدیا» و ادعاهای خودش بسنده نکنید، با چهره دیگری از ایشان مواجه خواهید شد.

فرصت مناسب

پدرش روحانی بود و در مدرسه «فیلسوف الدوله» درس می خواند و با شهریه دریافتی گذران زندگی می کرد. «علیرضا» ۱۳ ساله بود که پدرش دست زن و فرند را گرفت و راهی نجف شد برای ادامه تحصیل. ۵ سالی گذشت، درسها سخت و سخت تر شد و خبری از پیشرفت تحصیلی نبود. برای همین به تهران برگشت و در دفترخانه اسناد رسمی یکی از نمایندگان مجلس شورا به کار مشغول شد. حاصل سفر ۵ ساله به نجف آشنایی «علیرضا» با زبان عربی و لهجه عراقی بود که بعدها شد وسیله کار و معاشش. پدر هم چندی بعد لباس روحانیت را کنار گذاشت، کت و کلاه پوشید، کراوات زد و کسی نفهمید چطور یکباره به پول و پله فراوان رسید و از پایین شهر به محله های نوساز بالای شهر کوچ کرد؟ «علیرضا» هم در این دوران در رشته حقوق قضایی وارد دانشگاه تهران شده بود و علاوه بر آن اشعار و نوشته هایش در نشریاتی مانند «فردوسی، خوشه، بامشاد، تهران مصور و امید ایران» چاپ می شد.

چهره دوم

نخستین حقه بازی اش زمانی رو شد که اعتراض برخی شاعران و نویسندگان عرب به ایران رسید. «نوری زاده» اشعار و قطعات ادبی شاعران عرب را با تسلطی که زبان عربی داشت ترجمه کرده و با نام خودش به نشریات مختلف قالب کرده بود! با این همه کار از کار گذشته  «نوری زاده» در ایران و میان آدمهای اهل مطالعه اسم در کرده بود. آنقدر که شهرتش توجه رئیس دانشکده حقوق را هم بود به خود جلب کرد. رئیس دانشکده – منوچهر گنجی – البته دنبال دانشجویان باهوش و ممتاز نمی گشت. خودش عامل «سیا» بود و داشت برای «ساواک» مهره های دانشگاهی و روشنفکرنما جمع می کرد. مدتی بعد «نوری زاده» با محافل ادبی و فرهنگی مختلف ارتباط برقرار کرده و شده بود برگزار کننده شب شعر های» کاخ جوانان» که در آن شاعران طرفدار رژیم و خانواده پهلوی به مدح دربار و ... می پرداختند. یعنی شما فکر می کنید بدون همراهی ساواک چنین چیزی ممکن بود؟

-

به همان سرعتی که شهرت ادبی سرقتی اش گسترش پیدا کرد، ارادت و علاقه اش به جنس مخالف  بخصوص زنان رقاصه کاباره های تهران و زیاده روی اش در این علاقه مندی سر زبانها افتاد. تا جایی که مدیر مسئول روزنامه اطلاعات مجبور شدن به او تذکر بدهد: دیگر حق نداری مست به روزنامه بیایی ... در باره زنهایی هم که با آنها رفت و آمد داری نباید اینقدر حرف بزنی! رفت و آمد ها یش به» اطلاعات» را بعدها به عنوان دبیری سرویس سیاسی این روزنامه در رزومه کاری اش جا زد یا جا زدند! همانطور که مدرک دکتری اش را هم باید برایش دست و پا کرده باشند. چون اسناد بررسی شده نشان می دهد او در دانشگاه تهران موفق نشده حتی مدرک لیسانش را بگیرد و درس را نیمه تمام رها کرده است.

-

فعالیت در تلویزیون پیش از انقلاب، مأموریت یافتن برای ارتباط با نویسندگان مختلف عرب، مصاحبه گرفتن از برخی شخصیت های عرب و غیر عرب، سفر به مصر و بعد سردرآوردن از اسرائیل و ارتباط آشکار و پنهان با صهیونیستها، همراه شدن با جریان بهائیت در ایران، همراهی با شاپور بختیار و حمایت از او و ... چیزهایی نیستند که خودش آنها را رد کند یا بشود گفت برایش حرف درست کرده اند. «نوری زاده» با همین ابزار و روشها در میان روزنامه نگاران و جریانهای سیاسی آن زمان نفوذ کرده و برای ساواک جاسوسی می کرد. همین اندوخته ها را نیز جمع و جور کرد تا پس از پیروزی انقلاب به صف ضد انقلابی ها بپیوندد و کاسبی همیشگی اش را بکند و به عیش و نوشش برسد.

-

رفیق شش دانگ سعودی ها هم هست و جیره و مواجبش را بیشتر از شاهزاده های سعودی و دلارهای نفتی شان می گیرد تا تشکیلات و شبکه تلویزیونی اش را راه ببرد. البته حیرت زده نشوید که چطور می شود مواجب بگیر سعودی ها  امروزه زبان به انتقاد از مجاهدین خلقی باز کرده که سال ۵۷ آنها را ستایش می کرد و در سالهای بعد هم برای عملیات تروریستی شان به به و چه چه راه انداخته بود. لابد گاهی لازم می شود مواجب بگیرهای حرفه ای و سنتی برای چند دلار بیشتر بزنند توی سرو کله همدیگر و در تلویزیون شان آبروی رفیق دیروزشان را ببرند. مواجب بگیری این دردسرها را هم دارد!

Normal ۰ false false false EN-US X-NONE FA

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.