۲۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۴
کد خبر: 554981

«آینه را برداشت/ در بالکن را باز کرد/ ارتفاع آن‌قدر زیاد بود/ تا فرصت کافی داشته باشد/ به کسی خیره شود که/ سال‌ها نترسیده بود. »*

به گزارش قدس آنلاین،  تصور کنید بخواهیم از بالای برج میلاد بپریم و از دست زندگی خلاص بشویم! درست است که در آخرین لحظات ازنظر روحی بسیار آشفته و درهم‌ریخته‌ایم، اما گمان نکنم حتی یک‌نفر از ما هنگام پرش، آیینه به‌دست بگیریم و عمر گرامی را در آن لحظات آخر تا تشرّف به زمین سخت تهران به تماشای خود در آیینه سپری نماییم!

امّا کاراکتر شعر داوود ذاکری دقیقاً همین‌کار را می‌کند. آیا داوود دیوانه است؟ آیا کاراکتر شعر او دیوانه است؟ یا اساساً ژانر شعر دیوانه است؟

هیچ شعری نیست که درجه یا درجاتی از این دیوانگی که محترمانه نامش را جنون گذاشته‌ایم، نداشته باشد. از بی‌معنی‌نویسی‌ها و غلط نویسی‌های مولوی گرفته تا زنجیر دیوانگی «حافظ» که عاقلان را در پی می‌کشد.

عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

و تا «صائب تبریزی» که چه مدحی می‌نماید از دیوانگی!

صیقلی دارد درین غمخانه هر آیینه‌ای

می‌دهد آیینه دل را جلا دیوانگی

پس به «داوود ذاکری» حق بدهیم! شعر دیوانه‌پسند است، چراکه عقل و منطق ذاتاً مانع پرواز تخیل شاعرانه‌اند. شعر منطق خاص خودش را دارد؛ منطقی که براساس آن برای خیره شدن و شناختن خود حتی در هنگام سقوط و در آخرین لحظات زندگی می‌توان آیینه‌ای برداشت و با خود برد.

روایت داوود ذاکری بدون جنون آیینه‌ای‌اش، گزارش مستندی از یک خودکشی معمولی بود، امّا در شکل فعلی‌اش فراواقعی و تأمل‌برانگیز است.

اگر از خلاصه سطور بوطیقای ارسطو به این نتیجه برسیم که هنر و ادبیات باعث تهذیب نفس می‌شود، این شعر ذاکری نقش تهذیبی خود را به‌خوبی به انجام رسانده است. ذاکری قبل از پرش آخر، آیینه‌ای به‌دست خواننده می‌دهد و او را به نگاه و تماشایی دقیق دعوت می‌کند. آیا اگر قبل از پریدن خود را در آینه‌ای ببینیم، بازهم می‌پریم!؟

*استکان‌های مرده ـ داود ذاکری ـ فصل پنجم ـ ۱۳۹۵ ـ صفحه ۲۳

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.