۲۸ تیر ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۶
کد خبر: 549007

هفدهمین نشست سینما و اندیشه با نقد و بررسی فیلم سینمایی «میس اسلون» محصول ۲۰۱۶ با حضور محمدرضا مقدسیان منتقد و مجری و ناصر هاشم‌زاده منتقد و فیلمنامه‌نویس در فرهنگ‌سرای اندیشه برگزار شد.

«میس اسلون» نمادی از فردگرایی

به گزارش قدس آنلاین به نقل از روابط عمومی فرهنگ سرای اندیشه، هفدهمین نشست سینما و اندیشه با نمایش و بررسی فیلم «میس اسلون» به کارگردانی جان مدن و بازی جسیکا چستین سه شنبه ۲۷ تیرماه در فرهنگ‌سرای اندیشه برگزار شد. مقدسیان منتقد و مجری در ابتدای این نشست گفت: میس اسلون در قالب یک تریلر پلیتیکال یعنی یک فیلم هیجانی سیاسی که یکی از ساب ژانرهای سینمای هالیوود به شمار می‌رود و این روزها سریال «خانه پوشالی» در همین ژانر علاقه‌مندان زیادی دارد. در سینمای آمریکا همیشه هر چیزی که می‌توانسته جذاب باشد این قابلیت را داشته است که تبدیل به فیلم شود. یعنی هیچ خط قرمزی برای موضوعات وجود ندارد. ولی در دل همین فعالیت سیاسی چارچوبی وجود دارد که این چارچوب همیشه حفظ می‌شود.

 ناصر هاشم‌زاده منتقد و فیلمنامه‌نویس درباره این فیلم گفت: فیلم از این نظر قابل ملاحظه است که مسائل سیاسی را بر اساس نگرش‌های فکری و اندیشه‌ای بیان می‌کند. فیلم برای بیننده عادی ملال‌آور است چرا که دیالوگ‌های فراوانی دارد که برای بیان داستان الزامی است. اما بیننده علاقه‌مند به این ژانر و کسی که پس زمینه ذهنی راجع به اتفاقات سیاسی حاکم بر جامعه آمریکایی دارد، از دیدن این فیلم لذت خواهد برد.

زنی که تقابل را دوست دارد

وی افزود: نویسنده می‌گوید پیروزی در کار نیست گرچه تو موفق می‌شوی دیگران را شکست بدهی و زمین بزنی یا کار را برایشان سخت‌تر کنی اما در نهایت تو سربلند نیستی، خودت شکست می‌خوری. این فیلم هیچ امیدی به ما نمی‌دهد و تنها کارکردش شاید این باشد که میس اسلون در ابتدای فیلم می‌گوید که «تقابل را دوست دارد» و در نهایت هم به این تقابل می‌رسد، قاعده را به هم می‌زند اما در نهایت، خودش زندانی می‌شود. این یکی از آرتیست بازی‌های فیلم‌های هالیوودی است یعنی کسی که قاعده را به هم می‌زند تنها می‌تواند کار را یک درجه سخت‌تر کند اما مشکل حل نخواهد شد.

محمدرضا مقدسیان در ادامه گفت: سینمای آمریکا در همه ژانرها و به ویژه ژانر سیاسی همیشه گروهی هستند که فاسدند و نسبت به اینکه در ساختار سیاسی و اجتماعی آمریکا ریشه دوانده کتمانی وجود ندارد و آن را می‌پذیرند اما معمولا در این ساختار همیشه یک منجی پیدا می‌شود و نمی‌گذارد که ساختار کلی زیر سوال برود. از طرف دیگر دختر سیاه پوستی که از او سو استفاده شد تا لابی شکست بخورد می‌آید و در دادگاه حاضر می‌شود و نگاه معناداری که میس اسلون به او می‌کند یعنی بازگشت میس اسلون به اخلاق.

وی افزود: در دادگاه هم همین‌طور است. دادگاه هرگز زیر سوال نمی‌رود، ساختار کلی هرگز زیر سوال نمی‌رود این اشخاص هستند که در آن ساختار ناامنی ایجاد می‌کنند که در نهایت توسط شخصی در همان ساختار نابود می‌شوند، ساختار تطهیر می‌شود و ما دوباره به آن اعتماد می‌کنیم. این دگردیسی مدام باعث می‌شود که ساختار دچار آلودگی نشود.

هاشم زاده با تایید حرف‌های مقدسیان گفت: دکتر علی شریعتی در کتابی به نام به سر عقل آمدن سرمایه‌داری بحثی را عنوان کرده است که می‌گوید سرمایه‌داری برای بازسازی خودش، خودش را نوسازی می‌کند و این فرصت را به خودش می‌دهد که نقد و نقادی در درون آن وجود داشته باشد. این نوع سینما از همین اندیشه برخواسته شده است. کلیشه کلی سینمای هالیوود همین است. یعنی می‌توانید به هر چیزی نقادی کنید. ایدئولوییک برخورد نمی‌کنند.

این فیلمنامه نویس اضافه کرد: یکی از جذابیت‌های سینمای آنها هم همین است. که در عین آن که ساختارشان را حفظ می‌کنند و به خود ساختار نقدی وارد نمی‌کنند. اما شخصیت‌ها همه سیاه و سفیدند. اتفاقی که عملا در سینمای ما نمی‌افتد.

بازگشت میس اسلون به اخلاق

محمدرضا مقدسیان گفت: در سینمای آمریکا همه چیز بر اساس یک مجموعه رویدادی به نام «رویای آمریکایی» صورت می‌گیرد و یک مثال کلی داریم که در طول تاریخ سینمای آمریکا زن‌های بلوند زن‌های خوبند و زن‌های مو مشکی زن‌های بد، خانواده خط قرمز است و ... که مجموعه قراردادهایی نانوشته است که در طول تاریخ سینما رعایت شده‌اند. در این فضا آنچه که ما به نام اخلاق می‌دانیم و در این فیلم پشیمانی میس اسلون و حرکت او به سمت ساختار انسانی است یک چیز عمومی است. اما اتفاقی که در این شخصیت وجود دارد این است که ما «میس اسلون» را با وجود اینکه از لحاظ اخلاقی چندان با تعاریف ما مطابقت ندارد، می‌پذیریم و دنبال می‌کنیم.

وی افزود: میس اسلون تبدیل می‌شود به کسی که هیچ‌کس برایش اهمیتی ندارد حتی همکاران خودش و آنچه که برایش مهم است این است که به قدرت برسد و برای رسیدن به آن از همه چیز و همه‌کس استفاده می‌کند حتی مرد جوانی که به او نیمچه احساسی هم دارد. در پایان فیلم اما همین مرد جوان به نفع او شهادتی می‌دهد که به او تلنگری می‌زند، دختر سیاه‌پوستی که او زندگیش را به نابودی کشانده بود در دادگاه حاضر می‌شود و باعث می‌شود «میس اسلون» اون حرکت آخرش را در دادگاه انجام بدهد و در دقایق پایانی فیلم وقتی وکیلش از او می‌پرسد که چرا به بقیه همکارانش چیزی راجع به ماجرا نگفته در یک اتفاق سوپر قهرمانانه می‌گوید «تگر می‌دانستند پنج سال حبس رو شاخش بود».

این منتقد اضافه کرد: همین خانم اسلون که آدم ناجوری است، هر بی اخلاقی که بکند در ایستگاه پایانی آدم اخلاق مداری است. اما چه اتفاقی می‌افتد که ما مخاطبان که آدم‌های اخلاق‌گرایی هستیم، همه بی‌اخلاقی‌های خانم اسلون را دنبال می‌کنیم و سرنوشتش برایمان مهم می‌شود؟ این پارادوکس چه طور می‌تواند در فیلم اتفاق بیافتد و فیلم نابود نشود.

فرد گرایی در سینمای هالیوود

هاشم زاده در پاسخ به سوال مقدسیان گفت: ما دوست داریم که قهرمان‌هایمان هیچ کجا خطا نکنند. اما چند صد سال پیش «فردوسی» هم می‌دانست که شخصیتی دوست داشتنی خواهد بود که خطا کند. رستم خطای بزرگی می‌کند و پسرش را می‌کشد. نویسنده‌های ما جسارت این را ندارند که قهرمانی که ساخته‌اند یک جا شکست بخورد. به همین دلیل رو آورده‌ایم به ضد قصه‌ها و فیلم‌های ضد قهرمان. این ناچاری ماست. برای اولین بار وقتی آرتیست اصلی در فیلم قیصر مرد همه جامه دریدند و گریبان چاک کردند حتی انتهای فیلم‌های جان فرود را تغییر می‌دادیم و اکران می‌کردیم.

مقدسیان در ادامه با اشاره به «فردگرایی» در سینمایی هالیوود گفت: اساس فکری دنیای غرب، هویت فرد، اهمیت فرد و غیر محدود بودن فرد است. در این فیلم هم «میس اسلون» نمادی از همین تفکر است. او می‌تواند به تنهایی کل ساختار فیلم را به هم بزند. او با تکیه بر همان قدرت جایی که می‌بیند اشتباه کرده و اخلاقیات را فراموش کرده است، بر می‌گردد و به نحوی خودش را تطهیر می کند.

هاشم زاده اضافه کرد: individualism یا فردگرایی اساس تفکر فلسفی غرب است. نیچه هم در کتاب «اراده معطوف به قدرت» به خوبی آن را تشریح کرده است. اما این یک طرف ماجراست. ما در این فیلم ردپای پررنگی از «نظام سرمایه‌داری» را می‌بینیم. این یک زیرمتن است که به طور مستیقیم به آن اشاره نمی‌شود اما در نظلم آمریکا آنهایی که مخالف فروش اسلحه بودند دموکرات‌ها بودند و این فیلم زائیده آن لابی هاست. خانم اسلون فعالیت می‌کند و حمایت می‌شود اما کسی حرفی از نوع این حمایت‌ها نمی زند.

این فیلمنامه‌نویس در پایان سخنان خود گفت: این فیلم ارجاعات فراوانی به «اسقراط» و اندیشه او دارد. جایی میس اسلون می‌گوید «چرا اسقراط با اینکه کتابی ننوشت، اینقدر مشهور است؟ » خانم اسلون هم با وجود اینکه سرمایه و قدرت ندارد می‌خواهد مشهور شود، می‌خواهد ارسطو باشد. وقتی در دادگاه تنها نشسته و احساس آرامش می‌کند یکی از همان نشانه‌های افلاطونی است و وقتی دت در جیب با وکیلش در زندان حرف می‌زند. افلاطون شاگرد اشراف زاده سقراط تلاش کرد تا او را از زندان فراری دهد اما سقراط از زندان نگریخت و گفت «من می‌خواهم تا تاریخ هست باشم. اگر این یونانی‌ها من را بکشند من مانده ام و اگر فرار کنم سقراط تمام شده است. » میس اسلون زندانی شد تا بماند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.