سال‌ها قبل در دوره‌ای که با نام «دهه 60» شناخته می‌شد، دسته‌بندی‌های مرسوم و متداولی برای تقسیم‌بندی فیلم‌های سینمایی وجود داشت؛ دسته‌بندی‌هایی که هر یک دلالت بر نوع خاصی از سینما داشت که می‌توانست مخاطب خاص و ویژه خود را داشته باشد.

رضا استادی : در آن دوره در کنار عبارت‌هایی همچون «سینمای کمدی»، «سینمای کودک»، «سینمای سرگرم‌کننده»، «سینمای جنگی»، «سینمای دفاع مقدس» و...، اصطلاح و عبارت «سینمای اندیشه» نیز بارها شنیده می‌شد. این عبارت به معنای آن بود که مخاطب چنین سینمایی از خرید بلیت و حضور در سالن سینما به دنبال سرگرمی ‌نیست و خواسته مهم‌تری را می‌طلبد که قرار است سینما به آن پاسخ دهد؛ خواسته‌ای که حتی قابل ردیابی در کتاب‌ها و متونی از جنس «اندیشه» نیست و فقط سینما است که با کمک جادوی تصویر و ظرفیت‌های بالایی که در آن نهفته شده، می‌تواند این نیاز را برآورده نماید.

البته سینمای اندیشه بعدها مسیر پیچیده و عجیبی را در پیش گرفت و سال‌ها بعد برای توصیف فیلم‌های طولانی، ملال‌آور و خسته‌کننده بارها از این واژه استفاده شد. اما در دوره‌ای این عبارت راهبردی دستمایه خلق مقالات، سخنرانی‌های گوناگون و نظریه‌پردازی‌های متعدد قرار گرفت.

«کد»ها را بیاموز، همین!

حالا اگر بخواهیم درباره سینمای دهه 90 دست به نظریه‌پردازی بزنیم، با پدیده‌ای مواجهیم که نمی‌توان نام مؤدبانه‌ای برای آن انتخاب کرد. در این گونة جدید، انتظاری برای مشاهده «اندیشه» نداریم. حتی برخلاف آثاری که در گذشته ساخته می‌شد و برای خنداندن مخاطب به «آفتابه و پیژامه» متوسل می‌شدند، مرزهای ادب جابه‌جا شده و هر شوخی سخفیف و کم‌ارزشی می‌تواند دستمایه خنداندن مخاطب قرار گیرد.

بخش مهمی ‌از این سینما متکی به «کد»‌هایی است که در جامعه وجود دارد و سینماگر با پرداختن به آن، موجی از قهقهه مخاطب در سالن سینما را پدید می‌آورد؛ کدهایی که نگارنده در سانس پایان شب یکی از فیلم‌های نمایش‌دهنده «اکسیدان» مشاهده کرد که چگونه یک واژه مبهم، انفجاری از خنده را در سالن سینما برای گروه خاصی از مخاطبان پدید می‌آورد و در ادامه نیز خود تماشاگران خاص، فیلم را تأویل و تفسیر می‌کردند.

این سینمای جدید با مختصات ویژه در هفته‌های اخیر نمونه قابل مطالعه‌ای بر پرده سینماها دارد. فیلم «اکسیدان» حاصل اندیشه پدر و پسری است که در سال‌های اخیر چند تجربه مشترک با یکدیگر داشته‌اند؛ پدری که به واسطه حضور در مسئولیت‌های اجراییِ حوزه سینما و رفت و آمد به شوراهای تصمیم‌گیری، خوب می‌داند چگونه می‌تواند با واردکردن یک شخصیت روحانی به داستان، اصطلاحاً «زهر» فیلم را بگیرد و با چند داستان‌پردازی و صحنه بی‌ربط، حاشیه امنی برای اثر خود فراهم نماید.

تقلید دم‌دستی از «آدم‌برفی»

داستان فیلم درباره پدیده «مهاجرت» است؛ موضوعی که در سال‌های اخیر، بعد از 3 دهه دوباره به بحث داغ جامعه ایران تبدیل شده است. «اصلان» شخصیت اصلی فیلم در پی مهاجرت نامزدش به هلند، تصمیم می‌گیرد که به هر طریق ممکن خودش را به او برساند و در این مسیر روش‌های مختلفی را در پیش می‌گیرد؛ از تغییر دین گرفته تا تغییر هویت. او نهایتاً به فردی همجنس‌خواه تغییر هویت می‌دهد تا شانس خود را برای اخذ ویزا بیازماید. اما در پایان و با وجود اخذ ویزا، به سنت رایج در فیلم‌های فارسی، با یک پایان‌بندی آبکی همه چیز ختم به خیر می‌شود و اصلان در ایران می‌ماند.

خط کلی داستان فیلم به‌شدت یادآور «آدم‌برفی» ساخته ارزشمند داوود میرباقری است؛ فیلمی ‌که به واسطه شیوه خاص دیالوگ‌نویسی و روایت داستان در لوکیشینی ویژه و نیز طنز ظریف میرباقری، به اثری ماندگار در سینمای ایران تبدیل شد.

این فیلم از تهیه‌کننده «طلا در مس» است؟!

در «اکسیدان» مخاطب با داستانی گُل‌درشت، شخصیت‌هایی بزرگنمایی‌شده، قصه‌های فرعیِ پُر از اغراق و روایتی چِرک مواجه است. زنی که مشکل شدید جنسی دارد و به شیوه‌ای بیمارگونه به اصلان علاقه نشان می‌دهد، شوخی‌های مذهبی، پرداخت سخیف به مسئله همجنس‌خواهی و... «اکسیدان» را به فیلمی‌ تبدیل کرده که گویی بازتابی از یک ذهنیت بیمار است. کافی است به فیلم‌های ساخته‌شده با موضوع همجنس‌خواهان نگاه کنید تا ببینید چگونه در این آثار، درست یا نادرست، این شخصیت‌ها به عنوان افرادی معرفی می‌گردند که دچار یک عارضه شده‌اند. در این آثار حتی حس همذات‌پنداری مخاطب به چنین شخصیت‌هایی برانگیخته می‌شود. اما در «اکسیدان» نگاهی به‌شدت جنسی و اروتیک به این مسئله وجود دارد که در بخش‌هایی از فیلم به اشمئزاز منجر می‌شود.

اگر این موضوع را به عنوان یک پدیده اجتماعیِ قابل بحث بپذیریم، نگاه به آن از منظر اجتماعی یک بحث است و توجه به آن به عنوان سوژه‌ای برای شوخی‌های جنسی و بهانه‌ای برای بیان رکیک‌ترین حرف‌هایی که در سینمای ما جایی ندارد، بحثی دیگر. «اکسیدان» به سمت دوم غلطیده و در این مسیر تخت گاز هم پیش رفته است!

معلوم نیست چنین اثری در کارنامه منوچهر محمدی در کجا قرار می‌گیرد؟ مخاطبی که فیلم‌هایی چون «ارتفاع پست»، «مسافر ری» و «طلا و مس» را از این تهیه‌کننده به یاد دارد، چه نسبتی می‌تواند میان آثار مذکور با «اکسیدان» برقرار کند؟ آیا محمدی هم مانند برخی چهره‌های سرشناس کشور که تاوان سنگینی را برای آقازاده‌های خود پرداخت می‌کنند، گرفتار اپیدمی ‌این روزهای جامعه ایران شده و اعتبار خود را صرف اثری کم‌ارزش کرده است یا اینکه خودش هم فیلم «اکسیدان» را به عنوان اثری اعتقادی قبول دارد و پای امضایش می‌ایستد؟ 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.